۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

یادمان عاشقان آرمیده در خاوران



گردهمایی حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند

یادمان عاشقان آرمیده در خاوران

جانباختگان دهه شصت

به یاد همه جانباختگان راه پر شور آزادی، به یاد همه قربانیان دهه ۶۰

و تابستان سیاه ۶۷،

با برپایی میز اطلاع رسانی و نمایشگاه عکس در روز یکشنبه ۴ سپتامبر ۲۰۱۱ گرد هم آمده

و به یاد همه عاشقان آرمیده در خاوران، ساعتی را در کنار مادران خاوران، این اسطوره های

مقاومت خواهیم بود

حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند

یکشنبه ۴ سپتامبر ۲۰۱۱، از ساعت ۱۶ بعد از ظهر

Kaktus Farm- Wilhelmstr. 24

44136 Dortmund

این گردهمایی در حمایت همیشگی از مادران پارک لاله و مادران خاوران و
با فراخوان مشترک نهادهای دموکراتیک و حقوق بشری ایرانیان برای دادخواهی و یادمان جان باختگان دهه شصت و در پشتیبانی از برگزاری نمایش فیلم "و من عاشقانه زیسته ام" ساخته "پانته آ بهرامی" به وسیله کانون فرهنگی –حقوق بشری سیمرغ دورتموند اجرا می گردد .

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

لاریجانی قاتلان فرزندان ما را معرفی کند

خانواده های جان باختگان بعد از انتخابات در مصاحبه با روز:

لاریجانی قاتلان فرزندان ما را معرفی کند

خانواده های 4 تن دیگر از جانباختگان بعد از انتخابات در مصاحبه با "روز" در واکنش به سخنان اخیر رئیس قوه قضائیه گفتند لاریجانی باید در قبال عدم رسیدگی به شکایات آنها برای معرفی قاتلان عزیزان شان پاسخگو باشد.

صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی روز سه شنبه در نشستی با مسولان قضائی، آمار کشته شدگان اعتراضات بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد 88 در ایران را در یک نفر خلاصه کرده و در مقابل از کشته شدن 6 نفر طی ناآرامی های اخیر لندن سخن گفته بود.

روز شنبه خانواده های 7 تن از جانباختگان در مصاحبه با "روز" به سخنان وی اعتراض کرده و از او خواسته بودند دروغ نگوید.

خانواده های محمد مختاری، فاطمه سمسارپور، اشکان سهرابی، مصطفی کریم بیگی، میثم عبادی، بهمن جنابی و شبنم سهرابی در مصاحبه با "روز" از رئیس قوه قضائیه خواسته بودند با حضور بر سرمزار فرزندان آنها، توضیح دهد که آنان چرا و چگونه جان باخته اند.

و اکنون خانواده های ندا آقا سلطان، مسعود خسروی دوست محمد، شهرام فرج زاده و احمد نجاتی کارگر در این زمینه با "روز" مصاحبه کرده اند.

رئیس قوه قضائیه در حالی از کشته شدن یک نفر در وقایع بعد از انتخابات سخن گفته که دیگر مسئولان جمهوری اسلامی و شخصیت های سیاسی وابسته به حکومت بارها مدعی کشته شدن بیش از 30 تا 40 بسیجی توسط کسانی که "فتنه گر" می نامیدند شده اند. هرچند تاکنون تنها یک نفر را به عنوان بسیجی جانباخته معرفی و حتی دادگاهی نیز برای رسیدگی به پرونده قتل او تشکیل داده و فردی را به عنوان قاتل او معرفی کرده اند؛دادگاهی که ابهامات فراوانی داشته و در حالیکه پیش از این رسانه های حکومتی مدعی شده بودند آقای کبیری بر اثر اصابت گلوله جان باخته اما در جریان دادگاه گفته شد او بر اثر برخورد با یک ماشین پراید جان باخته است.

آقای لاریجانی سری به خیابان خوش بزنید

مسعود خسروی دوست محمد یکی از جانباختگان 30 خرداد 88 است که بر اثر اصابت گلوله جان باخت. همسر او در واکنش به سخنان رئیس قوه قضائیه به "روز" می گوید: "آقای لاریجانی باید به حداقل تقاضای ما که رسیدگی به پرونده شکایات مان است رسیدگی کند".

مریم خسروی دوست محمد خطاب به رئیس قوه قضائیه می گوید: آقای لاریجانی همسر من مثل سایر شهدا که 30 خرداد به خاک و خون کشیده شدند، به خاک و خون کشیده شدو آن گرگ درنده ای که به همسر من شلیک کرد تنها قاتل همسر من نبود، قاتل خیلی های دیگر در خیابان خوش بود. شما به عنوان رئیس قوه قضائیه باید به شکایات ما رسیدگی و قاتلان عزیزان ما را معرفی کنید؛ این حداقل انتظار ما آسیب دیدگان است.

او با طرح این سئوال که چطور لاریجانی شهدا را فقط در یک نفر خلاصه میکند می گوید: قاتل در جمع یگان ویژه گارد گرفت و همسر مرا کشت. وقتی یاد آن روزها می افتم که چقدر پرسه زدم و راه رفتم در کوچه پس کوچه های خیابان خوش که بدانم چه بر سر همسرم آمده در نگاه خیلی هایی که شاهد بوده اند دیدم چه گذشته. آقای لاریجانی هم نمی خواهد دیدن ما بیاید برود خیابان خوش و از مردم آنجا بپرسد. به او خواهند گفت چگونه عزیزان ما به خاک و خون کشیده شدند.

خانم خسروی می افزاید: اگر قاتل، آدمی خودسر بود پلیس امنیت به راحتی می توانست او را شناسایی و معرفی کند، همه جا دوربین داشتند و فیلم می گرفتند چرا هیچ کدام از این فیلم ها را به ما ارائه ندادند و چرا وقتی وکیلم درخواست کرد فیلم ها را در اختیار ما بگذارند تا ببینیم قاتل همسرم چه کسی بوده اجازه ندادند؟

همسر آقای خسروی درباره نتیجه و سرانجام شکایت اش می گوید: در نهایت به ما هم گفتند بیایید و دیه بگیرید و شکایت ما هم مثل شکایت خانواده های سایر شهدا مسکوت ماند. پرونده باز است اما هیچ رسیدگی صورت نمی گیرد. پرونده های ما را ببینید بیش از 4 ورق توی آنها نیست، در حالیکه میدانید پرونده های قتل چقدر قطور هستند و همین نشان میدهد که هیچ رسیدگی به پرونده های ما نشده است.

او می افزاید: آقای لاریجانی باید به شکایات ما رسیدگی کند؛ این حداقل تقاضایی است که ما از او داریم. ما تقاضا های دیگری هم داریم که دیگر از آنها چشم پوشی کرده ایم اما او باید رسیدگی کند به پرونده های ما و بگوید قاتل عزیزان ما کیست.

بیش از این انتظاری نیست

شهرام فرج زاده اما روز عاشورا توسط ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شد و فیلم له شدن او زیر ماشین نیروی انتظامی از پر بیننده ترین فیلم های منتشر شده بعد از انتخابات مخدوش دو سال پیش بود.

خواهر او در واکنش به سخنان رئیس قوه قضائیه به "روز" می گوید: وقتی سخنان آقای لاریجانی را شنیدم عصبانی شدم اما بعد با خود گفتم مگر ما بیش از این می توانیم از این آقایان انتظار داشته باشیم؟ مگر بعد از 23 سال اعدام های دسته جمعی سال 67 را پذیرفته اند؟ مگر درباره اعدام های دهه 60 توضیحی داده اند که اکنون انتظار داشته باشیم شهادت عزیزان ما را بپذیرند؟

او می افزاید: بچه های ما را به شکل فجیعانه می کشند و آنگاه از کشته شدگان کشورهای دیگر سخن می گویند! واقعا انسان در مقابل این همه سبعیت و عمق آن می ماند که چه بگوید.

خانم فرج زاده درباره سرنوشت شکایت برای معرفی قاتل برادرش می گوید: هیچ جوابی ندادند. با کمال وقاحت گفتند کار ما نبوده و یک ماشین پژوی دزدی شهرام را زیر گرفته و ما تقصیر نداریم و... در حالیکه دنیا له شدن برادرم زیر ماشین نیروی انتظامی را دیده. مردم در خیابان شاهد بوده اند و شاهد قتل برادرم اکنون در زندان است.

خواهر شهرام فرج زاده سپس از مردم میخواهد با یکپارچگی و وحدت و همدلی، اجازه ندهند خون جوانان ریخته شود : باید تلاش کنیم خون هیچ عزیزی نریزد، این هم تنها در گرو همبستگی و وحدت همه ماست وگرنه این آقایان چه زمانی درباره قربانیان توضیح داده و پذیرفته اند که این بار نیز بپذیرند؟

لاریجانی بگوید گناه فرزندان ما چه بود؟

احمد نجاتی کارگر یکی از بازداشت شدگان بعد از انتخابات بود که بعد از آزادی، به دلیل عفونت شدید ریه ها و از کار افتادن کلیه هایش که حاصل شکنجه های زمان بازداشت بود جان باخت.

مسئولان از ابتدا به انکار جان باختن او برخاستند و برنامه 20:30 تلویزیون جمهوری اسلامی با سناریو پردازی و برای زیر سئوال بردن فهرست منتشر شده از شهدا، همصدا با روزنامه کیهان، مدعی شد احمد کارگر نجاتی زنده است.همزمان ماموران امنیتی وبلاگی به اسم این شهید ساختند و با انتشار دروغ هایی به نقل از او، اقدام به زیر سئوال بردن اسامی شهدای وقایع بعد از انتخابات کردند.

خانواده احمد نجاتی کارگر همان زمان در نامه ای با تکذیب خبر صدا و سیما اعلام کردند فرزندشان "در قطعه 213 ردیف 15 شماره 35 بهشت زهرا روی مهدی نجاتی کارگر که در سال 1381 فوت نموده دفن شده است و خبر منتشر شده در صدا و سیما مبنی بر زنده بودن احمد کذب محض است".

منزلت محمدی، مادر احمد نجاتی کارگر اما در واکنش به سخنان رئیس قوه قضائیه به "روز" می گوید: کاش آقای لاریجانی وقتی بدهد و ما به دیدار او برویم و از دردهایمان بگوییم و از او بپرسیم گناه ما و فرزندانمان چه بود؟

او می افزاید: پرونده ما در دادگاه است، شناسنامه و مدارک پسرم در دادگاه است، به ما ندادند برای بازپس گیری هم نرفتم چون خانم ستوده، وکیل مان گفت نگیرید بگذارید مدرک باشد. با این حال از همان اول شهادت پسر مرا انکار کردند و گفتند احمد من زنده است. کاش زنده بود و نکشته بودند اما کشتند و گفتند زنده است. من هم سپردم به خدا که خود انتقام بچه های ما را خوب خواهد گرفت.

مادر آقای نجاتی کارگر سپس می پرسد: حالا انکار میکنند اما در پیشگاه خدا هم می توانند انکار کنند؟ الان دو سال از شهادت بچه من گذشته. من از آقای لاریجانی میخواهم اگر راست می گوید بیاید با ما خانواده ها دیدار کند یا بگذارد ما به دیدارش برویم و پای صحبت ما بنشیند نه اینکه بچه های ما را انکار کند و از کشته شدگان کشورهای دیگر حرف بزند. یعنی واقعا آنها خیلی عزیزتر از جوانان خود ما بودند که به آنها اهمیت داده می شود و بچه های ما را انکار میکنند؟

پرونده ندا مسکوت مانده

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا اقا سلطان به "روز" می گوید که با گذشت دو سال و دوماه از شهادت فرزندش هنوز شکایت او نتیجه ای نداشته.

رئیس قوه قضائیه در سخنان خود گفته است "شخصی در آن آشوب‌ها کشته شد که تا به آخر هم معلوم نشد به دست چه کسانی کشته شده و حتی احتمال اینکه در جریان آن مسئله دخالت مستقیم آشوبگران و در نهایت دخالت خود غربی‌‌ها در کار بوده، وجود دارد".

هرچند او نامی از این شخص نبرده اما اشاره او به "ندا آقا سلطان" است؛ دختر جوانی که فیلم جان باختن اش را جهانی به نظاره نشست و جمهوری اسلامی تاکنون در دو فیلم متفاوت که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش کرده از پذیرش مسئولیت مرگ این دختر 26 ساله سرباز زده و کشته شدن ندا را به عناصر نفوذی نسبت داده است. در یکی از این فیلم ها در ادعایی شگفت انگیز، عنوان شده بود که ندا آقا سلطان با همکاری منافقین در لحظه فیلمبرداری با دستگاهی مخصوص خون را روی صورت خود جاری می کند و پس از اینکه همراه با آرش حجازی و استاد موسیقی خود وارد ماشین برای عزیمت به بیمارستان می شده توسط منافقین کشته می شود. در دومی اما برخلاف فیلم اول، جمهوری اسلامی پذیرفت که ندا کشته شده و فیلم کشته شدن ندا جعلی نبوده و عباس کارگر جاوید (مظنون اصلی قتل ندا) هم حضور یافت و در دفاع از خود سخن گفت و در پایان فیلم، تصویری از زنی به نمایش درآمد که ادعا می شد قاتل ندا است.

با این حال برخی از مسئولان جمهوری اسلامی، آرش حجازی، پزشکی را که در لحظات آخر زندگی ندا بالای سر او بود قاتل ندا معرفی و برخی دیگر خبرنگار سابق بی بی سی در ایران را عامل قتل ندا عنوان کرده اند. در این میان برخی دیگر از مسولان "فتنه گران" و "منافقان" را عامل قتل او دانسته اند.

این در حالی است که خانواده ندا آقا سلطان با طرح شکایتی رسمی خواهان معرفی قاتل فرزندشان شده و از عباس کارگر جاوید به عنوان مظنون قتل ندا شکایت کرده اند.

عباس کارگر جاوید، مظنون اصلی پرونده، از اعضای بسیج است که مردم او را بلافاصله بعد از اصابت گلوله به ندا، گرفتند. به گفته آرش حجازی این عضو بسیج فریاد میزد: "نمی خواستم بکشمش".

به فاصله چند هفته، عکس ها و مشخصات عباس کارگر جاوید در اینترنت و در سطح وسیعی منتشر شد و خانواده ندا به عنوان مظنون به قتل دخترشان از او شکایت کردند.

اکنون در پی سخنان رئیس قوه قضائیه، مادر ندا آقا سلطان در تماس "روز" می گوید که شکایت او تاکنون نتیجه ای نداشته و او همچنان ماههاست در انتظار بازسازی صحنه قتل ندا است.

خانم رستمی مطلق می افزاید: هیچ تغییری در پرونده صورت نگرفته و همان طور که قبلا به شما گفته بودم به ما گفتند بروید برای بازسازی صحنه قتل خبرتان می کنیم و دیگر هیچ خبری نشد و مسکوت مانده.

مادر ندا 4 بهمن ماه گذشته به "روز" گفته بود که پرونده شکایت او در مرحله تحقیقات است و بازپرس پرونده به آنها گفته است منتظر بازسازی صحنه باشند.

اکنون اما با گذشت بیش از 6 ماه پرونده مسکوت مانده و هیچ خبری از بازسازی صحنه و پی گیری پرونده نیست.


سالگرد کشتار زندانیان سیاسی سال 67

ما مادران پارک لاله، کشتارهای دهه 60 و بخصوص کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال 67 را محکوم می کنیم و همراه با مادران داغدار دادخواهیم!

سالگرد کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی سال 67 در شرایطی فرا می رسد که خبر دهشتناک این کشتار بیرحمانه در سرتاسر دنیا پخش شده و هر سال که می گذرد پرده های به عمد کشیده شده بر روی جنایات دهه 60 کنار می رود و شاهدان زنده از آن سال های قتل و جنایت، لب به سخن می گشایند و گوشه های تاریک آن را آشکار می کنند.

روایت سال 67 روایت شکنجه‌ها و شلاق‌ها و قساوت‌ها، روایت قطع شدن یک‌باره تمام ارتباط ها و ملاقات ها با بیرون و بعد روایت دادگاه‌های چند دقیقه‌ای که معمولا با یک سئوال و یک جواب و بدون هیچ‌گونه حق دفاع و وکیل، حتا برای برخی که مدت حکم زندان‌شان به پایان رسیده بود؛ با حکم قطعی و لازم الاجرای اعدام بدون حق اعتراض، روایت تجاوز به دختران، پیش از اعدام(برای این که به زعم ایدئولوژی حاکم به بهشت نروند)، و روایت گورهای دسته جمعی در کانال های بزرگ و بدون هیچ گونه حق مراسم و یا حتا نام و نشانی در جایی که امروز گلزار خاوران می نامند و روایت ناپدید شدگان که هنوز هم چشم های مادرانی را که تاب آورده اند به در دوخته است و ادامه همه این قساوت و کشتار در قالب اعدام، قتل‌های زنجیره‌ای و کشتارها و سرکوب‌های دیگر تا امروز در برابر روایت مسلط ایستادگی می کند و شانه به شانه می رود تا هنگامه‌ دادرسی و روز رستاخیز مردم را دریابد. روایتی که قرار بود پنهان بماند ولی برخی زوایای آن به کمک افشاگری های آیت الله منتظری و برخی دیگر به کمک زندانیان آزاد شده که لب به سخن گشودند، آشکار شد. ولی هنوز بسیاری گوشه‌های پنهان دارد که در زمان خود مورد بررسی و کنکاش قرار خواهد گرفت تا تمامی زوایای آن روشن شود.

یک روز اگر می توانستند دلایل کناره‌گیری آیت الله منتطری از نیابت رهبری و جریان اعدام‌ها را وارونه جلوه داده و انکار کنند، امروز اما برخی از اعضای طبقه حاکم نیز در برابر این مقاومت تسلیم شده‌اند و در منابع مختلف به این کشتار داخلی و پاک سازی سیاسی اعتراف می کنند، باز اما آمران و عاملان آن که مرکب از هیأت حاکمه وقت بوده‌اند از روشن کردن آن سرباز می زنند و از زیر مسئولیت‌اش شانه خالی می‌کنند.

آری هیأت حاکمه دیروز و امروز نظام با همدستی ای عامدانه، حمله مجاهدین را علت اصلی این جنایت بی شرمانه قلمداد کردند و می کنند، غافل از اینکه پرده ها کنار می رود و حقایق آشکار می شود و حال ما می دانیم که برنامه ریزی برای اعدام های دسته جمعی زندانیان سیاسی از سال 66 آغاز شده بود که با قبول آتش بس جنگ ایران و عراق و حمله مجاهدین، بهترین زمان و بهترین بهانه برای کشتار و حذف فیزیکی بهترین و پاک ترین و جسورترین انسان های آگاه کشورمان مهیا شد و این جنایت ضد بشری در کم ترین زمان ممکن و با پلیدی ای کم نظیر به اجرا در آمد. جنایتی که هنوز شمار دقیق کشته شدگان اش معلوم نشده است، ولی آمارها از 5000 تا 12000 نفر را شامل می شود و همگان می دانند که این کشتارها پس از آن نیز متوقف نشد و به اشکال مختلف تا به امروز ادامه دارد.

از اینجاست که حرکت خانواده‌های زندانیان سیاسی شکل منسجم تری به خود می گیرد. تحصن در برابر کاخ دادگستری، گردهمائی در برابر دادستانی، برگزاری مراسم برای دادن طوماری اعتراضی با 370 امضاء به کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد، تماس با خارج از کشور، تماس با کمیته‌های حقوق بشر و جامعه‌های دفاع از زندانیان سیاسی و ... در اعتراض به چرایی و چگونگی "فاجعه ملی" ، که سرانجام به واکنش اروپائی‌ها و آمریکائی‌ها منجر می‌شود. در 21 مهرماه، پارلمان اروپا با تصویب قطعنامه‌ای در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران، از دولت ایران می‌خواهد که هیأتی به منظور بررسی وضعیت زندان‌ها عازم ایران شود. 18 آذرماه، پارلمان آلمان قطعنامه‌ای تصویب می‌کند که در آن نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد.

از مهرماه سال 1367 که کمابیش خبر کشتارها در میان خانواده ها پخش شده بود، سیل نامه ها و شکایت های شفاهی و کتبی درباره موج کشتارها به سوی نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، گالیندوپل سرازیر شد. او در سفری شش روزه به ایران، بیشترین زمان را به مذاکره با مقامات دولتی و کمترین زمان را برای ملاقات با خانواده ها و بازدید از زندان و خاوران اختصاص داد. در این مدت خانواده ها هر روز جلوی مقر سازمان ملل تجمع می کردند، شاید بتوانند با او ملاقاتی داشته باشند. هرچند جمهوری اسلامی حداکثر تلاش خود را کرد تا او به واقعیت ها دست نیابد، ولی آشکارا کمیسیون حقوق بشر و سازمان ملل به مدارکی دست یافته بودند که متاسفانه این مدارک جدی گرفته نشد و هنوز چرایی این رفتار بر کسی روشن نیست؟! و آن چه اما در روند مسیر دادخواهی تا امروز گذشته است، خبر از سکوت مجامع بین المللی در برابر این جنایات عظیم می‌دهد. جنایاتی که به درستی و بر طبق همان قوانین بین المللی مصداق جنایت علیه بشریت است.

در طی این سال ها، مادران و خانواده های داغدار تلاش های فردی و جمعی بسیاری کردند تا پاسخی دریافت کنند. یکی از این تلاش ها رفتن مداوم به خاوران است تا بتوانند این سند جنایت کشتارهای دهه 60 را حفظ کنند، هرچند خاوران بارها مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفته و خاکش با بلدوزر زیر و رو شده و معلوم نیست آثاری از وجود کشته شدگان در آنجا باشد، ولی مادران همین بیابان خشک و بی آب و علف را دوست دارند زیرا می دانند عزیزان دلبندشان به شنیع ترین شکل ممکن در آنجا دفن شده اند و باید روزی پاسخی برای سوال های بی جواب شان بیابند. بدین منظور علیرغم تهدید و ارعاب های فراوان باز به خاوران می روند، مراسم می گیرند و تلاش می کنند که یاد و خاطره عزیزان شان را زنده نگاه دارند تا روز پاسخ گویی فرا رسد.

اینک پس از گذشت ده سال و نقض گسترده و آشکار حقوق بشر در ایران، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر انتخاب شده است. ما مادران پارک لاله از سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر و دیگر نهادها و سازمان های بین المللی می خواهیم که نقض حقوق بشر در ایران را جدی بگیرند و به تعهدات خود عمل کنند و عاقبت کار مانند زمان آقای گالیندوپل نشود.

ما مادران پارک لاله، تا روشن نشدن تمام زوایای این جنایات و محاکمه آمران و عاملان‌اش در دادگاه های مردمی و عادلانه به همراه تمامی خانواده‌های کشته شدگان فریاد بر می‌آوریم سخن از بخشش بی معناست، زیرا تا به حال هیچ یک از سران جمهوری اسلامی به طور رسمی و علنی در برابر مردم به اشتباه های خود اعتراف نکرده اند و پرونده‌ی کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران، پرونده‌ای گشوده است که بالاخره یک روز این اسناد جنایت به دست مردم از تاریکخانه ها به خیابان ها و رسانه ها خواهد آمد و آن روز، روز دادخواهی است.
ما می خواهیم بدانیم:

- چرا انسان هایی که حکم زندان داشتند، به جوخه های مرگ سپرده شدند؟
- چرا انسان هایی که برای حداقل خواسته خود به خیابان آمدند، کشته شدند؟
- چرا انسان ها برای بیان اندیشه خود مورد بازخواست قرار می گیرند، به زندان می افتند، شکنجه و گاه اعدام می شوند؟

و هزاران چرای دیگر که ما و تمامی مادران و خانواده های داغدار در سی و سه سال گذشته می خواهیم بدانیم و تا زمان پاسخگویی دست از مبارزه نخواهیم کشید و همچنان ایستاده ایم.

مادران پارک لاله
28 مرداد 1390


۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

سه خاطره از مبارزات خانوده ها در سال 67


سه خاطره از مبارزات خانوده ها در سال 67

شوک بزرگی که آذر 67 به ما خانواده های زندانیان واردکرده بود ما را در بهت و ناباوری فرو برده بود.

برای چه اعدام شدند؟

خیلی ها چند ماهی از حکم شان مانده بود حتی چند مورد داشتیم که حکم شان تمام شده بود!!!
مستاصل بودیم نمی دانستیم چکار باید بکنیم... تا اینکه زمزمه هایی شنیدیم که باید برویم جلوی دادگستری و اعتراض کنیم...
صبح روز 5 دی ماه 67 که یک روز برفی بود جلوی در دادگستری جمع شدیم خیلی از مادرها و همسرها آمده بودند و در بسته بود.

نمی گذاشتند کسی وارد ساختمان شود، گفته بودند که وزیر دادگستری نیست. نامه ای که خانواده ها نوشته بودند را گرفتند که مثلا جواب بدهند، اما تا حوالی ظهر هیچ خبری نشد. آن روز همه عصبانی بودند ازجمله من. رهگذرهایی که رد می شدند، می پرسیدند اینجا چه خبره؟ من با عصبانیت می گفتم که همسران ما را که توی زندان بودند کشتند و به آنها توضیح می دادم که جرم شان چه بوده؟

آنجا ماموران لباس شخصی زیاد بودند، البته لباس شخصی های آن زمان خیلی شیک و تیپ آمریکایی بودند. تصورش را نمی کردی که اینها مامور باشند! نزدیک ظهر برای پراکنده کردن جمعیت تعداد زیادی از پاسدارها حمله کردند و ما هرکدام سویی رفتیم.

من همراه یکی از دوستانم که شوهرش اعدام شده بود تا پارک شهر رفته بودیم ضلع شرقی پارک شهر که 2 تا از مامورهای لباس شخصی که از صبح ان طرف خیابان ایستاده بودند جلوی راه مان را گرفتند و گفتند تو باید با ما بیایی سوار شو من گفتم سوار نمی شوم دوستم دستم را گرفت و گفت ولش کنید این 3 تا بچه داره! خلاصه من امتناع می کردم که سوار نمی شوم می گفت پتو می اندازم روی سرت و می برم.

یکی دیگر اومد وسط گفت خانم سوار شوید چند تا سوال می کنند بعد رهایتان می کنند دید که سوار نمی شوم گفت قول می دهم نیم ساعت بیشتر طول نکشد، گفتم قول میدهی؟ گفت: آره به شرفم قسم! گفتم شما شرف هم دارید! این یکی عصبانی شد دست به هفت تیر برد خلاصه ما را سوار کردند بردند دوستم که فقط مانده بود تا من را رها کنند، او را هم با من سوار کردند ....

ما را بردند کمیته 15 خرداد و سین جیم شروع شد.

چه کسی برنامه امروز را گذاشت؟

چه چور با بقیه هماهنگ کردید؟

برای چی امدید اینجا؟

جالب اینجا بود که نامه ای را که خانواده ها داده بودند به دست وزیر برسه ضمیمه پرونده من بود! گفتم اون چیه؟!

خلاصه از انجا ما را بردند کمیته خاوران ظاهرا مامورهایی که ما را دستگیر کرده بودند، متعلق به ان کمیته بودند، چند ساعتی انجا بودیم که ما را آوردند کمیته وصال. توی راه با دو پاسدار که میان سال بودند صحبت کردیم و گفتیم ما کی هستیم و اعتراض کردیم برای چی ما را دستگیر کردند. انها با تعجب گفتند ما فکرکردیم شما رو در رابطه با مواد مخدر دستگیر کردند!

اون شب توی کمیته وصال بودیم و فردایش هم ما را بردند اوین و10 روز هم من و دوستم انفرادی اوین بودیم و ....

===================

گالین دوپل اومده بود ایران، ما گفتیم فرصت مناسبی است باید بریم به دیدنش. خانواده های جان باختگان 67 قرار گذاشتند که جلوی دفترش جمع بشیم. من صبح با دختر کوچکم رفتم دیدم تعدادی از مادران و خواهران و همسران اومده بودند. پرس وجو کردیم، گفتند: گالین دوپل رفته جایی برای بازدید و حوالی ظهر برمی گرده، من دیدم اگر بخوام با دختر کوچکم که تو بغلم بود تا اون موقع بمونم بچه اذیت میشه، برگشتم خونه بچه رو گذاشتم پیش خواهرم و یک نامه نوشتم و دوباره برگشتم میدون آرژانتین دیدم چه خبره!! به ازای هر یک نفر 3 تا مامور لباس شخصی(کت شلواری) ایستاده بودند. خیلی کتک کاری کرده بودند و برای متفرق کردن خانواده ها یکسری از مادرها رو دستگیرکردند. یک پرده خیلی بزرگ هم جلوی در دفتر سازمان ملل زده بودند با این مضمون که "ما زندانیان سیاسی از جمهوری اسلامی بخاطر رافت اسلامی متشکریم" و یکسری از توابین رو آورده بودن و اونها به طرفداری از جمهوری اسلامی شعار می دادند. خلاصه یک جو امنیتی خیلی سنگین حاکم بود که ما تصمیم گرفتیم برگردیم. من با یکی از دوستانم بودم و او گفت بیا با اتوبوس بریم، بهترین راهه ولی باید مواظب باشیم که دنبال ما نیایند. ما آخرین لحظه موقعی که در بسته می شد، سوار شدیم ولی 2 تا مامور کت و شلواری(سرمه ای) به زور خودشون رو تو اتوبوس کردند. دوستم گفت بهتره یکی دو ایستگاه دیگه پیاده شیم ما باز در آخرین لحظه پیاده شدیم و اونها هم همینطور....دنبال ما راه افتادند ما اون روز اینقدر از کوچه و پس کوچه ها گذشتیم تا بلاخره گم مان کردند. من سریع نامه ای که برای گالین دوپل نوشته بودم رو توی یک عکاسی زیر زمین از بین بردم و رفتیم خونه یکی از آشناهای دوستم تا هشت شب اونجا موندیم و بعد اون خانم به ما چادر داد و آژانس گرفتیم و به خانه برگشتیم ....

=====================

باخبر شدیم که گالین دوپل روز جمعه می خواد برود خاوران سرمزار ... ما خانواده ها تصمیم گرفتیم که حتما آن روز حضور داشته باشیم. طبق معمول جمعه ها راه افتادیم به سمت خاوران. من با مینی بوس از میدون خراسان به سمت جاده خاوران می رفتم که سر سه راه افسریه تعداد زیادی از دوستان و آشنایان رو دیدم. آنها تا متوجه من شدند، اشاره کردند که پیاده شم. پیاده شدم و گفتم چرا اینجا جمع شدید؟ گفتند: مامورهای سپاه اینجا را قرق کردند و نمی گذارند کسی برود آن سمت، از سه راه افسریه به بعد تحت کنترل شدید نیروهای امنیتی بود. خلاصه مدت کوتاهی اونجا موندیم و تهدید می کردن که برید وگرنه دستگیر می شوید و ما برگشتیم و بعد شنیدیم که گالین دوپل رو بردند بالای قبرستان تو ده " لپه زنک" و چی نشونش دادند نمی دونیم؟!

http://www.madaraneparklale.com/2011/08/67.html


۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

فراخوان مشترک نهادهای دموکراتیک و حقوق بشری ایرانیان برای دادخواهی و یادمان جان باختگان دهه شصت

یاد جانباختگان فاجعه ملی کشتار ۶۷ گرامی باد!




بیست و سه سال از قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی در ایران می گذرد. فرمان این جنایت هولناک را روح الله خمینی، رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی صادر کرد و شماری از مرتجع ترین همراهانش اجرای آن را عهده دار شدند تا زندان ها را از وجود "کفار و منافقین" پاکسازی کنند.

ابعاد فاجعه ملی که بی تردید از مصادیق آشکار "جنایت علیه بشریت" به شمار می رود، آنچنان عظیم بود که در هیچ باوری نمی گنجید و تنها شهادت با شهامت فردی چون آیت الله منتظری لازم بود تا اندیشمندان مسلمان نیز تدریجا به ابعاد دد منشی رهبر نظام مورد حمایتشان و همراهان تاریک اندیش خویش پی ببرند. شهادتی که به بهای صرف نظر کردن از عنوان " قائم مقام رهبری" و تحمل سال ها حبس خانگی و تحقیر و توهین ها تمام شد و در اعمال آن تقریبا همه مقامات ریز و درشت حکومت، چه با سکوت بزدلانه و چه با مشارکت در لجن پراکنی، سهیم شدند.
"فاجعه ملی" کشتار ۶۷ ابتدا به ساکن آغاز نشد. دگر اندیش ستیزی از ارکان تئوری ولایت فقیه آیت الله خمینی بود و پروژه پاکسازی جامعه از دگراندیشان از همان فردای استقرار جمهوری اسلامی و از پشت بام مدرسه رفاه آغاز شد، با کشتار و سرکوب در کردستان و ترکمن صحرا ادامه یافت.

در خرداد ۱۳۶۰ و ماه های پس از آن، خمینی و همراهان مرتجع اش، از کم تجربگی و پراکندگی آزادیخواهان و آرمانخواهان جوان بهره جستند و نخستین موج بزرگ " پاکسازی" را به راه انداختند، موجی که در جریان آن هزاران زندانی سیاسی آزاده و عدالتخواه، بی محاکمه و بدون اطلاع خانواده هایشان در پای دیوار زندان ها به جوخه های مرگ سپرده شدند، بی آنکه حتی نام برخی از قربانیان، برای صادر کنندگان فرمان مرگ، آشکار شده باشد.

در اول مرداد ۶۷، خمینی مجبور به نوشیدن «جام زهر » و پذیرش آتش بس پیشنهادی سازمان ملل متحد برای پایان بخشیدن به جنگ هشت ساله ایران و عراق شد. او در فتوایی حکم قتل همه مجاهدینی را که در زندان بسر می بردند، صادر کرد. اما این کشتار به هواداران مجاهدین که بعضا جوانانی بودند که سال ها در زندان به سر می بردند، ختم نشد. آتش خشم رهبر وقت جمهوری اسلامی، تمامی دگراندیشان زندانی را در بر گرفت. کمیته های مرگ سه نفره، با سرعتی باور نکردنی به کشتار زندانیان مشغول شدند. تا اواخر مرداد ماه بیش از ۳۰۰۰ زندانی اعدام شدند و پس از یک وقفه ۱۰ روزه، اعدام سایر زندانیان به حکم ارتداد آغاز گشت. بسیاری از وابستگان به گروه های سیاسی چپ به جرم عدم پذیرش اعتقادات و آیین های مذهبی، پس از شکنجه، به جوخه های مرگ سپرده شدند. سرعت و میزان اعدام ها آن چنان زیاد بود که حتی قاتلان فرصت کافی برای دفن اجساد را نداشتند و آنان را در گورهای دسته جمعی به خاک سپردند.

۲۳ سال پس از آن جنایت هولناک، هنوز خانواده های جانباختگان حق حضور بر گور های جمعی عزیزانشان در گلزار خاوران و دیگر گورستان ها را ندارند و هر بار با توهین و تحقیر و ضرب و شتم مامورین امنیتی حکومت مواجه می شوند. امری که مردم در دو سال اخیر و پس از کشتار جوانان و فرزندان خود در خیابان های سراسر کشور شاهد آنند.

"پاکسازی" جامعه از دگراندیشی و دگر اندیشان با فاجعه ملی پایان نیافت و خامنه ای، جانشین خلف صادق خمینی، با به کار گماردن امثال سعید امامی و قاضی مرتضوی، ترور روشنفکران در داخل و خارج، صدور فرمان سرکوب جوانان حق طلب و مسالمت جوی سبز و به قتل رساندن ده ها نفر در بازداشت از جمله زهرا کاظمی، اکبر محمدی، حجت الله فیض، عبدالرضا رجبی، زهرا بنی یعقوب... هدا صابر و هاله سحابی به راه مرادش ادامه داد.
تاریک اندیشان و محافل نفتی ـ نظامی - امنیتی که امروز بر سرنوشت کشور حاکم شده اند، پس از هر قتل عام و کشتاری، با شادمانی تصور کردند که دیگر تمام شد. اما هر بار از متن جامعه ندا برخاست که قافله آزادی خواهی را سر باز ایستادن نیست.

پس از گذشت۳۳ سال از حاکمیت جمهوری اسلامی، موج دستگیری ها، زندان، شکنجه و اعدام مردمان آزاده هم چنان ادامه دارد و هفته ای نیست که خبر دستگیری فعالان زن، فعالان دانشجویی، فعالان کارگری، روزنامه نگاران، وکلا ، هنرمندان، وب لاگ نویسان جوان و ... به گوش نرسد.

امروز جمهوری اسلامی شرایطی را در زندان ها ایجاد کرده که زندانیان سیاسی را به تدریج به دیار نیستی روانه کند و در این راه از هر وسیله ای برای سوق دادن آنان به سوی مرگ استفاده می کند.

در آستانه سالگرد فاجعه ملی، یاد آوری فاجعه دهه شصت و تابستان ۶۷ و گرامیداشت یاد جان باختگان و آگاهی رسانی در جوامع بین المللی از اهمیت بسیاری برخوردار است تا همگان بدانند که خاطره چنین فجایعی از اذهان بیرون نرفته است و مردم ایران و خانواده های بازماندگان همچنان بر خواست خود مبنی بر تشکیل دادگاهی عادلانه برای محاکمه عاملان و آمران این جنایات تاریخی مصر هستند. امروزه خواست آزادی زندانیان سیاسی یکی از خواست های مرکزی و اصلی همه آزادیخواهان ایران و جنبش سبز می باشد. تعیین گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران نیز یکی از دستاوردهای این تلاش هاست.

مردم ما و تمام آزادیخواهان و وابستگان زندانیان و جانباختگان، در آستانه سالگرد فاجعه کشتار دسته جمعی ۶۷، انتظار دارند تا آقای احمد شهید که مسئولیت تحقیق در باره وضعیت حقوق بشر در ایران به او واگذار شده است، از انجام شایسته وظیفه محوله برآمده و نوری بر پرونده تاریک وضعیت زندانیان و جانباختگان در ایران بیاندازد.

ما اعضای نهادهای دموکراتیک ایرانیان، در بیست و سومین سالگرد فاجعه ملی، یک بار دیگر همراه باخانواده های قربانیان، بر پیمان خویش برای دادخواهی جانباختگان دهه شصت و همه جانباختگان راه آزادی و دموکراسی تا روشن شدن حقیقت و محاکمه همه دست اندر کاران این جنایت ها تاکید کرده، از همه ایرانیان و آزادیخواهان در گوشه و کنار جهان می خواهیم تا با برپاکردن گردهمایی، تظاهرات، سمینار، سخنرانی، نمایشگاه عکس و ... یاد همه این جانباختگان را گرامی داشته و در رساندن فریاد داد خواهی و صدای قربانیان و خانواده های آنان به گوش مردم ایران و جهان، در هر کجا که هستند، با ما همراه شوند.


توجه:

دادنامه ای از سوی ده ها تشکل مدنی و صدها شخصیت سیاسی و مدافع حقوق بشر در خارج و داخل کشور، برای نجات جان زندانیان سیاسی و عقیدتی، با لینک زیر درست شده است. لطفا با امضای آن، از زندانیان پشتیبانی کنید و خواهان آزادی آنان شوید.
به ما کمک کنید تا بیشترین امضاها را جمع آوری کنیم. این امضا ها به آقایان احمد شهید و بانکی مون داده خواهند شد.
www.gopetition.com

نام نهادهای برگزار کننده

اتحاد برای ایران ـ بلژیک
اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران – آمریکای شمالی
اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران – لس آنجلس
انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران ـ مونترال
انجمن زنان ایرانی در مونترال
انجمن فرهنگی ایرانیان ـ مرکز اتاوا و مناطق وابسته
بنیاد اسماعیل خویی آتلانتا - امریکا
پشتیبانان دموکراسی و آزادی برای ایرا ن - آتلانتا - امریکا
جمعیت پشتیبانی از مبارزات دمکراتیک مردم ایران ـ کلن
‫جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران در اتریش
جنبش سبز لندن
جوانان و دانشجویان موج سبز ـ کلن
حامیان مادران پارک لاله ـ کلن
حامیان مادران پارک لاله ـ لس آنجلس/ ولی
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
حامیان مادران پارک لاله در وین – اتریش
حامیان مادران پارک لاله - ژنو
حامیان مادران پارک لاله - ایتالیا
خانه همبستگی مهر ـ کلن
سکولار دموکراسی برای ایران- شیکاگو - امریکا
سکولار دموکراسی برای ایران- نیویورک ـ امریکا
شبکه همبستگی ملی ایرانیان - فرزنو ( کالیفرنیا)
کمیته جوانان بر ای برگزاری یادمان جانباختگان راه آزادی در ونکوور - کانادا
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی
کمیته ی دفاع از حقوق بشر در ایران - اتریش
مادران صلح مونترال
مونیخ همیار ایران
نسل آزادیخواه ایران ـ اتریش
‫نهاد دفاع از دمكراسى و آزادى در ايران - نداى ايران

نام نهادهای پشتیبان

انجمن مهرگان ـ گوتنبرگ
اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران- اورنج کانتی
اتحادیه علیه کلیه حقوق محفوظ برای جمهوری اسلامی (جهانی) 
پشتیبانان حقوق بشر و دموکراسی در ایران ـ اسن
جامعه مدافعان حقوق بشر و دموکراسی هامبورگ
جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران ـ کلن
حامیانِ مادرانِ پارکِ لاله ایران در هامبورگ
دانشجویانِ سبز برمن
سکولار دموکراسی برای ایران- واشنگتن دی سی
فدراسیون اروپرس
کمیته امریکاییان- ایرانیان پیشرو
گروه مدافعان حقوق بشر برای ایران اورلاندو – فلوریدا - امریکا
ندا برای ایران آزادہ (جهانی)
همایشِ ایرانیانِ هامبورگ
همبستگی جهانی برای جامعه سکولار

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند ۱۳ اوت ۲۰۱۱















گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند ۱۳ اوت ۲۰۱۱

گردهمایی این هفته حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند،
در حمایت همیشگی از تمام خواسته های مادران پارک لاله، آزادی همه زندانیان سیاسی -عقیدتی، لغو احکام
اعدام، محاکمه علنی آمران و عاملان جنایات ۳۳ سال گذشته و در اعتراض به دستگیری دوباره کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و مادر او پروین مخترع، در اعتراض به شرایط رضا جوشن زندانی سیاسی محبوس در زندان گوهر دشت كرج که بدليل بيماري قلبي از روز چهارشنبه ۱۲ مرداد, دچار سكته قلبي شده است و عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت ایشان، دراعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به شرایط جسمی حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین که به دلیل خونریزی از مجرای ادراری به وخامت گرویده است ، در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به شرایط جسمی محمد صدیق کبود وند ، عیسی سحر خیز ، حسین بروجردی ، زهرا جباری ، کوروش کوهکن ، احمد زید ابا دی‌ ، سعید متین پور و حشمت الله طبرزدی . در اعتراض به در بند بودن مریم بهرمن ، که از ۳ ماه پیش در زندان است و در اعتراض به حکم اعدام معلم زندانی عبدالرضا قنبری که برای اجرا به اجرای احکام فرستاده شده است .
در برنامه امروز حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند، موفق به جمع آوری تعداد زیادی امضاء
بر علیه احکام اعدام در ایران شدند، که مجموعه این امضاء ها برای گزارشگر ویژه احمد شهید فرستاده خواهد شد.

زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند


لطفآ برای دیدن گزارش تصویری به پیوند زیر مراجعه فرمایید :
http://www.facebook.com/media/set/?set=a.244593232240027.67049.100000680559971

پیوند مصاحبه با رادیو ندا :
http://radioneda.wordpress.com/2011/08/13/rn-248/?utm_source=twitterfeed&utm_medium=facebook



۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

گردهمایی حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند

گردهمایی حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
شنبه ۱۳ آگوست ۲۰۱۱- روبروی کلیسا راینولدی در دورتموند
از ساعت ۱۵.۳۰ تا ۱۷ بعد از ظهر

گردهمایی این هفته حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
در حمایت همیشگی از تمام خواسته های مادران پارک لاله

در اعتراض به دستگیری کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و مادر او پروین مخترع

در اعتراض به شرایط رضا جوشن زندانی سیاسی محبوس در زندان گوهر دشت كرج که بدليل بيماري قلبي از روز چهارشنبه 12مرداد, دچار سكته قلبي شده است و عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت ایشان

در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به شرایط وضعیت جسمی حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین که به دلیل خونریزی از مجرای ادراری به وخامت گرویده است
مسئولین زندان اوین و بازجویان حسین رونقی ملکی از مرخصی این زندانی جلوگیری می‌کنند

و درحمایت از همه زندانیان سیاسی - عقیدتی

حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

سنگ قبر


سنگ قبر

گل کو - توي بهشت زهرا ديده بودمشان. روي سنگ قبري نشسته بودند. زن شكسته تر از مرد بنظر ميرسيد .عمق چشمانش پر از غم بود. زن مرا به ياد مادرم مي انداخت، مادر نيز چشمان غم زده اي داشت كه هميشه به دوردست ها خيره مي ماند. هيچ گاه شادي را در چشم هايش نديده بودم، حتا در عكسهاي جواني اش، در آخرين لحظات عمرش نيز آن غم در چشمان كم فروغ اش ديده مي شد.

موهاي جو گندمي و عينك ذره بيني مرد مرا به ياد معلم ادبيات پيشين مي انداخت. چيزي در وجودشان بود كه مرا به سوي شان مي كشاند مثل يك آشناي قديمي، يك دوست، يك همسايه.

به سنگ قبر نزديك مي شوم. روي سنگ شعري از فروغ نوشته شده است .شعر مرا روي سنگ مي نشاند.

گل هايي را كه براي مادر مي بردم روي سنگ قبر مي گذارم. زن به دقت به من مي نگرد و مي پرسد از دوستان اش هستي؟

توان نگاه كردن به آن چشم ها را نداشتم، سكوت مي كنم! زن آهي مي كشد و مي گويد : مي داني آن روز صبح كه به دانشگاه رفت ديگر باز نگشت و فردا و فردا و فرداهاي ديگر نيز باز نگشت؛ تا چند وقت بعد كه جسدش در پزشكي قانوني پيدا شد. پرونده اي كه بسته شد بي آن كه باز شود.

‍زن آه مي كشد ....

مرد گل ها را با ظرافت دور سنگ مي چيند.

معلم اخراجي است و ادبيات درس مي داد از معلمان پيشگام بود. او مي گويد: دخترم نيز چون من فكر مي كرد. علوم انساني مي خواند و اهل شعر و ادبيات بود .

آنان ماهي يك بار به دخترك شان سر مي زنند و با هم برايش فروغ مي خوانند.

اگر به خانه من آمدي
براي من
اي مهربان چراغ بياور
و يك دريچه كه از ان
به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم


حضور مادران پارک لاله در سالگرد امیر جوادی فر


حضور مادران پارک لاله در سالگرد امیر جوادی فر

مادران پارک لاله - اگر مادر نازنینش دراین دنیا نیست هزاران مادر برای اوگریستند ومادران بسیاری درمراسم اش شرکت کردند و یاد او را گرامی داشتند.

دو سال از اعتراض مردم نسبت به انتخابات سال 1388 می گذرد. تاکنون قاتلین درگیری های آن سال یا پست ومقام گرفته اند و یا راحت و آسوده زندگی می کنند ولی خانواده هایی که عزیزان خود را ازدست داده اند هنوز در راهروهای قوه قضاییه از این اتاق به آن اتاق می روند و نامه و دادخواست برای مسئولین می نویسند ودریغ ازیک پاسخ شایسته برای احقاق حقشان.

18 تیر 78 یک فاجعه و 18 تیر88 جنایتی دردناک بود و زخم هایی که از آن برجا مانده که دل هر انسان با وجدانی را به درد می اورد و اشک ها با یادآوری آن روزها بی اختیار سرازیر می شود. دیدن پدرهایی که علیرغم فرهنگ دیرینه کشور دیگر گریستن درمقابل دیگران را برای یک مردعیب نمی دانند زیرا جگر گوشه های شان را در یک نبرد نابرابر از دست داده اند بدون آن که مجازات قاتلین را ببینند. دل را می سوزاند و چگر را پاره می کند.

دیروز23 تیر ماه مراسم چهار جان باخته مظلوم قربانگاه کهریزک بود. چهار لاله سرخ که به دست ماموران حکومت به قتل رسیدند. چهار انسان آزاده : محسن روح الامینی، امیرجوادی فر، محمد کامرانی و رامین آقازاده قهرمانی.

این مراسم عصر روز پنج شنبه درمسجد نور با حضور مردم و البته نیروهای امنیتی برگزارشد وهم چنین مراسمی درمنزل شخصی امیرجوادی فر، جوان معصومی که حتی از اشک های سوزان مادر بر گور خود محروم بود برگزار شد. پدر که هم پدر بود هم مادر و حال با دلی پر درد این اندوه جان فرسا را به تنهایی بر دوش می کشد، هنوز با لبخند مهربان و با مهمان نوازی خاص مردمان شمال کشور به مهمانان خوش آمد می گوید.

مراسم با سرود ای ایران آغاز شد.علیرغم آن که نیروهای امنیتی باگرفتن عکس وفیلم درحقیقت میهمانان را تهدید می کردند، همه به پاخاسته و سرود را می خواندند و در جایی که می گفت جان من فدای خاک میهنم صداها اوج می گرفت. بله واقعا برای کسانی که عاشق وطن خود هستند هیچ تهدیدی نمی تواند آنان را از این عشق باز دارد حتی گلوله های سربی - زندان و اعدام .

شهریارقنبری پیام تسلیتی برای امیرداشت. آن رادیدیم سپس یار زیبا و وفادارش شعرگونه ای پر احساس خطاب به کسانی که با سبوعیت تمام عشق زندگیش را از او گرفتند خواند و دل همه به درد آمد راستی چرا این سنگدلان این قدر با عاشقان دشمن اند؟ سوال بی هوده ای است چون اصلا معنای عشق را نمی دانند. آنان تنها به فکرقدرت و ثروت و لذات ظاهری زندگی هستند.

امیر دکلمه ای داشت از شعری از شاملو که آن راشنیدیم .بابک برادر امیر شعر بسیار زیبایی سروده بود که آن را به صورت ترانه ای اجرا کرده بودند.

از نوزادی امیر فیلمی نشان داده شد. مادر او را به گرمی درآغوش خود می فشرد و بابک گفت که دامان چنین مادری امیر را پرورش داد و من دوسال از معرفی و یادآوری اوغفلت کردم .

سرود یار دبستانی با همراهی حاضرین خوانده شد.ترانه زیبای یار دلربا به زبان ایتالیایی و سپس شعرزیبای فریدون مشیری که استاد شجریان آن راخوانده و مردم ایران آن را به اسم تفنگ ات رازمین یگذارمی شناسند خوانده شد وکاش کسانی که به تفنگ خودمی نازند این را به گوش جان بشنوند

خانمی شعرزیبای ارغوان راخواند. آقایی ازکانون نویسندگان شعر پرمفهوم دیگری خواند. در این مراسم تعدادی ازجوانانی که می توان آنها را بازماندگان کهریزک دانست، کسانی که ازجهنم کهریزک جان سالم به دربردند. مادر و پدر صبور و محترم سعید زینالی دانشجویی که ازماجرای دردناک کوی دانشگاه درسال 78 تاکنون خبری از او نیست.

پدر و برادر نازنین محسن روح الامینی - خانواده محترم محمد کامرانی - پدربزرگوارمحمد مختاری، دانشچویی که درتظاهرات 25 بهمن 89 کشته شد.

همسرشهید حسن پور و خواهر و برادر شهید قهرمانی - مادر سهراب اعرابی و مادروخواهر مصطفی کریم بیگی و... هم بودند و مامورینی که انجام وظیفه می کردند تا شاید با سنگین تر کردن پرونده حاضران درمراسم، پله های ترقی از نظر آن ها و سقوط از دید مردم را سریع ترطی کنند. ای کاش این مامورین وظیفه شناس کمی هم موقع شناس بودند ومی دانستند که عمرحکومت های جهل وخرافه وظلم روبه پایان است واگرتنها دمی به صورت هریک ازحاضرین نگاه می کردند و لحظه ای می اندیشند که بر آنها چه گذشته است شاید ترچیح می دانند در این لحظات آخر به سمت مقابل بپیوندند تا لااقل باروچدان خود را کم کنند؛ هر چند که این انتظاربیهوده است و در آینده از این که درعوض افشای جنایات آمرین وعاملین کهریزک به تهدید و ارعاب آنان پرداخته اند کمتر دچارعذاب وجدان شوند وبا دیدن این صحنه ها در کنار مردم قرار گیرند و بدانند که حکومت ها می روند و این مردم اند که باقی می مانند واین را تاریخ ثابت کرده است .

بعدازاتمام مراسم کلیه مهمانان برای صرف شام راهنمایی شدند ومثل سال گذشته میزشام درحیاط منزل شان چیده شده بود و ای کاش این میزشام عروسی امیرمی بود.

پدر امیربه تک تک مهمانان سر میز سر مس زد و می خواست تاچیزی ازمهمان نوازیش کم نباشد. پس ازشام مهمانان دسته دسته خداحافظی می کردند و می رفتند که خبر رسید جوانی از بازماندگان کهریزک که اشعاری برای دوستش امیرسروده و در مراسم خوانده بود توسط مامورینی که جلوی درب خانه ایستاده بودند بازداشت شده. بله بی شرمی حدی ندارد حتی به مجوز خود نیز احترام نمی گذارند.

آیا کسی که این همه ستم دیده و بر اثر رفتار قدرت پرستان چه آسیب های جسمی و روانی که بر او نرسیده حق ندارد کمی از آن را برای سبک شدن بازگو کند؟

شما به کجا می روید که این قدر وقیحانه حق سخن گفتن را ازمردم می گیرید و آنان را در منگنه خود می فشارید. کمی به خود آیید به کارنامه این سال های خود بنگرید. درهمین دوسال چقدرمردم ازشما فاصله گرفتند حتی یاران خودتان ریزش کردند. این را بدانید شما رفتنی هستید و این رفتن بسیار زودتر از آنچه فکرش را بکنید اتفاق می افتد پس سختی آن را برای خود دو چندان نکنید.


بنویسید بچه های ما بر حق بودند

بنویسید بچه های ما بر حق بودند
روز آنلاین: خانواده ای دیگر از معترضان جانباخته در حوادث بعد از انتخابات در مصاحبه با "روز" از نحوه جان باختن فرزندشان سخن گفته و خبر داده اند که دو سال پی گیری آنها برای معرفی و مجازات قاتل فرزندشان بی نتیجه مانده است.
برادر بزرگتر بهمن جنابیکه روز ۳۰ خرداد سال ۸۸ جانش را بر اثر شلیک مستقیم گلوله بر قلبش از دست داد گفته است: "بنویسید بچه های ما بر حق بودند". او از شاهدان جان باختن برادرش خواسته که نحوه جان باختن بهمن را با این خانواده در میان بگذارند.
هنوز آمار دقیقی از جان باختگان حوادث روزهای پس از انتخابات در دست نیست؛ روزهایی که دهها نفر از معترضان به انتخابات مخدوش ریاست جمهوری، پس از سخنان آیت الله خامنه ای در نماز جمعه تهران، هدف گلوله نظامیان قرار گرفتند و جان باختند. رهبر جمهوری اسلامی در واکنش به اعتراضات، رهبران چنبش سبز را مسئول خون کسانی که بعد از انتخابات کشته شده بودند، دانسته و گفته بود: "چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون ها و خشونت ها و هرج و مرج ها، آنهایند".
اکنون با گذشت دو سال، خانواده بهمن جنابی از کشته شدن این جوان ۱۹ ساله براثر اصابت گلوله سخن گفته اند: "بهمن و بچه های دیگری که شهید شدند جزوی از ایران بودند و هزار سال هم بگذرد فراموش نخواهند شد".
آنچه می خوانید پاسخ هومن جنابی، برادر بهمن جنابی به پرسش هایماست:

آقای جنابی ممکن است بفرمایید برادر شما کجا و چگونه جان باخت؟
ما مغازه ای در خیابان خوش داشتیم نزدیک تقاطع هاشمی و بهمن همان جا مشغول به کار بود. روز سی خرداد حول و حوش ساعت 6 به پدرم زنگ زده و گفته بود که خیابان ها خیلی شلوغ است. پدرم هم گفته بود فعلا تردد نکن و صبر کن کمی آرام شود. آن موقع من خودم سرباز وظیفه بودم و نبودم که به کمک او بروم. حول و حوش خیابان بوستان، یعنی چهارراه بالایی مغازه ما، برادرم گلوله خورد؛ آنطور که ما از کسبه محل شنیدیم بهمن با اصابت یک گلوله مستقیم بر سینه اش که مستقیم به قلبش اصابت کرد شهید شد؛ اما اینکه واقعا چه اتفاقی افتاده، ما هر چه پی گیری کردیم به جایی نرسیدیم و نمیدانیم از ساعت 6 که بهمن با پدرم تماس گرفته بود تا ساعت 8 و 9 که او شهید شده چه اتفاقاتی افتاده. چون بهمن با موتور تردد میکرد و موتورش را هم همان جا دزدیده اند و ما نمیدانیم روی موتور بوده یا پیاده بوده و...

بهمن چند سال داشت و شغلش چه بود؟
بهمن متولد ۶۸ بود و موقع شهادت 19 سال و نیم داشت. مغازه ای که در خیابان خوش داشتیم مغازه تعمیر وسایل کولر و نصب آبگرمکن و تاسیسات بود و بهمن آن را اداره و در آن کار میکرد. او دیپلم برق صنعتی داشت و از آموزشگاه هم مدرک پی ام سی گرفته بود. اما وقتی شهید شد تازه دفترچه اعزام به خدمت گرفته بود و قرار بود دی ماه ۸۸ به خدمت اعزام شود.

شما و خانواده تان چگونه از جان باختن برادرتان خبردار شدید؟
من در خدمت سربازی بودم و 20 روزی بود خانه نیامده بودم فردای روزیکه برادرم شهید شد چند تن از اقوام آمدند سراغ من و با هم رفتیم همه جا را گشتیم همه بیمارستان ها را زیر پا گذاشتیم به کلانتری ها و زندان ها رفتیم، اما خبری نبود. دوم تیر ماه بود که از بیمارستان لولاگر با ما تماس گرفتند و گفتند بیایید اینجا؛ رفتیم و کیف و موبایل بهمن را به ما دادند. از شماره تلفن های توی موبایل بهمن، شماره ما را پیدا کرده بودند و پرستاران این بیمارستان به ما زنگ زده بودند. مدارکش را به ما دادند اما پیکر بهمن آنجا نبود. پدرم رفت به کلانتری که بچه ما کجاست و چی شده؟ گفتند شاید پزشکی قانونی کهریزک باشد، ما هم رفتیم آنجا و دیدیم که بله؛ بهمن آنجاست و الان هم که در قطعه 256 بهشت زهرا به خاک سپرده شده.

شما و خانواده تان در این زمینه شکایتی طرح کردید؟
بله همان روز اول شکایت کردیم و کماکان هم پی گیر هستیم.

این شکایت چه نتیجه ای داشته و چه پاسخی در این دو ساله به شما داده اند؟
متاسفانه هر بار می رویم می گویند بروید سه ماه دیگر در فلان تاریخ بیایید؛ می رویم.
ما هیچ نقطه ضعفی در زندگی مان نداشتیم و نداریم. بارها هم گفته ایم که این بچه 19 ساله به درد این اجتماع میخورد و برای این اجتماع کار میکرد. اول که مقصر می شویم بعد که توضیح میدهیم لحن شان تغییر میکند اما خب پرونده همچنان در دادسرای جنایی تهران است و تاکنون هم هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. یک سری به ما می گفتند شما قاتل را معرفی کنید. گفتیم اگر ما می شناختیم که پیش شما نمی آمدیم و نمیخواستیم معرفی کنید. در هر صورت دست ما کوتاه است.

ممکن است بفرمایید پزشکی قانونی علت جان باختن برادرتان را چی ذکر کرده؟
والله هیچ برگه ای به ما ندادند. این همه دادسرا رفتیم پی گیر شدیم اما نه برگه ای به ما دادند و نه حرفی زدند. دستمان هم به هیچ جا بند نیست، تنها چیزی که در این دو ساله به ما گفته اند این بوده که کالیبر گلوله ای که به برادرم خورده، 8 میلی متری بوده.

گفتید موتور برادرتان همان روزی که ایشان جان باختند دزدیده شد آیا بعدا این موتور را پیدا کردید؟ برخی نوشته اند که برادرتان روبان سبز بر موتورش بسته بود و...
متاسفانه موتور را هم پیدا نکردیم، از همان روزی که برادرم شهید شد موتور او نیز مفقود شد. درباره روبان سبز هم نمیدانم چون من 20 روزی نبودم، از طرفی موتوری هم نماند که بدانیم چی به چی بوده؛ اما همین جا از طریق شما خواهش میکنم از شاهدان شهادت برادرم که اگر صحنه گلوله خوردن و شهادت برادرم را دیده اند به ما خبر دهند. ما خیلی تلاش کردیم اما به جایی نرسیدیم حداقل میخواهیم آخرین لحظات زندگی برادرم را بدانیم.

در این مدت از مسئولان کسی به خانواده شما سر زد؟
همان یکی دو روز اول چند نفر آمدند؛ما آن روزها هوش و حواس درستی نداشتیم و درست نمیدانم از کجا آمده بودند. می پرسیدند که چه جوری شده و چه اتفاقی افتاده. یک چیزهایی هم یادداشت کردند. منتها ما معتقدیم راهمان راست است و از چیزی هم نمی ترسیم همان موقع هم هر چه که بود گفتیم دیگر کسی نیامد و پی گیر نشد، نیازی هم به پی گیری کسی نداریم. این بچه راهش را خودش تشخیص داده و رفته. آن موقع ها جو تهران آشفته بود، اما هیچ کسی فکر هم نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد، مردم که چیز خلاف قانونی نمی خواستند، اعتراض داشتند و جرم هم نبود، اما خب این اتفاقات افتاد و بچه ها شهید شدند.

این مساله چه تاثیری بر زندگی شما و خانواده تان گذاشت؟ میدانم که مادرتان بیمار شده و...
بله! همین الان که با شما صحبت میکنم مادرم همه چیز برایش از اول زنده شد. بعد از این قضیه مادرم از لحاظ روحی به شدت به هم ریخته؛ در طول هفته دوبار به بهشت زهرا باید برود. وضعیت روحی مساعدی ندارد. من دو برادر دیگر هم دارم که از بهمن کوچکتر هستند و اگر در طول روز یک ساعت با آنها صحبت نکنم همه چیز به هم می ریزد. آدم وقتی روال عادی زندگی اش را طی میکند روی همه چیز حساب باز میکند وبرنامه می ریزد که چه بکند و چه برخوردی داشته باشد؛ منتهی چنین اتفاقی زندگی را از هم می پاشاند. ما هم از روال عادی زندگی خارج شده ایم؛ هم از نظر روحی و هم از نظر مالی. شما حساب کن یک رشته ای پاره شود و بخواهید با گره زدن وصلش کنید چه می شود؟ پدر و مادر من مرده های متحرک هستند و ما سعی میکنیم خود را محکم نشان دهیم که حداقل ما بر روحیه شان تاثیر مثبت بگذاریم و بیش از این آسیب نبینند. ما یک خانواد ه 6 نفره بودیم و اگر هر 6 نفرمان با هم می رفتیم خیلی راحت تر بود تا اینکه چنین اتفاقی برای بهمن افتاد. خانواده ما متلاشی شده؛ شما نمیدانید بهمن چه ارزشی داشت! یک دانش آموز همیشه ممتاز بود و یک بچه کاری که به درد جامعه خود میخورد، بچه 19 ساله ای که برای خود تامین اجتماعی رد میکرد، قرار بود به خدمت سربازی اعزام شود... او رفت و ما اکنون تنها زنده ایم که از نامش پاسداری کنیم.

سپاسگزارم که بعد از 2 سال با ما از برادرتان گفتید؛ در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
یک جمله ای است که فکر میکنم فصل الخطاب باشد؛ حضرت علی در نهج البلاغه گفته اند "حق را بشناسید که افراد به واسطه حق شناخته می شوند". کسی نمی تواند با زور کسی را قانع کند. بلکه حق و حقیقت، خود شناخته می شود و بیرون می آید. بچه های ما هم بر حق بودند، مهم این است که بچه های ما که شهید شدند جزئی از ایران بودند؛واقعیت وجودی این بچه ها را بنویسید که هزار سال هم بگذرد فراموش نخواهند شد.تاریخ ایران مشخص است، اسم رستم ها و سهراب ها در تاریخ کشور ما ماندگار بوده و می ماند؛ اصل حقیقت وجود بچه ها را که اگر می ماندند آبادانی کشور خود را رقم میزدند و گره گشای مملکت شان می شدند را بنویسید. بهمن با سن و سال کمی که داشت اما به درد ایران می خورد مثل بقیه بچه هایی که شهید شدند. اصل وجودی آنها ارزشمند بوده و ماها داریم با از بین بردن این سرمایه ها، تیشه به ریشه خودمان می زنیم؛ اما همه باید تلاش کنیم کشورمان فردا برای بچه هایمان، کشوری باشد که آنها در آرامش زندگی کنند و دغدغه هایی مثل ما نداشته باشند. تلاش کنیم اتفاقاتی که برای برادر من و سایر بچه ها افتاد فردا برای بچه های ما نیفتد و دیگر این مسائل تکرار نشود.