۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

در کنار خانواده های داغدیده هستیم

لبخندش به پهنای صورتش بود
چشمانش پر ز اشک
وفتی ازمحمدش می گفت پدر
با وقار و با غرور
از محمد، از امیر، از محسن، از رامین
و حادثه دلخراش کهریزک مي گفت

مادران پارک لاله چندی پیش برای دلجویی از خانواده شهید کامرانی، به دیدار این خانواده رفتند.


مادران پارک لاله : پدر، مادر و فرزندان خانواده به استقبال مان آمدند. وارد که شدیم، فضای دلتنگی بود، بی تابی از دردی که در این دو سال کشیده اند در فضا موج می زد. مادر صبور در سكوتي غم آلود با چشماني پر درد مي نگريست، پدر اما با بغضي فروخورده كه گه گاه اشك آن را سبك مي كرد، از آن چه در آن چند روز بر فرزندش رفته است سخن مي گفت.

سياه دلي از زمره آنان كه وقتي مهترشان كلاه بخواهد از فرط بي هويتي، پستي و خباثت سر مي بَرَند، او را بعد از ظهر 18 تير ماه 1388، يكي از همان روزهايي كه تا ابد لكه ننگ تاریخ است، دستگير مي كند در همان ابتدا چنان سيلي محكمي بر صورت او مي زند كه عينك محمد چند متر دورتر پرتاب مي شود.

اين در حالي است كه محمد 18 ساله بي خبر از همه جا، تنها براي رفع اشكالات پيش از كنكور نزد معلم خود مي رفته است. عليرغم توضيحات او مزدور توجهي نمي كند و ساعتي بعد او و ساير دستگيرشدگان را به كشتارگاه و شكنجه گاه دهشتناك كهريزك منتقل مي كنند. همانجايي كه عرصه خودنمايي و خوش رقصي قاضي ملعون، سردار قاتل و بقيه عوامل سركوب وحشيانه اعتراضات بعد از انتخابات است. آنان نيز مي خواهند به سهم خود سري را به جاي كلاهي تقديم كنند، تا بلكه به مدارج بالاتري برسند.

اين كشتارگاه همان است كه نجات يافتگان اش هنوز هم از كابوس هاي آن دوران رها نشده اند و حتي بعضي آرزو دارند كاش همان موقع كشته شده بودند. طي روزهايي كه محمد و سايرين تحت شرايط مرگبار گرماي جانفرسا- شكنجه هاي بيشرمانه و وحشيانه جسمي و روحي- گرسنگي و تشنگي در كهريزك به سر مي برند، بدن قوي و جسم ورزشكار محمد آن قدر آسيب مي بيند كه ديگر نتواند عليرغم جواني و تندرستي اش تاب بياورد.

پيگيري موثر خانواده و دوستان سبب مي شود آمرين، تصميم به آزادي محمد بگيرند. به خانواده خبر مي دهند كه محمد بعد از ظهر روز بيستم آزاد خواهد شد. خانواده در پشت در اوين بي صبرانه منتظرند. خويشان تلفني به پدر اطلاع مي دهند كه محمد در كهريزك است و او بايد تنها به آنجا برود، پدر رهسپار مي شود. در راه تلفن ديگري او را به بيمارستان لقمان فرا مي خواند همان دم چيزي در او فرو مي ريزد.

وقتي به بيمارستان مي رسد جگر گوشه اش را بيهوش مي بيند كه با زنجيرهايي به تخت بسته شده است. او را درآغوش مي گيرد از شدت گرماي بدن محمد، پدر مي سوزد. خانواده اعتراض كرده و تقاضاي انتقال او را به بيمارستان ديگري مي كنند. هنگام انتقال، دژخيمان با بي شرمي هر چه تمام تر مي خواهند پدر تائيد كند كه فرزندش را صحيح و سالم از آنان تحويل گرفته ولي پايداري پدر و بقيه خانواده به آنان اين اجازه را نمي دهد.

پزشكان و پرسنل بيمارستان ديگر با ديدن پيكر شكنجه شده و وضعيت اسف بار محمد شديدا متاثر شده و با اين كه مي دانند معجزه لازم است تا محمد را به آغوش زندگي بازگرداند، قول همه گونه مساعدت را مي دهند و صميمانه مي كوشند. ولي دريغا، بي آبي و شدت آسيب هاي وارده بر بدن جوان محمد و عفونت زخم هاي شكنجه هر دو كليه را از كار انداخته و جسم اش را آن چنان در هم كوبيده كه كوشش هاي آنان فايده اي ندارد.

سحرگاه بيست و سوم تير خبر جان باختن محمد به خانواده مي رسد. ما مي انديشيم: به كدامين گناه چنين گلي، هنوز نشكفته پرپر شد.


اکنون دوسال است که خانواده کامرانی در پی گرفتن جوابی برای این جنایت مراکز قانونی را زیر پا می گذارند. پدر می گوید وقتی خبر دار شدم محمد دستگیر شده همه جا را جستجو کردم، جوابگو نبودند، گاه رفتار تندي مي كردند ولی بعد از اینکه محمد جان شیرینش را از دست داد و بعد از شکایتی که نوشتيم، دیديم که همه ابراز همدردی كردند فقط به این دلیل که از بالا دستور رسیدگی و مجازات آمران و عاملان این جنایت داده شده بود.


آقای کامرانی پدر محمد نقش بسیار مهمی در برملا ساختن جنایات کهریزک داشت، با پی گیری هایی که او همراه با دیگر خانواده ها داشت، نگذاشتند کهریزک به فراموشی سپرده شود و مسئله رسیدگی به جنایات کهریزک همچنان زنده ماند.

پدر محمد مي گويد من و آقاي روح الاميني شديدا پي گير هستيم و اين پرونده را به نتيجه خواهيم رساند. مي گويد دست از همه چیز کشیده ام و فقط برای این که بتوانم قاتل محمدم را به سزایش برسانم زنده ام. و ما گيج از شدت وقاحت قاضي ملعون و بي وجداني كه ادعا مي كند تبرئه شده است و چه بسا كه او راست بگويد و مسئله در ظاهر رسيدگي شده باشد. چون آن چه در عمل مي بينيم تنها جابجايي آمران و عاملان اصلی و حتي ارتقا مقام بعضي مثل سپرده شدن مسئولیت یکی از ارگانهای بسیار حساس (مبارزه با قاچاق ارز) به يكي از آنان است.


خانواده محمد هم چنين نگران كساني هستند كه آن دوره وحشتناك عذاب را در كهريزك گذرانده اند، اينكه چقدر احساس تنهايي مي كنند و چه اندوه و درد جانكاهي را به تنهايي بر روح و قلب خود تحمل مي كنند. آيا وظيفه ما به عنوان يك انسان اين نيست كه آن ها را دريابيم و بزرگ بداريم و بار سنگين دردشان را شريك باشيم؟


مادران پارک لاله ضمن همدردی با این خانواده وساير قربانيان و آسيب ديدگان اين كشتارگاه با آنان عهد مي بندند كه هیچ گاه اجازه نخواهند داد خون جانباختگان و حق شكنجه ديدگان كهريزك پایمال شود. مادران دوباره بر خواست های خود که محاکمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... از دهه شصت تا كنون تا كيد نموده و همچنین خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی می باشند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر