۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

در آوردن گمنامان از گمنامی • مصاحبه درباره زندانیان گمنام

حقوق بشر | 05.04.2010

در آوردن گمنامان از گمنامی • مصاحبه درباره زندانیان گمنام


گمنامی زندانیان سیاسی دست زندانبانان را برای اعمال فشار بر آنان باز می‌گذارد و جامعه را از شناخت چهره‌های فعال راه آزادی بیان محروم می‌سازد. این تجربه‌ی فعالان حقوق بشر و زندانیان سیاسی سابق است. مصاحبه با منیره برادران.

در روزهای اخیر در رسانه‌های پیگیر وضعیت زندانیان سیاسی در ایران، مدام به اصطلاح "زندانیان گمنام" برمی‌خوریم. اسامی گروه‌هایی از آنان منتشر شده است. با منیره برادران، زندانی سیاسی سابق و از فعالان حقوق بشر، در مورد "زندانیان گمنام" گفت‌وگو کرده‌ایم.

دویچه‏وله: خانم برادران، چندی است که در ایران صحبت از زندانیان گمنام، زندانیان سیاسی‏ای که شهرتی ندارند و نام آنان در رسانه‏ها بازتابی پیدا نمی‏کند، در میان است. شما که تجربه‏ی زندان دارید و وضعیت زندانیان را الآن دنبال می‏کنید، فرق زندانیان گمنام و زندانیان به‏ اصطلاح مشهور را در چه می‏بینید و اگر بین آنان تفاوتی هست، آیا با رسانه‏ای کردن نام زندانیان گمنام موافق هستید؟

منیره برادران: زندانیان گمنام عمدتاً کسانی هستند که در خیابان و یا در تظاهرات دستگیر شده‏اند و ممکن است به یک گروه سیاسی خاص یا به جنبش‏هایی مانند زنان، کارگران و یا فعالان روزنامه‏نگاری وابستگی نداشته باشند. چون در این حوزه‏های مشخص کسانی هستند که مسائل‏ دستگیرشدگان را دنبال می‏کنند و وضعیت آنان را انعکاس می‏دهند.

اما افرادی که در خیابان و در اعتراض‏های نسبت به نتایج انتخابات و یا تظاهراتی که بعد از آن صورت گرفته دستگیر شده‏اند، ممکن است گروه مشخصی دنبال کارشان نباشد و یا خانواده‏های‏شان این امکان را که بتوانند در مورد زندانی‏ خودشان خبررسانی کنند یا وکیل بگیرند و یا با رسانه‏ها تماس بگیرند، نداشته باشند. این دسته در حقیقت به نوعی گمنام می‏مانند.

منیره برادران منیره برادران بسیاری از دانشجویان نیز جزو این دسته از زندانیان گمنام هستند. می‏دانیم که خیلی‏ از دانشجویان را دستگیر می‏کنند، آزاد می‏کنند و بعد از مدتی دوباره دستگیر می‏کنند. امکان گمنام ماندن زندانیانی نیز که در شهرستان‏ها دستگیر شده‏اند، بیشتر است. زندانیانی که از اقوام مختلف هستند هم، مانند آذربایجانی‏‌ها، گمنام می‏مانند و سرنوشت آنان ممکن است در برخی رسانه‏ها منعکس نشود. خود فعالان آذربایجان این گله را دارند که رسانه‏ها به زندانیان آنان کم‏تر توجه می‏کنند. حال اینکه چه دلایلی هست را نمی‏دانم و امیدوارم دلایل خاص و ویژه‏‏‏ای نداشته باشد.

به نظر من، گمنام ماندن خطر بزرگی برای این زندانیان دارد و آن اینکه دست رژیم برای دادن حکم‏های سنگین به آن‏ها بازتر می‏شود یا اینکه حتی ممکن است درخطر اعدام قرار بگیرند. چنانکه دیدیم، اعدام‏هایی که صورت گرفت، از میان زندانیان گمنام بود.

خیلی مهم است که همه‏ی زندانیان مطرح شوند و نهاد یا گروهی هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور به این زندانیان گمنام و شناساندن آنان توجه ویژه‏ای داشته باشد.

آیا رسانه‏ای کردن و از حالت گمنام درآوردن اسامی کم‏تر شناخته شده، تضمینی می‏دهد که از فشار بر زندانی کاسته شود؟ آیا ممکن نیست عکس این موضوع پیش بیاید و فشار بر زندانی بیشتر شود؟

در مورد برخوردهای جمهوری اسلامی نمی‏توان هیچ‏ چیزی را پیش‏بینی و تضمین کرد. کارها و اقدامات آن از همه‏ی موازین بین‏المللی خارج است. اما تجربه نشان داده که مطرح شدن این تاثیر را داشته که آنان نمی‏توانند هر اقدامی را در مورد زندانیان صورت بدهند. این مسئله تجربه شده است.

خانواده‏ها از ایران هم همین را می‏گویند و خودشان نسبت به شناساندن زندانیان گمنام اقدام می‏کنند. این مسئله نشان می‏دهد که مطرح شدن‏شان می‏تواند خطر را نسبت به آن‏ها کم‏تر کند. در مواردی هم می‏تواند عکس این قضیه صادق باشد، اما عموماً نشان داده شده که چنین چیزی مؤثر بوده است. دهه‏ی شصت شاید وضعیت دیگری حاکم بود، اما امروز فشارهای جهانی و هم‏چنین فشارهای اجتماعی در داخل کشور خیلی بیشتر است و تاثیر خود را می‏گذارد.

البته باید بین شناساندن تک تک زندانیان با "نخبه‏ کردن" یک زندانی تفاوت قائل شد. اتفاقاً اگر چهره دادن به زندانی گسترده‏تر و عام‏تر باشد، "نخبه کردن" هم از بین می‏رود. زمانی هست که − قبول دارم − چهره‏ی یک زندانی سمبل می‏شود. اما کلا اینکه زندانیان خاصی که از نظر گروهی و یا جهانی پشتوانه‏ی داشته باشند، مطرح شوند و بقیه در سایه قرار بگیرند، درست نیست. اما وقتی که ما شروع کنیم به اینکه به زندانیان مختلف چهره داده شود، آن‌وقت نخبه‏گرایی در میان زندانیان هم از بین می‏رود.

بپردازیم به مسئله‏ای که خیلی اوقات با آن مواجه می‏شویم و آن هم نگرانی خانواده‏ها است. ممکن است خانواده‏ای بگوید که ترجیح می‏دهد اسمی از زندانی‏شان برده نشود تا رژیم نسبت به او حساس نشود. اگر شما با چنین خانواده‏ای روبرو باشید، به او چه می‏گویید؟

اتفاقاً چندین بار با این سؤال مواجه شده‏ام. یک مورد آن همین چند روز پیش بود؛ در تظاهراتی که در فرانکفورت به مناسبت ۱۲ فروردین داشتیم، با خانمی آشنا شدیم که بسیار مضطرب بود و گریه می‏کرد و می‏گفت که خواهر وی بیش از ۲۰ روز است ناپدید شده و نمی‏داند چه‏کار باید بکند. او می‏گفت که مسئله‏ی خواهرش در هیچ جایی منعکس نشده است.

من و سایر فعالان وابسته به حامیان مادران عزادار از وی خواستیم که نام‏ خواهرش را بگوید و گفتیم که خانواده باید در جهت انعکاس نام او حرکتی کند. ما که او را نمی‏شناسیم. من حتی به او پیشنهاد کردم که مصاحبه‏ای ترتیب بدهیم و او در مورد خواهرش صحبت کند. اما این خانم نگران بود و می‏گفت که نمی‏داند نظر خواهرش در این باره چه خواهد بود. ما می‏گفتیم، او که خود در زندان است و نمی‏تواند نظر خود را اعلام کند و یا کاری انجام دهد، شما باید برای او کاری کنید.

ممکن است خانواده این نگرانی را داشته باشد که نظر خود زندانی در این مورد چیست و آیا ممکن است به ضرر او تمام شود یا خیر، که قابل درک است. چون برای خانواده در درجه‏ی اول سلامتی زندانی‏شان مهم است. ولی اینکه خود خانواده‏ها از ایران اقدام می‏کنند و می‏خواهند زندانیان‏شان را بشناسانند، نشان می‏دهد نگرانی آن‏ها از سکوت در مورد زندانی‏شان بیشتر است.

ما در صحبتی که با این خانم در فرانکفورت داشتیم، او را راهنمایی کردیم که تماس بگیرد و اسم زندانی‏اش را بگوید. چون آن‏طور که می‏گفت، خانواده در ایران امکان آن را ندارد که دنبال کار او را بگیرد. به هرحال من هر وقت با چنین مواردی برخورد می‏کنم، تشویق می‏کنم که نام زندانی‏شان را مطرح کنند و یا خودم اگر موردی را بشناسم، حتما طرح می‏کنم.

از نظر منبع هم منابع مختلفی وجود دارد؛ مثلا کمپین بین‏المللی حقوق بشر این اسامی را دنبال می‏کند و مدام لیست را به‌روز می‏کند. یا سازمان عفو بین‏الملل سایتی به زبان فارسی دارد و دستگیری‏ها را پیگیری می‏کند. سایت‏های مختلف دیگری هم در این زمینه کار می‏کنند.

می‏توان نه تنها اسم این زندانیان را مطرح کرد، بلکه به آنان چهره داد و از فعالیت‏های‏شان گفت. این مطرح کردن هم خطر در مورد زندانی را کم‏تر می‏کند و هم اینکه به کسانی که فعالیتی داشتند و معترض بودند چهره می‏دهد و آنان را معرفی می‏کند. در حقیقت، نوعی ارج‏گذاری به کار آنان هم هست. این افراد که به خاطر فعالیت‏هایی یا به خاطر بیان نظر و عقیده‏ای دستگیر شده‏اند، از این طریق به جامعه معرفی می‏شوند. این جنبه‏ی مسئله را هم باید دید.

شما اشاره کردید به گمنام ماندن زندانیانی که در شهرستان‌ها هستند و بی‌توجهی به آنان. تصور می‌کنید از این نظر فرق بزرگی بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک هست و چگونه می‌توان این مشکل را حل کرد؟

این یک واقعیت است که فعالان در شهرهای بزرگی مثل تهران عمدتا بیشتر هستند و ارتباط ‌گیری در این شهرها بیشتر است. در شهرستان‌ها این ارتباط‌ گیری کمتر است و خانواده‌ها هم ترس و نگرانی بیشتری دارند. در تهران که حرکت و تظاهرات همیشه بوده و تجربه بیشتر است، این مسائل هم بیشتر منعکس می‌شود. در شهرستان‌ها گمنامی بیشتر می‌ماند. این است که بسیار مهم است که در شهرستان‌ها فعالان حقوق بشر و مادران این مسئله را بیشتر دنبال کنند.

من در این رابطه اشاره می ‌کنم به گروه‌هایی که برای شناساندن این مسئله نقش مهمی داشته‌اند. غیر از فعالان حقوق بشر که نقش‌شان بسیار مهم است، مایلم از "مادران عزادار" نام ببرم. کاری که آنها می‌کنند خیلی جالب است، از این نظر که وضعیت خانواده‌هایی را که کشته داده‌اند یا فرزندانشان در زندان‌اند دنبال می‌کنند و آنان را معرفی می‌کنند و اعتماد جلب می ‌کنند. مثلا ما از طریق اینها در باره سعید زینعالی مطلع شدیم که دانشجویی است که از زمان جنبش دانشجویی تیر ۱۳۷۸ ناپدید شده است و از طریق مادر این دانشجو که سکوت را شکست. البته مادر سعید زینعالی این مورد را از راه‌های حقوقی و قضایی دنبال می‌کرده، ولی این موضوع را علنی منعکس نکرده بوده است.

این را هم بگویم که این فقط در مورد زندانیان صادق نیست. الان به مورد سعید زینعالی اشاره کردیم. و مواردی هست که فعالان کشته یا ناپدید شده‌اند و از ایشان هیچ خبری نیست. شناساندن این موارد هم بسیار اهمیت دارد. یعنی کشته‌شدگان هم فقط آن چهره‌های شناخته‌شده نیستند و متاسفانه بیشتر بوده‌اند و بعضی از آنان را ما نمی‌شناسیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر