مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم.
خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.
۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه
petition to free the " Mourning Mothers" of Iran
اعلام همبستگی زنان سیاه پوش ایتالیا با مادران پارک لاله ایران
۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه
حمایت از مادران عزادار در زندان و نسرین ستوده وکیل مدافع در بند
شنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰ در دورتموند
دراعتراض دوباره به دستگیری اکرم نقابی و ژیلا مهدویان دو مادرعزادارو رنج دیده و بیخبری
کامل از شرایط نسرین ستوده، وکیل مدافع در بند، گرد هم آمدیم تا صدای حق طلبانه این عزیزان
در بند باشیم و بگوییم ، تا ادامه نقض هر روزه حقوق بشر در ایران،
صدای ما خاموش نمی گردد.......
زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران پارک لاله - مادران و پدران صلح دورتموند
۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه
فراخوان حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
نسرین ستوده را آزاد کنید !
فراخوان حامیان مادران پارک لاله-مادران صلح دورتموند
شنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰ خیابان کاتارینن از
ساعت ۱۵ تا ۱۶ - دورتموند
گردهمایی این هفته مادران و پدران صلح دورتموند -
حامیان مادران پارک لاله،در اعتراض دوباره به دستگیری
اکرم نقابی و ژیلا مهدویان دو مادررنج دیده و بیخبری
کامل از شرایط نسرین ستوده، وکیل مدافع در بند
برگزارخواهد شد .
به ما بپیوندید تا در حمایت از این عزیزان و دراعتراض
شدید به فشارهای مداوم وغیر انسانی که هر روزه
در ایران اعمال می گردد، صدای داد خواهیمان
را به گوش دنیا برسانیم .
زنده باد صلح و آزادی
بر قرار باد دموکراسی
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه
به جرم مادر بودن (آسیه امینی)
زنی به جرم مادر بودن
آسیه امینی
نوجوان که بودیم، یکی از تفریحاتمان خواندن مجلههای هفتگی بود که گوشهی کمد پدر یا بر بام خانهی مادربزرگمان پیدا میشد؛ هفتهنامههایی که بعضی از آنها در دستهی نشریات زرد تعریف میشدند و تا بخواهی، برای نوجوانی که چشم و گوشش بر دنیا بسته بود، جذابیت داشت.
یادم است یکی از مهیجترین و عجیبترین و البته تلخترین داستانهای این مجلات مربوط بود به زندگیها و روحیات نرون، امپراطور رم، در مبارزه با دشمنان یا بدخواهانش که به عبارتی از مبارزان رم باستان بودند.
جنون قیصری، بیماری امپراطوری رم بزرگ بود که بسیاری از جوانان رم را قربانی تخیلات تهدیدآمیز و البته شهوت بیمارگونهاش کرد. از مادرش گرفته تا آموزگار و برادر و دوست را قربانی کرد و در نهایت خود در آتش این همه کینه و دشمنپروری سوخت.
هنوز یادم هست که بعضی از داستانها از نحوهی خشونتهای این امپراطور فراموش شده، چنان وحشیانه و باورنکردنی بود که خوشحال بودیم این روزگار به فراموشی سپرده شده است و دیگر نمیشود پنداشت که حکمرانی با مخالفانش چنان کند که نرون با مردمش میکرد، اما امروز که داستان زنی به نام ژیلا مهدویان را دنبال میکردم، ناگاه به یاد نرون و جنون قیصریاش افتادم. خبری که حیرت، کمترین واکنش هر خوانندهای در برابر آن است.
مادر حسام ترمسی
پسرت را که یکی از آن چند میلیون معترض در خیابان بود، به همین جرم یعنی گفتن یک «نه» ساده به زندان میبرند؛ دهم تیر ۱٣٨٨ حسام دستگیر شد. در خیل یکی از آن هزارانی که دستگیر شدند. تا مدتها از او بیخبری. به زندان و دادسرا و پزشکی قانونی و سردخانه و همهی آن مکانهایی که حالا جزئی ثابت از لوکیشن سریالهای داستانی معترضان به انتخابات شدهاند، سر میزنی و بالاخره در مییابی که پسرت زنده و در اوین است.
خوشحالی که زنده است. خوشحالی که در کهریزک نیست. پروین سهراب را، مادر ندا و اشکان را میبینی و هزاربار با شرمندگی از آنها در دلت خوشحالی که پسرکت، حسام تو، یک گوشهی تاریکی از این دنیا زنده است و هنوز نفس میکشد. حتی اگر این گوشهی تاریک، سلول مخوفی باشد که چهل روز او را بین زندگی و مرگ تاب بدهند تا حاضر شود یکی از گلادیاتورهایی شود که در مقابل دوربین صدا و سیمای جمهوری اسلامی، به نبرد بین زندگی و مرگ تن بدهد؛ یا بمیر یا بکش! بمیران! این قانون نرون است.
گرز و نیزه را به دستش میدهند؛ میکروفون و دوربینی را که باید در مقابل آنها باورهایش را بکشد، بمیراند و از کسانی بدگویی کند که باوری به بدگویی از ایشان ندارد. حسام را چهل روز زدند و او چهل روز حاضر نشد به میدان گلادیاتورها قدم بگذارد؛ و مادرش چهل روز در دلش خدا را شکر میکرد که پسرکش هنوز زنده است. تولد ۱٨ سالگی حسام را مادرش، ژیلا مهدویان، به همراه زنانی که دیوارهای اوین آنها را با هم دوست کرده بود، برگزار کردند.
زنان و مادرانی که پارک لاله را میعادگاه دیدار دوبارهی فرزندانشان کردند و چه ذوقی میکرد حسام، وقتی از پشت خط میشنید که مادرش در کنار زنان دیگر در پشت دیوارها محکم ایستاده است. اسفند شد و لوکیشن زندان اوین همچنین مکان هر روزهی این داستان دنبالهدار بود. پدر و مادری که در کنار پدران و مادران فرزند گم کرده، شبها و روزهایشان را در پشت این دیوار لعنتی به هم پیوند میزدند.
اسفند خبر رسید که حسام به انفرادی منتقل شده است. چهار روز مانده به عید، سین اول و آخر سفرهی هفتسین مادر حسام شد سلول انفرادی. پس به بهانهی عیدی گفتن به پسر، قلم به دست گرفت و همان زمان نوشت:
«میخوام عید را بهت تبریک بگم ولی وقتی تو کنارم نباشی عیدی ندارم، اما زمان متوقف نمیشود و منتظر کسی نمیماند و همانطور که به اجبار تابستان و پائیز و زمستان را بدون تو گذراندم بهار هم ناخواسته فرا رسید اما دل در خزان ماندهی من عیدی ندارد و زیباییهای بهار را نمیبینم و شاید میبینم ولی حس نمیکنم. اگر در خیلی از خانهها شادی فرارسیدن سالی نو حس میشود اما در خانهی ما بدون تو عید هم روزی است مثل روزهای دیگرِ سال و من هنوز اسیر دادگاه و دادستانی هستم و با وجود اینکه قولهای بسیاری برای آزادی داده بودند اما … نشد.
فرزندم بدان آنچه که من و تمام مادران و همسران را میآزارد سفرهی هفت سین بدون عزیزان نیست. آنچه که هست ظلمی است که بر شما متحمل شدهاند و شما با تمام آزادگی و شجاعت مجبور بودید که تحمل کنید و من از تو میخواهم که از خشم خود اندیشهای بسازی برای زندگی و فردایی بهتر و سبزتر و بدان که آدمهای بزرگ همیشه مجبور به تحمل هستند تا بتوانند به حق خودشان برسند .
از دور تو را میبوسم و برای تو و تمام فرزندان سبز دربند این سرزمین که برای اندیشهشان آنجا هستند آرزوی بهترینها را دارم.»
این نامهی عاشقانه ژیلا به پسرش شاید بلندترین صدای اعتراض او در روزهای هروله بین مرگ و زندگی بوده است. تنها خواستهی او آزادی و سلامتی پسرش بود. خواستهای که به اولیاش گرچه دست یافت، ولی خیلی زود دانست بلایی که در میدان گلادیاتورها به روزگار جوانهایی چون پسر او میآورند، از آنها اگر محسن روحالامینی و امیر جوادیفر نسازد، حسام ترمسی خواهد ساخت.
باری، حسام ۱٤ اردیبهشت ٨٩ آزاد شد.
ژیلا برایش مهمانی گرفت. شاید مثل خیلی از مادرهایی که آرزوی داماد کردن و عروس کردن بچههایشان را دارند، او به آرزویش رسیده بود؛ پسرش زنده بود و در آغوش او. همین کافی بود. خوشحالی، خودش را در چهرهی ژیلا تمام کرده و شادی او حتی مادرانی را که سوگوار فرزندان از دست شدهشان بودند، به وجد آورده بود.
اما جنون قیصری، به اینجا ختم نمیشود و برای اینکه ما باور کنیم بعضی از داستانها ربطی به افسانه و زمان باستان ندارند، بلکه در همین تهران امروزی رخ میدهند، ناشناسی در حملهای ناگهانی در خیابان، چاقویی را وارد بدن رنجور حسام میکند تا یادش نرود که زبانش نباید از حد تعیین شده درازتر شود.
کبد و کلیهی حسام که بعد از زندان دچار نارسایی شد و افسردگی حاد و چاقوخوردگی را هم که به آنها اضافه کنی، دلایل کافی پیدا میشود برای اینکه او بعد از اوین راهی بیمارستان شود. بیماری غریب او در بیمارستان ناشی از نوعی زهر آفریقایی تشخیص داده شد که وارد بدنش و موجب عفونی شدن خونش شده است.
کوتاه سخن اینکه، حسام بالاخره مهرماه ٨٩ از بیمارستان مرخص شد؛ آنهم با دردی بیعلاج. در کمتر از یک سال، زندگی، آینده وهمهچیز این پسر به آتش کشیده شده بود، اما هنوز داستان او تمام نشده!
آمدنش از بیمارستان، به دو هفته نکشیده بود که به ناگاه شبی به خانهشان ریختند و مادر و خواهرش را دستگیر کردند و بردند. به چه اتهامی؟ این بار زهر آفریقایی را در اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق بر تن این مادر رنجور وارد کردند.
همین حالا که این سطرها را مینویسم به خودم می گویم واقعا آیا قصه نیستند اینها؟! افسانه نیست حسام؟ اما نیست! حسام واقعیت دارد. ژیلا مهدویان امروز در اوین است و حسامش در خانه نشسته است و حتی توان اینکه مثل مادرش پشت زندان اوین ساعتها به انتظار بایستد را ندارد. توان اینکه بدود تا دادسرا و سراغ عزیزش را از نگهبان گرفته تا رئیس قوه قضائیه بگیرد، ندارد.
حسام افسانه نیست. داستان باستان نیست. داستان دیروز نیست. حسام قربانی فاحش جنون قیصری، نه در رم باستان، که در ایرانشهر امروز ماست؛ و کیست این روزها که بتواند دادخواهی ژیلا مهدویان را در محکمهی عدل! دنبال کند؟ وقتی که وکیل و موکل با هم در زندانند و شحنه و قاضی در شهوت حکومت، غرقه؟
بهراستی روایت این داستان را چگونه باید تمام کرد وقتی چشمهای منتظر حسام و تن بیمارش را تیماری در خانه نیست؟ و ژیلا مهدویان، چه دارد بگوید جز اینکه مادر پسری به نام حسام است که حاضر است به خاطر او و امنیت خانوادهاش هر اتهامی را به جان بپذیرد؟
همهچیز حی و حاضر است و البته لولویی به اسم سازمان مجاهدین خلق نیز در دست شماست تا به شعبدهی این اتهام، قیصریهای را در آتش بسوزانید.
۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه
اعتراض به دستگیری مادران عزادار و نسرین ستوده
23.10.2010
گزارش تصویری حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
عدالت خواهی مثل نسرین ستوده ، همه فعالان حقوق بشر، وکلا، پزشگان ، دانشجویان
و همه انسان های آزادی خواه گرد هم آمدیم تا صدای حق طلبی و داد خواهی این انسان های
بیگناه را به گوش همه مجامع قانونی و طرفداران حقوق بشر در جهان برسانیم .
فراخوان برای ثبت مبارزات خانواده های جان باختگان.....
۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه
آزادی دو نفر از بستگان مادران پارک لاله
شب گذشته پس از 12 روز مریم نجفی دختر ژیلا مهدویان ( ترمسی )و الناز زینالی دختر اکرم نقابی از مادرانی که در یورش ماموران امنیتی به منازل شان بازداشت شده بودند به قید کفالت آزاد شدند. ماموران در حالی این دو نفر را آزاد کرده اند که مادران شان هنوز در بازداشت به سر می برند.
ماموران امنیتی 17 مهرماه با یورش به منازل ژیلا مهدویان و اکرم نقابی از اعضای مادران پارک لاله (مادران عزادار) ضمن تفتیش منازل و دستگیری این دونفر دخترانشان مریم نجفی و الناز زینالی را نیز بازداشت کردند. خبرگزاریهای رژیم ایران علت این دستگیریها را ارتباط با سازمانهای سیاسی از جمله "سازمان مجاهدین خلق "عنوان نموده اند.
خبرآنلاین یکی از خبرگزاریهای حکومتی ایران در شرح این دستگیری مینویسد:"4 نفر از اعضای گروهی که به سرکردگی رهنورد [زهرا رهنورد] نام مادران عزادار برخود نهادهاند، طی روزهای گذشته به علت ارتباط داشتن با اعضای گروهک تروریستی منافقین هنگام سفر به آلمان جهت تماس با این گروهک دستگیر شدند. طبق اعترافات اولیه این افراد قصد داشتند در آلمان با رابط مهم منافقین [سازمان مجاهدین خلق] ملاقات و دستورات لازم جهت ادامه فعالیت خود را دریافت کنند."
مادران پارک لاله (مادران عزادار) در واکنشی سریع ضمن اعلام محکومیت این دستگیریها، اقدامات این نوع رسانهها را شایعه پراکنی و توطئه برای پروندهسازی و سرکوب دانستهاند و در بیانیهای که به همین مناسبت انتشار دادهاند ، آمده است :"پس از بازداشت این عزیزان و تهدید و فشار بر خانوادههای آنان مبنی بر مسکوت گذاشتن خبر، متاسفانه شاهد خبرهای دروغ توسط سایتها و روزنامههای دولتی مبنی بر ارتباط مادران عزادار با خانم"زهرا رهنورد" و "سازمان مجاهدین خلق" میباشیم.
این در حالی است که مادران پارک لاله(مادران عزادار) ضمن احترام به خانم زهرا رهنورد، تا کنون هیچ ارتباطی با ایشان نداشته اند و به صورت خودجوش و مردمی برای رفع هر گونه خشونت در جامعه، خواستههایی داشته و دارند.
از دیگر سو، چون این مادران خواستههایی مدنی دارند، طبیعتاً نمی توانند و نمیخواهند با هیچ سازمان سیاسی در ارتباط باشند. بنابراین اتهامهای وارده به مادران با روح حرکت مسالمتآمیز و مدنی مادران در تضاد است و به بند کشیدن و مورد اذیت و آزار قرار دادن خانوادهها، تعرض به حقوق اولیه تمامی انسانها و نقض آشکار حقوق مدنی و شهروندی افراد است. "
گفتنی ست ماموران امنیتی یک بار دیگر نیز در تاریخ 19 دی ماه سال گذشته با یورش به تجمع این گروه سی نفر را بازداشت کردند که پس از طی مراحل پلیسی ، امنیتی و قضایی ازاد شده اند.
۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه
با تشکر از شما برای نامه ای که در اعتراض به اجرای حکم سنگساردر ایران و در دفاع از سکینه محمدی آشتیانی برای ما فراکسیون حزب سبز ها فرستاده اید .....
BÜNDNIS 90/DIE GRÜNEN, PLATZ DES LANDTAGS 1, 40221 DÜSSELDORF
| Monika Düker MdL Flüchtlingspolitische Sprecherin Platz des Landtags 1 40221 Düsseldorf Tel: +49 (211) 884 - 2560 Fax: +49 (211) 884- 3529 monika.dueker@landtag.nrw.de |
Herzlichen Dank für Ihre Zuschrift, in der sie sich gegen die Steinigung von Frau Sakineh Mohammadi Ashtiani einsetzen. Unsere parlamentarische Geschäftsführerin, Frau Sigrid Beer, hat ihn an uns weitergeleitet und ich bitte zunächst die verspätete Antwort zu entschuldigen.
Selbstverständlich ist Steinigung eine besonders grausame und menschenverachtende Hinrichtungsmethode. Sie verstößt gegen die universell geltenden Menschenrechte, das Recht auf Leben, die Menschenwürde und ist verbotene Folter. Das Urteil der Steinigung darf deshalb nicht mehr verhängt werden, muss weltweit geächtet und abgeschafft werden.
In Iran droht nun auch Frau Sakineh Mohammadi Ashtiani die Vollstreckung ihres Todesurteils vom 27.5.2007 durch Steinigung. Dank der weltweiten Kritik wird der Fall nun neu aufgerollt. Dies kündigte der iranische Außenamtssprecher Ramin Mehmanparast Anfang September im Staatsfernsehen an. Die Vollstreckung des Steinigungsurteils wegen Ehebruchs gegen die 43-Jährige war bereits im Sommer vorläufig ausgesetzt.
Wir Grüne haben uns auf Bundesebene intensiv gegen die Steinigung und für Frau Ashtiani eingesetzt.
Volker Beck, der menschenrechtspolitische Sprecher und Kerstin Müller die außenpolitische Sprecherin der grünen Bundestagsfraktion haben einen interfraktionellen Antrag initiiert, der bald verabschiedet werden wird. Alle Fraktionen im Bundestag haben ihre rasche und konstruktive Zusammenarbeit versprochen und der Ausschuss für Menschenrechte und Humanitäre Hilfe wird sich sobald wie möglich damit befassen. In diesem Antrag fordern alle Fraktionen von der Bundesregierung, sich
gegenüber der iranischen Regierung intensiv dafür einzusetzen, dass die Hinrichtung von Frau Ashtiani durch Steinigung und ihr Todesurteil insgesamt aufgehoben wird. Außerdem die iranische Regierung dazu aufzufordern, Hinrichtungen durch Steinigung landesweit verbindlich zu verbieten und das Verbot durchzusetzen und gemeinsam mit den EU-Partnern auf internationaler Ebene die Ächtung und Abschaf- fung der Todesstrafe mit Nachdruck einzufordern, sich für die Ratifizierung des zwei- ten Fakultativprotokolls des Internationalen Pakts über bürgerliche und politische Rechte (IPpbR) durch den Iran einzusetzen und auf diesem Weg zu einer vollständi- gen Abschaffung der Todesstrafe im Iran hinzuwirken.
Wir hoffen sehr, dass wir erfolgreich sein werden und Frau Ashtiani vor der Steini- gung und dem Todesurteil bewahren können.
Mit freundlichen Grüßen im Namen der Grünen Landtagsfraktion
Monika Düker MdL
جواب خانم مونیکا دوکر ازطرف حزب سبز های آلمان به نامه مادران صلح دورتموند در دفاع از سکینه محمدی آشتیانی و اعتراض به حکم سنگسار درایران .......
۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
حسام ترمسی: واقعا نمی دانیم برای پیگیری به کجا مراجعه کنیم
لازم به یادآوری است این دو مادر از گروه مادران عزادار هستند که از آخرین شنبه خرداد ماه سال گذشته و پس ازجانباختن تعدادی از جوانان در حوادث بعد از انتخابات شکل گرفته است. مادرانی که فرزندانشان طی این سالها در جریان اعتراضات و بازداشت ها، در زندان بسر می برند و یا از دست رفته یا ناپدید شده اند.
این مادران و خانواده ها، خواستار حقیقت یابی در مورد کشته، ناپدید و بازداشت شدن فرزندان خود و پاسخگویی مقامات در برابر این موارد و همچنین آنها خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی و لغو مجازات اعدام بودند.
به همین مناسبت جرس با حسام ترمسی در خصوص دستگیری مادر و خواهر خود و آخرین اطلاع از وضعیت آنها به گفتگو پرداخته که در پی می آید:
لطفا در خصوص دستگیری مادر و خواهرتان توضیح دهید که توسط چه نهادی و به چه اتهامی دستگیر شدند.
شنبه شب ساعت یازده شب بود که عده ای مامور آمدند و گفتند که برای تفتیش خانه آمده اند . خانواده ما اول فکر کردیند که یکی از دوستان دارد شوخی می کند اما بعد که بالا آمدند دیده بودند ماموران اطلاعات امنیت هستند و داخل خانه آمدند و خانه را تفتیش کردند و یکسری وسائل برداشتند و مادر و خواهرم را دستگیر کردند و بردند. موقعی که آنها را با خود می بردند خواهرم خیلی ترسیده بود و مادرم هم دچار شوک شده بود و می گفت اینها واقعیت ندارد قبول نمی کردند. مادر و خواهرم ساعت پنج صبح برای یک سفر برای پیگیری ادامه تحصیل خواهرم می خواستند بروند ترکیه که این اتفاق افتاد.
شما و پدرتان آنموقع در خانه حضور داشتید و آیا دلیل بازداشت را بیان نکردند؟
من خانه نبودم اما پدرم بود. اتهام مادرم را گفتند ارتباط با سازمان مجاهدین و اتهام خواهرم را گفتند همکاری با مادر. گویا تلفن ها را شنود کرده بودند و کسانی که زنگ می زدند حال من را می پرسیدند. اینها بر همین اساس این اتهام مسخره را زدند و می گفتند شما می خواستید بروید ترکیه و از آنجا دخترتان را بفرستید آلمان تا برای مجاهدین خبر ببرد که پدرم هم گفته بود من اگر می خواستم کسی را بفرستم این دختری که هیچی نمی داند نمی فرستادم حسام را که در زندان شما بوده و همه چیز شما را می داند می فرستادم. اما باز اینها این اتهامات را می زنند و می گفتند به ما مربوط نیست ما مامور هستیم که این دو نفر را دستگیر کنیم و با خود ببریم.
از زمانی که مادر و خواهرتان بازداشت شده اند هیچ اطلاعی از وضعیت آنها ندارید؟
ما خیلی پیگیری کردیم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدیم به همه جا از دادگاه، دادسرا و زندان اوین سر زدیم اما هیچ خبر و پاسخی نمی دهند. زمانیکه دستگیرشان کردند گفتند امشب آنها را می بریم پلیس امنیت و فردا صبح به اوین منتقل می شوند اما ما به اوین هم که مراجعه می کنیم هیچ خبری نمی دهند.
هیچ تماس تلفنی هم با منزل نداشتند؟
نخیر، ما هر جا که برای پیگیری رفتیم و گفتیم نگران هستیم گفتند منتظر باشید و وقتی بازجویی ها تمام شود خبرتان می کنیم. پدرم پیگیر است و من هم که حال خوبی ندارم و وضعیت جسمانی ام نامناسب است.
می توانید در مورد وضعیت جسمانی خودتان توضیح بدهید و چه زمانی از بیمارستان مرخص شدید؟
من حدود دو هفته پیش از بیمارستان مرخص شدم اما وضعیت جسمانی ام خوب نیست و بیماری ام را هنوز نتوانسته اند تشخیص دهند فقط در بیمارستان عرفان یکی از دکترها تشخیص داده بود که یک زهر آفریقایی است که با چاقو به خون منتقل شده است. من همانموقعی که توسط شخص ناشناس این چاقو به من زده شد به کلانتری رفتم و شکایت کردم اما هیچ خبری نشد بعد از چند وقت که مادرم رفته بود پیگیری کند که باز نتیجه نداد.
اگر صحبتی در پایان دارید بفرمایید.
صحبت کردن و حرفهای ما که فایده ای ندارد و تصمیم گیرنده مسئولین هستند. مسئولین قضایی هم که اهمیتی به حرفهای ما نمی دهند اما درخواست می کنم که به این وضعیت رسیدگی کنند چون این اتهام بسیار مسخره و غیرواقعی است و اینگونه اتهامات اصلا به مادر و خواهرم نمی خورد و برای اینها بسیار سنگین است. حالا شاید مادرم مثل بقیه مردم در راهپیمایی های بعد از انتخابات شرکت کرده بود و به این دلیل محکومش کنند اما ارتباط با سازمان مجاهدین خیلی سنگین و غیرقابل قبول است. ما واقعا نمی دانیم به کجا برای پیگیری برویم.
با تشکر از زمانی که در اختیارمان گذاشتید.
فراخوان حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
بر گزیده قسمتی از نامه یک مادر عزادار در ایران : برای خواندن کامل این نامه به لینک های زیر مراجعه کنید
http://www.madaraneparklale.com/2010/10/blog-post_20.html
http://madaransolhdortmund.blogspot.com/2010/10/blog-post_20.html
فراخوان حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
در اعتراض دوباره به دستگیری مادران عزادار در ایران و در بند بودن انسان های عدالت خواهی
مثل نسرین ستوده ، همه فعالان حقوق بشر، وکلا، پزشگان، دانشجویان و همه انسان های آزادی خواه ،
گرد هم می آییم تا صدای حق طلبی و داد خواهی این انسان های بیگناه را به گوش همه مجامع قانونی
و طرفداران حقوق بشر در جهان برسانیم .
برای دادخواهی و نجات این عزیزان به ما بپیوندید:
شنبه ۲۳ اکتبر ۲۰۱۰ از ساعت ۱۵ تا ۱۶ بعد از ظهر در جلوی کلیسا راینولدی در دورتموند
زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
دلتنگ دیدن چهره همیشه آرام و مهربان اکرم و ژیلا هستم
ما از اولین روزی که بدون اطلاع از باورهای هم، در کنار یکدیگر قرار گرفته و آرزو و خواسته یکسانی را دنبال کردیم که با وجود سادگی، باوری بسیار انسانی را شامل می شد و آن هم آزادی عقیده و آزادی بیان آن برای همه ایرانیان است (آزادی تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی) - همان خواسته ای که در قانون اساسی نیز آورده شده و حاکمیت مسئول به تحقق پیوستن آن می باشد ولی اکنون و پس از سی و یک سال زندان هایش لبریز از انسان هائی است که دگرگونه می اندیشند، آری ما از همان زمان تا کنون از هیچ یک از همراهان نپرسیده و نخواهیم پرسید چه می اندیشی و چرا می اندیشی؟ چرا که باور داریم تنوع آرا و اندیشه ها ضامن سلامت یک جامعه است و تنها خط قرمزی که به آن پای بند می باشیم دوری از خشونت و تبعیض است، باوری که در خواسته های دیگرمان تحقق می یابد (لغو مجازات اعدام و محاکمه عادلانه و علنی حتی برای آمران و عاملان جنایات 31 ساله). از این رو هر یک از دوستانمان تا زمانی که همراه با بقیه برای رسیدن به این خواسته ها و برای جلوگیری از باز تولید خشونت به شکلی کاملا قانونی و با بهره گیری از روش های مدنی به رغم تمام مشکلات تلاش می کنند، حمایت تک تک مادران پارک لاله را با خود خواهند داشت.
اما آن چه در این میان نفرت انگیز ودر عین حال مضحک می باشد تلاش ماموران است تا این 4 تن را در ارتباط با گروه مجاهدین خلق معرفی کنند و این در حالی است که دختران دوستانمان هیچ فعالیت سیاسی یا مدنی نداشته و من دختر ژیلا را فقط در بیمارستان و هنگام مراقبت از برادرش و دختر اکرم را نیز یک بار در منزلشان دیدم و علاوه بر آن هر چه قدر رفتار اکرم و ژیلا را زیر و رو می کنم تا نشانه ای از خشونت در آن بیابم کمتر موفق می شوم. تنها خاطراتی که از آن ها دارم زمانی است که دور آبنمای پارک لاله در سکوت ویا شمع به دست راه می رفتیم و ماموران اطلاعات و امنیتی با باتوم یا فحاشی سعی در پراکنده کردن ما داشتند و آن ها در مقابل خشونت و فحاشی ماموران دائما پسرم، پسرم خطابشان می کرده و در صحنه ای دیگر آن ها را در شبی که قرار بود در سحرگاهش بهنود شجاعی را اعدام کنند خوب به یاد می آورم، آ ن جا که جمعی از مادران همراه با سایر زنان و مردان، خسته از خشونت، جلوی زندان اوین جمع شده بودیم تا حال که قانون نمی خواهد به خشونت پایان دهد اولیای دم را بیابیم و حتی به پایشان بیفتیم و از آن ها بخواهیم تا از تکرار دور باطل خشونت دست بردارند . در آن شب اکرم را به یاد می آورم که تا سحرگاه چگونه و با چه خلوصی دعا می کرد و چطور از صمیم قلب آرزو می کرد تا مگر اولیای دم جلوی هماهنگی و برنامه ریزی برای سلب یک زندکی آن هم از جوانی که همه زندگی را پیش رو دارد را بگیرند و به یاد می آورم تنها زمانی دست از درخواست و دعا برداشت که آقایان اولیائی فر و مصطفائی، وکلای بهنود از در زندان بیرون آمده و خبر اجرای حکم را در عین ناباوری به مردم حیرت زده دادند و پس از آن صدای فریاد اکرم که برای این همه خشونت به آسمان برخاست را هیچگاه از یاد نمی برم.
ارتباط دادن این مادران با گروه های خشونت طلب، احمقانه ترین کار ممکن است و از حاکمان و تمامیت خواهان می پرسم: سالهاست تلاش می کنید تا هر منتقد و معترضی را اگر کرد باشد مرتبط با گروه های جدایی طلب، اگر بلوچ باشد وابسته به گروه های تروریستی وچنان چه از ملیت های دیگر باشد، عضو یا تحت نفوذ گروه های معاند و محارب که گاها اختراع خودتان می باشد اعلام نمایید. از این طرفند چه بدست آوردید؟ به غیرازآن که اقبال 98 درصدی مردم، به خاطر آن چه از شما درخیال داشتند، در ابتدای سال 58 را به 8 تا 10 درصد در ابتدای سال 88 رساندید. اگر این راه چاره ساز بود بعد از 31 سال هنوز مجبور نبودید از این روش نخ نما استفاده نمایید، پس دست از تلاش بیهوده بردارید که: عنقا را بلند است آشیانه.
یکی از مادران پارک لاله ارسال شده توسط madarane azadar
۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه
بازداشت مادران زینالی و ترمسی و همچنین دختران آن دو را محکوم می کنیم
گزارش تصویری گردهمایی این هفته مادران و پدران صلح دورتموند - حامیان مادران پارک لاله
جمعه ۱۵ اکتبر ۲۰۱۰ در دورتموند
مادران این سرزمین را آزاد کنید
در حمایت ازمادران و خواهران سعید زینالی و حسام ترمسی
دراعتراض شدید به فشارهای مداوم وغیر انسانی به زندانیان و
خانواده های آنان و دستگیری و شکنجه مادران عزادار،
خواهان آزادی فوری وبی قید وشرط عزیزان آب و خاک می باشیم .
زنده باد صلح و آزادی
بر قرار باد دموکراسی
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند