۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

مادران ميدان مايو

مادران ميدان مايو

   سی سال پیش، در آوریل ١٩٧٧زناني كه سربندي سفيد بسر داشتند و عكسهاي فرزندان خود را به سينه نصب كرده بودند، اولین راهپیمائی خود را دور ميدان مایو آغاز ‌كردند. اينان مادران ناپديد شدگان بودند و ميدان مايو را که مركز سياسي شهر بوئنوس آيرس و مشرف به مقر روساي جمهور آرژانتين است، برای تجمع خود انتخاب کردند. در همين ميدان بود كه در مه سال ١٨١٠ مردم آرژانتين استقلال خود را از اسپانيا جشن گرفتند.
 نخستين گردهمائي علني آنها در آوريل ١٩٧٧،  يك سال پس از كودتاي نظامي صورت گرفت. پيش از آن، در كليسائي در مركز شهر جمع مي شدند ميدان مايو مركز سياسي شهر بوئنوس آيرس و مشرف به مقر روساي جمهور آرژانتين است. در همين ميدان بود كه در مه سال ١٨١٠ مردم آرژانتين استقلال خود را از اسپانيا جشن گرفتند.
    سالهاي زيادي، روزهاي پنجشنبه هر هفته، ساعت پانزده و سي دقيقه زناني كه سربندي سفيد بسر داشتند و عكسهاي فرزندان خود را به سينه نصب كرده بودند، دور اين ميدان راه پيمائي مي‌كردند. اينان مادران ناپديد شدگان بودند. نخستين گرد همائي علني آنها در آوريل ١٩٧٧،  يك سال پس از كودتاي نظامي صورت گرفت. پيش از آن، در كليسائي در مركز شهر جمع مي شدند. بنا به پيشنهاد خانم آزوسنا ويلافلور، كه خود نيز بعدها به جرگه ”ناپديد شدگان“ پيوست، مادران محل تجمع شان را به ميدان مايو، ميدان اصلي شهر انتقال دادند. در نخستين راهپيمائي تنها ١٤ مادر شركت داشتند. پس از مدت كوتاهي بر تعداد آنها افزوده شد.
    در شرايطي كه ارعاب ناشي از كودتا همه جا حكمفرما بود و هيچ مطبوعات آزادي وجود نداشت كه مفقودالاثر شدن آدمها را انعكاس دهد، حركت مادران در ملا عام، كه در نفس خود اعتراض و فرياد دادخواهي بود، اقدامي بسيار شجاعانه بود. خشم و درد ناشي از دست دادن فرزند چنان سنگين بود كه آنها در حركت خود درنگ و پروا نكردند. بيشتر اين مادران، زنان خانه دار و عامي بودند كه پيشترها علاقه چنداني به سياست نداشتند. اما همين مادران ”غير سياسي“ ها يكي از بزرگترين حركات سياسي آمريكاي لاتين را در دو دهه آخر قرن بيستم به راه انداختند.
    آنها در ادارات دولتي و مقر هاي پليس همديگر را شناخته‌ و از سرگذشت مشترك يكديگر آگاه شده‌بودند. در راهپيمائي‌ها سربند سفيد را براي خود برگزيدند كه ابتدا چيزي نبود جز مانده هائي از قنداق كودكي فرزندان گمشده. بعدها اين سربندهاي سفيد سمبل صلح، زندگي، رابطه مادرانه و ضديت با خشونت شد.
    بزودي بر تعداد آنها افزوده شد و آوازه‌شان به مطبوعات خارجي هم كشيد. اما در روزنامه هاي آرژانتين در باره آنها همچنان سكوت حاكم بود. تجمع منظم آنها در مركز شهر، خود براي جلب توجه ديگران كفايت مي كرد. حركت آنها ضمنا مقابله با سكوتي بود كه حاكمان نظامي بر همه جا حاكم كرده بودند.
    در اواخر سال ١٩٧٧ حدود ١٥٠ تن از مادران در محلي خارج شهر بوئنوس آيرس نشستي برگزار كردند تا بر سر گامهاي بعدي تصميم‌گيري كنند. آنها نياز به يك تشكل را براي گسترش حركتشان احساس مي‌كردند و مي‌خواستند موجوديت‌شان را رسما اعلام كنند. پس بيانيه اي نوشتند كه با اين عنوان شروع مي شد ”ما چيزي نمي خواهيم جز حقيقت“، و آن را به يكي از روزنامه هاي پرتيراژ آرژانتين فرستادند.
    عكس العمل نظاميان در مقابل اين حركت جسورانه به شيوه هميشگي بود. سه تن از بنيادگزاران مادران ميدان مايو، آزوسنا ويلا فلورا، يك راهبه فرانسوي الاصل و يك زن هنرمند جوان ناپديد شدند و هيچگاه اثري از آنها بدست نيامد. قتل اين سه نفر ضربه بزرگي بر پيكر ”مادران“ بود. تعدادي خود را كنار كشيدند و ادامه دهندگان بايد خود را براي خطرهاي بزرگ آماده مي ساختند. خوش خيالي بود اين فرض، كه تيغ نظاميان گلوي مادران سالخورده و دردمند را نگيرد. بعدها خانم هبه بونافيني، جانشين ويلا فلورا در باره ادامه حركتشان چنين نوشت:
    ”نيروئي كه به ما توان داد تا حركتمان را همچنان ادامه دهيم، بچه هايمان بودند. ما نخستين مادراني بوديم كه از فرزندانمان زاده شديم. ما نمي‌خواستيم خون آنها بيهوده هدر رود.“
    در سال ١٩٧٨ كه مسابقات جهاني فوتبال در آرژانتين برگزار مي‌شد، اين كشور ميزبان هزاران ميهمان خارجي و در بين آنها صدها خبرنگار از چهار گوشه جهان بود. به رغم تدابير امنيتي كه در سراسر كشور پديد آمده بود، مادران كوشيدند از موقعيتي كه پيش آمده بود، بهره جسته و صداي خود را به گوش جهانيان برسانند. آنها صدها كارت و نامه به سياستمداران و خبرنگاران خارجي فرستادند. اين تلاشها ثمر زيادي بهمراه نداشت. اين بار علاقه ها به تمامي متوجه فوتبال بود. آرژانتين عنوان قهرماني را از آن خود ساخته‌بود و اين پيروزي براي مدتي هر چند كوتاه بيشتر مردم را در رويائي شيرين فروبرد.
    به زودي اما صداي مادران را گوشهاي شنوا در كشور دوردست هلند شنيدند. با حمايت خانم دن اويل، همسر نخست وزير هلند، گروه حمايت از مادران مايو تشكيل گرديد و به دنبال آن سفرهاي تبليغاتي خانم هبه بنافيني، نماينده مادران، به كشورهاي خارج آغاز شد. او در نخستين سفر خود به آمريكاي شمالي و اروپا با سياستمداران و خبرنگاران ملاقات كرد و از آدم‌ربائي‌ها توسط نظاميان كشورش سخن گفت. در سال ١٩٧٩ بنافيني موفق به ديدار پاپ و همچنين رئيس جمهور ايتاليا گرديد. اين توجه و حمايت بين‌المللي، مادران را در حركتشان اميدوارتر و مصمم تر ساخت و نيز باعث شد تا حاكمان نظامي آرژانتين ديگر نتوانند به راحتي آنها را سر به نيست كنند. آنها ”انجمن مادران ميدان مايو“ را به ثبت رساندند و يك كميسيون يازده نفره  از بين خود به رياست انجمن برگزيدند. شدت يافتن حركت مادران تشديد فشار نظاميان را به همراه داشت. نظاميان مي خواستند با ايجاد موانع مختلف مانع راهپيمائي هفتگي در ميدان مايو شوند.
    در سال ١٩٨٠ جايزه صلح نوبل به آدولفو پرز، فعال و مبارز در راه احقاق حقوق بشر، تعلق گرفت. اين حادثه توجه جهانيان را متوجه آرژانتين ساخت. مادران به همراه آدولفو پرز راهي اسلو شدند تا دنيا را متوجه ناپديدشدگان در آرژانتين قرار دهند. در همين سال آنها نخستين بولتن خود را با عنوان ”عدالت، عشق و صلح“ منتشر كردند. اولين بولتن نه در چاپخانه، بلكه در منزل هبه بنافيني به چاپ رسيد و توزيع آن حتي به خيابانهاي كشور همسايه، اروگوئه، هم كشيده شد. در تمام اين كارها مادران از پشتيباني گروه هلندي ”حمايت از مادران ميدان مايو“ برخوردار بودند.
    در سال ١٩٨١ مادران حركت خود را تشديد كردند. در دسامبر آن سال ٨٠ تن از مادران يك راهپيمائي ٢٤ ساعته را در ميدان مايو ترتيب دادند و آن را ”راهپيمائي مقاومت“ ناميدند و آن را در دسامبر هر سال تكرار كردند. آنها شعار مي دادند:
    ناپديدشدگان به زندگي باز گردانده شوند/ عاملان و مقصران مجازات گردند/ قاتلان مردم زنداني شوند/ مقاومت ادامه دارد/ عقب نشيني نمي كنيم/ نه فراموشي و نه عفو/ پايدار باد مبارزه، عقب نشيني هرگز/ اتحاد و مبارزه يا گرسنگي و سركوب/ فكر روشن، قلب متحد، مشت مبارز/ مقاومت و مبارزه براي پيروزي فردا/ پرچم ما برافراشته خواهد ماند در دستان فرزندان امروز.
    با شروع جنگ مالويناس در مارس  ١٩٨٢ موجي از ناسيوناليسم كشور را فراگرفت. مادران از شركت در تظاهرات ”وحدت ملي“ خودداري كردند. هبه بنافيني در اين باره به صراحت اعلام داشت: ”جزيره مالويناس متعلق به آرژانتين است، همينطور هم ناپديدشدگان“
    تسليم بي قيد وشرط نظاميان در مقابل دولت انگليس زنگ خطري براي نظاميان بود.  موجي از حركتهاي مخالف دولت، كشور را فراگرفت. نظاميان از ترس محاكمه و مجازات كه قابل پيش بيني بود، پيشاپيش براي خود قانون عفو گذراندند. دهها هزار نفر به دعوت مادران در اعتراض به اين قانون راهپيمائي كردند. نظاميان ناچار شدند به انتخابات آزاد تن دهند.
    يك سال بعد، شب پيش از واگذاري قدرت به رائول آلفونسين، اولين رئيس جمهور منتخب بعد از حكومت نظاميان، مادران آخرين راهپيمائي خود را در حيات نظاميان با حمل اسامي ٣٠٠٠٠ زن و مرد ”ناپديد شده“ برگذار كردند. آلفونسين رسما از مادران ميدان مايو براي شركت در مراسم توديع رياست جمهوري دعوت به عمل آورد. موجوديت آنها به خاطر شجاعت و پايداري‌شان چه در سطح كشور و چه در سطح بين المللي قابل انكار نبود.
    آلفونسين كميسيوني را مامور روشن كردن سرنوشت ناپديدشدگان كرد. از آنجا كه اين كميسيون مجوز و اختياراتي براي وادار ساختن مسئولين جنايتهاي گذشته به اعتراف نداشت، مادران مايو از آن استقبال نكرده و آن را تحريم كردند و نوشتند: ”ما كميسيون را به رسميت نمي‌شناسيم زيرا منتخب مردم نيست بلكه انتصاب حكومت است.“
    آنها انتخاب ارنستو ساباتو را به رياست كميسيون يك سازشكاري خواندند و يادآور شدند كه او همان كسي است كه در سال ١٩٧٦ بعد از ميهماني ناهار با ژنرال ويدلا از او تمجيد كرده بود. مادران رئيس‌جمهور آلفونسين را هم مورد انتقاد قرار داده و وي را به دوگانگي در گفتار و كردار متهم كردند.
    نظرات در باره اقدامات دولت آلفونسين در راه تحقق دموكراسي و تضمين حقوق بشر متفاوت بود. عده اي آن را در مجموع مثبت ارزيابي مي كردند اما معتقد بودند كه اقداماتي كه در آغاز راه است، بايد تعميق و گسترش يابد. بخشي از انجمن مادران ميدان مايو هم همين نظر را داشتند و حمايت از حكومت جديد را ضروري مي‌دانستند. اين اختلاف نظرها باعث شكاف در انجمن مادران شد. در سال ١٩٨٦ مادران طرفدار اين نظر از بقيه جدا شده و شاخه”مادران ميدان مايو- خط پايه“ را تشكيل دادند. تلاش آنها اين بود كه اهداف خود را در چارچوب سيستم سياسي موجود پيش برند و از اينكه به عنوان اپوزيسيون راديكال شناخته شوند، ابا داشتند. ديگر مورد اختلاف اين بخش از مادران، در روش رهبري بود. اما به رغم اختلاف نظرها و موضع گيري‌هاي متفاوت همگي مشتركا در راهپيمائي روزهاي پنجشنبه در ميدان مايو شركت مي كردند.
    درگيري هاي نظري زماني به اوج خود رسيد كه مادران با شعار ”فرزندان ما را زنده به ما بازگردانيد“ دومين دور راهپيمائي مقاومت را سازمان دادند. عده‌اي طرح اين شعار را ديوانگي خواندند. اما اين شعار، كه به نظر غيرمنطقي مي‌آمد، عكس‌العملي بود در مقابل گزارش كميسيون، كه مسئله ناپديدشدگان را موضوعي تمام شده ارزيابي كرده‌ بود. مادران ناپديدشدگان نمي‌خواستند با پذيرش مرگ فرزندانشان مقاومت را پايان يافته اعلام كنند. آنها در يكي از بيانيه هاشان، زماني كه تعدادي از اجساد ناپديدشدگان شناسائي شد، چنين نوشتند: ”چرا بايد اجساد را بپذيريم در حاليكه قاتلها بدون ترس از مجازات در كشور آزادانه زندگي مي كنند.“
    پيشترها هم نظاميان، زماني كه هنوز بر سر كار بودند، اعلام كرده بودند كه مفقودشدگان در مبارزه كشته شده اند و براي اثبات مدعاي خود اجسادي را براي شناسائي خانواده هاشان از گورهاي دسته جمعي بيرون كشيده بودند.[1]  چه در آن وقت و چه بعدها مادران با اعلاميه هاي خشك و خالي و نيز نبش قبرها به مقابله برخاستند و حتي از پذيرش غرامت مالي براي وابستگان خودداري ورزيدند و همچنان بر خواست بازگرداندن فرزندان‌شان به زندگي پاي فشردند. از نگاه بسياري، اين كار خارج از منطق و يك لجاجت تلقي مي شد. از جنبه روانشناسانه مي‌توان گفت كه شايد تب و تاب هاي ناشي از ابهام و ناروشن بودن سرنوشت فرزندانشان و نيز عدم قبول از دست دادن آنها به مادران نيروي تحرك مي‌بخشيد و آنها براي حفظ موجوديت خود به اين باورها نياز داشتند. برخلاف تعدادي از خانواده ها كه اميدشان را از دست دادند و مرگ فرزندشان را پذيرفتند، مادران مايو هيچوقت مرگ فرزندانشان را به رسميت نشناختند و همچنان بر خواست خويش پاي فشردند. آنها نمي‌خواستند كه مسئله تنها در اشكال جنائي و آدم كشي خلاصه شود. مي‌خواستند كه ريشه هاي سياسي ناپديد كردن انسانها روشن شود و مسئولان آن محاكمه و مجازات شوند. آنها با هر نوع مصالحه اي در اين راه مخالف بودند و به حركت خود ادامه دادند. آنها حتي از برگزاري مراسم يادبود و بزرگداشت براي عزيزان ناپديدشده خودداري مي‌كردند. آنها با اقدام دانشجوياني كه مي‌خواستند به احترام دختر هم دانشكده‌شان، كه توسط نظامي ها سر به نيست شده بود، سالني را به اسم او نام گذاري كنند، مخالفت كردند. به نظر مادران اين گونه مراسم و يادبودها بي ارزش و به معناي پذيرش مرگ عزيزانشان بود. مي گفتند ”هيچ دردي وجود ندارد كه بي ثمر بماند.“  به بيان ديگر درد اجتماعي بايد ثمري براي تغيير حال و آينده داشته باشد.
    در سال ١٩٨٧، دهمين سالگرد شروع حركتشان، مادران بار ديگر موجوديت و حضور خود را به نمايش گذاشتند و شديدا به سياست هاي كارلوس منم در آزاد كردن جنايتكاران نظامي اعتراض كردند.

