۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

گزارشی از مراسم تولد مصطفی کریم بیگی

گزارشی از مراسم تولد مصطفی کریم بیگی

گزارش سومین تولد مصطفی کریم بیگی پس از کشته شدنش


امروز روز دگری برای شهناز اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی بود. او و دخترش برای نازنین شقایق پرپر شده شان تولد گرفته بودند. این مجلس ساده با حضور تنی چند از فامیل و دوستان، مادران و پدران و خانواده های داغدار سی و سه سال حکومت اسلامی، مادران پارک لاله و تعدادی از جان بدر بردگان زندان جهنمی کهریزک برگزار شد.

مادر و خواهر مصطفی با رویی خندان به مهمانان خوش آمد گفتند. دوستان و حاضرین خود را آماده کرده بودند که با این مادر دردمند در تولد نازنین پسرش همراهی کنند. هر یک با شعر و سرود و آواز و نوشته مجلس را گرما بخشیدند. شعر و سرودهای زیبایی ازجمله: مرغ سحر، سر اومد زمستون و یار دبستانی که به گفته مادر مصطفی، او عاشق این ترانه بود، دسته جمعی با دست هایی به علامت پیروزی بالا و هم چنین ترانه های محلی شاد و غمگین نیز به صورت فردی خوانده شد.

همه در تلاش بودند که دل مادر و خواهر مصطفی را شاد کنند، هرچند ترانه های شاد هم در خود غم دارد، زیرا کلمه به کلمه آن یادآور خاطراتی است که هر یک از این خانواده ها با عزیزان شان داشته اند، ولی همین با هم بودن شاید تنها چیزی است که دل های این خانواده ها را شاد می کند.

سپس کیک تولد مصطفی را آوردند، ولی به جای حضور خودش، تصاویرش در صفحه تلویزیون پدیدار شد. عکس های دوران کودکی و نوجوانی و جوانی مصطفی، این تصاویر دل مادر و تمام حاضرین را به درد آورد و چشم ها را از اشک تر کرد، ولی همه سرود خوان کیک را بریدند و عکس یادگاری گرفتند. در این مراسم برخی صحبت کردند و دو پیام همدردی نیز خوانده شد. بخشی از پیام مادران پارک لاله این گونه بود:

" داغ از دست دادن او همه مادران و همراهان را سوزاند. او رفت تا نشان دهد که انسانیت هنوز نمرده است. او رفت تا نشان دهد که می توان برای رسیدن به هدف حتی از جان شیرین نیز مایه گذاشت. او می دانست که به دست آوردن آزادی آسان نیست و باید هزینه داد و خود و خانواه اش این هزینه را با جان متقبل شدند. "


سپس یکی از دوستان مصطفی، نوشته ای را با عشق خواند:

" تولدت مبارک تقدیم تو باد، امروز نه می خواهیم از حاکمان ظالم این سرزمین سخن بگوییم و نه از مردمی که صبر را همچون دیواری توجیه پذیر بر جلوی تفکر خویش قرار داده اند، امروز شمع واژه غریبی است.

مصطفی عزیزتر از جانمان، تو آن شمعی بودی که با آهی، نگاهی، رنجی، غمی، افسانه ای، سازی، سرودی، بیان زنده ی زنگی، نغمه ای، شاخه یاسی، درون خویش سوختی و از این سوختن به آرامش رسیدی.

تو را دوست می داریم، نه فقط به خاطر راهت، افکارت و هزاران صفات دیگر که شایسته توست، دوستت داریم چون تو از جنس بارانی، همین کافی است. دل نوشته ای از جوانان سرزمین ات "

سپس مراسم با پذیرایی گرم این خانواده دوست داشتی و با چای و شیرینی و میوه و شامی صمیمانه و دیده بوسی به پایان رسید.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!


مادران پارک لاله
23 اردیبهشت 1391


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر