شاد باشیم یا بگرییم یا فکری دیگر کنیم؟
بار دیگر ماه اردبیهشت است و نزدیک شدن به روز کارگر که چند سالی است در کشور مابیرنگ شده با خصوصی شدن واحدهای تولیدی و شرکت ها این روز تعطیل نیست و کارگاه های واحدهای تولیدی بزرگ هم که اکثرا تعطیل شده اند و کارگران آگاه هم این روز را در سکوت و به دور از چشم دیگران جشن می گیرند. تا تحت فشار نیروهای امنیتی نباشند و حتی کار خود را از دست ندهند.
این روزها احساسات دوگانه ای دارم، شایدخیلی ها درگیر این دوگانگی باشند. در اولین روزهای سال نو زمانی که مردم ایران روزهای خوش و تعطیلات نوروزی را سپری می کردند، سیاست مداران ایران و آمریکا و چند کشور قدرتمند به دنبال راهکارهای توقف برنامه هسته ای بودند. آن چه ایران انرزی هسته ای می نامد و دنیا بمب هسته ای می خواند.
در آخرین ساعات روز سیزده فروردین، زمانی که مردم ایران از کوه و دشت و صحرا برمی گشتند، رسانه های خبری تفاهم هسته ای بین ایران و قدرت های جهانی را اعلام کرد و بسیاری از مردم که بیرون از خانه های شان بودند و آن هایی که طبق برنامه آغازگر جشن و پایکوبی بودند تا این پیروزی سیاسی را جشن بگیرند، به خیابان ها آمدند و با به صدا در آوردن بوق ماشین ها و با رقص و آواز این روز را جشن گرفتند، جشن پیروزی یک جناح ازحکومت. پیروزی ای که رهبر کشور بعد از چند روز سکوت اعلام می کند برایم بی تفاوت است و جناحی از حکومت خیلی با آن موافق نیست، زیرا توافق منافع شان را به خطر می اندازد و ممکن است جلوی برخی معاملات پشت پرده گرفته شود یا از چنگ آن ها در آید و سفره بخور بخور دیگری شود و مردم شادند که شاید وضعیت آن ها بهتر شود و سایه جنگ بالای سرشان نباشد و تولید کشور راه بیافتد و حداقل بهانه تحریم ها برداشته شود.
در من و ما احساسات دوگانه سر بر آورد، همانند روزها و سال های قبل شاد باشیم یا غمگین؟! امیدوار باشیم یا انتظار اخبار ناگوار را داشته باشیم؟! صحبت از نوشیدن جام زهر دیگری است. چگونه می توان از کنار این حرف راحت گذشت که رهبر کشور در مورد پدیده مهمی که سال ها هزینه های هنگفتی برای کشور داشته و به خاطر تحریم ها جان عده زیادی گرفته شده، بی تفاوت باشد؟!
صفحات را ورق می زنم، به روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب بر می گردم، شاه طبق خواسته مردم از کشور رفت و آواره شد. زندانیان سیاسی آزاد شدند و جشن گرفتیم و جای شهدا را در بهار آزادی خالی کردیم. غمگین بودیم از آن هایی که در راه انقلاب جان خود را از دست داده و در خیابان ها کشته شده بودند. رژیم شاه تعدادی را اعدام کرده و تعدادی ترور شده بودند. شادی کردیم، چون برای روزهای خوب آینده رویا بافی می کردیم، بدون این که به واقعیت تغییرات توجهی کنیم و این شادی در فشارهای حکومتی به غم نامه ای تبدیل شد. دوباره زندان ها پر از زندانی سیاسی شد و کشتار شروع شد، کشتار در ترکمن صحرا، کشتار در کردستان، اعدام زندانیان سیاسی، حجاب اجباری، اخراج و بیکاری.
از حمله به سفارت امریکا و قطع رابطه خوشحال شدیم که مردم به آرزوی شان )کوتاه شدن دست امپریالیسم امریکا از ایران( رسیدند، بدون این که منتظر عواقب این حرکت باشیم. جنگ ایران و عراق اولین ضربه کشورهای قدرتمند بود، کشته شدن جوانان و عزادارشدن خانواده ها در طی 8 سال، فشار جنگ و کمبودها، شادی و خندیدن تعطیل و ممنوع شد، با خود گفتیم اشکال ندارد جنگ است. فرار مردان خسته جنگی ازجبهه ها و سکوت رسانه های خبری ایران و پس از این همه آسیب و کشته و ایجاد مشکلات برای مردم، ناگهان قبول قطع نامه و پایان جنگ و جشن پیروزی ایران در بوق و کرنا اعلام شد، باز مردم به خیابان ها آمدند و بار دیگر شادی کردند و به همدیگر تبریک گفتند و این شادی پیامدی بدتر داشت، نوشیدن جام زهر برای قبول قطع نامه، دامن جوانان رشید و انسان های والا را گرفت که بخاطر عقاید انسانی خود و رهایی مردم از فقر و بدبختی در زندان ها بودند. آن روزها بسیاری از مردم از این همه بیداد بی خبر بودند و خیلی ها منتظر بازگشت عزیزان خود از جبهه ها و یا اسارت، ولی در زندان ها خبرهای وحشتناکی بود. ملاقات ها ممنوع شده بود و بی خبری به شدت خانواده ها را آزار می داد و کشتار شهریور 67 در ابعاد گسترده در تمام شهرهای ایران، انتقام جنگ و صدام حسین، از زندانیان سیاسی گرفته شد.
سال 1382، رادیو و تلویزیون و روزنامه ها خبر پیروزی ملت ایران را در پیشبرد انرژی هسته ای جشن گرفتند و خاتمی سردار پیشرو این پیرزوی شد. سال 1385، احمدی نژاد اعلام کرد که موفق به غنی سازی اورانیوم شده ایم و کلاس های درس در مدارس و دانشگاه ها تعطیل شد و جوانان پرشور و گاه بی خبر به خیابان ها آمدند و انرژی هسته ای را جشن گرفتند و بسیاری از درآمد کشور که باید صرف بازسازی و رفاه مردم می شد، برای داشتن انرژی هسته ای هزینه شد و مردم در خیابان ها بدون این که بدانند به کجا می روند، فریاد می زدند «انرژی هسته ای حق مسلم ماست».
و در این میان، حقوق کارگران و معلمان و بازنشستگان نادیده گرفته شد. کارکنان شرکت واحد به خاطر ایجاد تشکل صنفی اخراج و روانه زندان شدند و فشار زندگی بر خانواده های کارگری و ضعیف بیشتر شد. و امسال و آخرین شرایط پیش آمده همان ها که به دنبال کیک زرد بودند، حال خسته و نامید از هزینه های سنگین و تحریم ها و فشار مردم به دنبال توافق برای توقف هستند و باز آمریکا و قدرت های بزرگ پیروز این میدان شدند و تب تفاهم نامه انرژی هسته ای متوقف شد.
بالاخره تحریم ها برداشته می شود و پول های بلوکه شده به کشور بر می گردد، ولی باز هم حقوق کارگران و کارمندان و معلمان و همه ی مردم نادیده گرفته می شود، گویی این پول دارایی خصوصی سران جمهوری اسلامی است و هیچ ربطی به مردم ندارد. تورم واقعی 35 درصدی، ازسوی دولت 14% اعلام می شود و افزایشحقوق کارگران 17% و کارکنان دولت 14% می شود.
حقوق بشر با همه ابعادش در زیر پا له می شود. صف اعدام شدگان طولانی تر می شود، کارگران از کار اخراج یا حقوق شان به آن ها پرداخت نمی شود، کارگران اعتصاب می کنند، اعتراض می کنند و به جرم اعتراض به شرایط بد زندگی و خواستن حق شان محکوم به شلاق می شوند، به زندان می افتند، ولی باز هم پاسخ درستی نمی گیرند، چون این حرکت ها پیوسته و ادامه دار نیست و حکومت هم جلوی هر تشکلی را یا با زور و ارعاب یا با دوز و کلک و وعده های توخالی می گیرد، زیرا اصلا به فکر مردم نیست و فقط در فکر پر کردن جیب شان هستند، واحدهای تولیدی یکی یکی تعطیل و زمین های کشاورزان به ویلاهای کوچک تبدیل می شود و کشاورزان نیز راهی شهرها می شوند. حقوق معلمان نادیده گرفته می شود و معلمان در سراسر کشور تجمع اعتراضی برپا می کنند، زیرا کسی به معلم توجهی نمی کند، او که باید برای فردای ایران زنان و مردان کارآمد تربیت کند، اگر معلم برای معیشت زندگی شب ها مسافرکشی کند، صبح چگونه می خواهد تدریس کند؟! استاددانشگاه به جرم داشتن صدای زنانه اخراج می شود، وکلا به جرم حمایت از موکلان خود زندانی یا پروانه وکالت شان لغو می شود. و ... واقعا چاره کار چیست، باید شاد باشیم یا بگرییم یا فکری دیگر کنیم.
روز کارگر بر کارگران و زحمتکشان میهنم مبارک باد
یکی از مادران پارک لاله ایران
نهم اردیبهشت 1394
http://www.mpliran.org/2015/04/blog-post_29.html