    امروز مادران ميدان مايو حركت خود را از مسئله ناپديدشدگان و قربانيان ديكتاتوري نظاميان فراتر برده اند. آنها در موضع اپوزيسيون سياسي- البته نه در چارچوب يك حزب سياسي- خود را درگير مسائل اجتماعي و سياسي روز مي‌كنند. در مارس ٢٠٠٤ خانم هبه بنافيني اقدامات كيرشنر را ستود. كيرشنر اولين رئيس‌جمهوري بود كه مورد ستايش محبوبترين سخنگوي انجمن مادران مايو قرار مي گرفت. در دوره رياست جمهوري او بود كه قانون مصونيت نظاميان را مجالس قانونگذاري كشور براي هميشه لغو كردند. اين حادثه با شادي مردم آرژانتين روبرو شد. مادران در حاليكه بار ديگر عكسهاي رنگ و رو رفته فرزاندانشان را بدست گرفته بودند، به تظاهرات رفته و شعار دادند: مصونيت پايان مي يابد/ عدالت حكمفرما خواهد شد.
    كيرشنر در اقدامي بي سابقه تمام كادر رهبري ارتش را، كه از بازماندگان ديكتاتوري ارتش بودند، به بازنشستگي فرستاد و سران پليس را از كار بركنار كرد. و باز كيرشنر، اولين رئيس جمهوري بود كه در مارس ٢٠٠٤ از اسما بازديد كرد. در اين مراسم كه با حضور بازماندگان اين زندان بدنام برگذار مي‌شد، رئيس جمهور رسما از بازماندگان و از كساني كه ديگر نبودند كه سخنان او را بشوند، پوزش خواست و خواستار آن شد كه حداقل بخشي از اين پادگان بزرگ به موزه تبديل شود.
    انتقاد از وضع زندانها، شكنجه، بدرفتاري توسط پليس و سانسور مطبوعات هميشه موضوعات مجله مادران واقع مي شوند. آنها در تظاهرات شان خواستار رعايت تمامي جنبه هاي حقوق بشر و اجراي عدالت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مي شوند. به حقوق كودكان و به سياست هاي آموزشي توجه ويژه‌اي دارند. صلح جهاني نيز يكي ديگر از محورهاي مهم توجه مادران بوده و هست.
    امروز مادران مايو حضور خود را در تركيب گسترده تري به نمايش مي‌گذارند. مادراني هم كه فرزندانشان در حوادث خشونت بار به قتل رسيده اند مثلا در برگزاري بازي هاي فوتبال، در ديسكوتكها و يا در خدمت سربازي، خود را در حركت مادران سهيم مي دانند. آرژانتين در زمره جوامعي قرار دارد كه در آن آمار جنايت و خشونت بسيار بالاست. تجربه نشان داده است كه در كنار فقر و بيكاري اين مسئله  يكي از عوارض و ميراث ديكتاتوري‌ها است. در سال ١٩٩٧ انجمن مادران مايو حدود ٢٥٠٠ نفر عضو داشت. انجمن با چندين ”زيرگروه“ و گروه هاي موازي در سراسر آرژانتين نماينده دارد از جمله آنها:
-        گروه ”مادربزرگها“ كه در تلاشهاي مشتركشان براي جستجوي نوه هاي گم شده، كه پدر و مادرشان بدست نظاميان به قتل رسيده اند، دور هم جمع شده‌اند. نظاميان كودكاني را كه در زندان به دنيا آمده بودند يا هنگام دستگيري والدين شان، خردسال بودند، پنهاني به خانواده هائي از بين خود مي‌سپردند. ”مادربزرگها“ خواستار باز گرداندن اين افراد- البته در صورت تمايل خويش- به خانواده هاي واقعي شان هستند.
-        سازمان خودياري وابستگان قربانيان ديكتاتوري نظاميان.


    مادران از پشتيباني گروه هاي مختلفي برخوردارند. مثلا در مجله مادران مايو گروه هائي از پزشكان، روانشناسان، وكلا، هنرمندان و غيره هر كدام در حوزه تخصص خود مقاله و مطلب مي نويسند.
تاثير حركت مادران مايو از مرزهاي آرژانتين فراتر رفته ‌است. حركت آنها الگوئي شد براي مادراني از ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين مثل شيلي و اروگوئه و غيره، كه سرنوشتي مشابه داشتند. بعدها تاثير اقدامات آنها از مرزهاي آمريكاي لاتين هم فراتر رفت. بيست سال بعد از شروع تجمع مادران آرژانتيني در ميدان مايو، مادران مفقود شدگان تركيه حركت مشابهي را آغاز كردند. آنها هر شنبه در زمان و مكاني معين در استانبول بر روي سنگفرش خيابان مي نشستند و عكس فرزاندان‌شان را به دست مي‌گرفتند. روي پلاكاردي كه معرف آنها براي رهگذران بود، نوشته شده بود: ما اينجا هستيم براي انسانهاي مفقود شده/ ما فرزندان خود را مي خواهيم.
    دريافت مدال كارل فون اوسيتسكي از طرف جامعه حقوق بشر آلمان به مادران شنبه استانبول در سال ١٩٩٧ فرصتي براي آنها فراهم آورد تا صداي خود را به گوش مردم اروپا برسانند. در چين هم مادران كشته‌شدگان ميدان تيان آن من گردهم آمده‌اند و تلاش مي‌كنند كه دولت چين به آمار رسمي قربانيان اعتراف كند و جاي دفن آنها را به خانواده‌ها اطلاع دهد. حركت ديگر كه در زمان خود تاثير گذار بود، تجمع مادران سياهپوش صرب بود عليه جنگ.
    انجمن مادران ناپديدشدگان از كشورهاي مختلف با هم ارتباط دارند و شبكه‌اي را تشكيل مي‌دهند. اين انجمنها همراه با سازمان‌هاي بين‌المللي حقوق بشر خواستار تصويب كنوانسيوني از طرف سازمان ملل عليه سربه ‌نيست كردن انسانها هستند و خواستار آنند كه عاملان اين جنايتها  در هر گوشه جهان، كه باشند، محاكمه و ‌مجازات شوند. اين انجمن‌ها گردهم‌آئي‌هاي سالانه دارند. در يكي از اين گردهم‌آئي‌ها، كه در نوامبر ٢٠٠٤ در برلين برگذار شد، آنها از دولت آلمان خواستند كه از تصويب كنوانسيون عليه ناپديد كردن انسانها حمايت كند. 


منیره برادران



 [1]گورهاي دسته جمعي اجساد همه ناپديدشدگان را دربرنمي گرفت. همانطور كه پيشتر اشاره شد نظاميان بسياري از مخالفان خود را پس از بازجوئي ها و شكنجه بيهوش كرده و به دريا ريخته بودند.

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم


گزارشی دیگر از ملاقات با مادر بزرگ آرژانتینی

گزارشی دیگر از ملاقات با مادر بزرگ آرژانتینی

رزا خانم از مادر بزرگهای میدان مایو آرژانتینی در نمایشگاه "امید نام من است"

من هم مثل بسیاری از شما در باره مادران میدان مایو آرژانتین مطالبی خوانده و بشدت تحت تاثیر آنها قرار گرفته‌ بودم. فکر می کنم علت این همه علاقه و کنجکاوی ما به خاطر نکته مشترک‌مان، کشته‌هامان و حضور مادران خاوران باشد. سالها پیش- فکر کنم سال ٩٧ بود که در کتابی به نوشته نسبتا جامعی در معرفی آنها برخوردم و آن را برای مجله آرش ترجمه کردم با این آرزو که روزی مادران ما هم به خواستشان، دادخواهی، برسند.
همیشه دلم می خواست یکی از این مادران شجاع آرژانتینی را می دیدم. آنها حرکت خود را از همان زمانی که دیکتاتورها بر سر کار بودند، شروع کردند. (در هفت سال حکومت نظامیان -١٩٧٦ تا ١٩٨٣- حدود ٣٠٠٠٠ انسان ناپدید شده و کشته شدند.) بالاخره این فرصت روز ٢٣ آگوست پیش آمد آن هم در سالن آنا فرانک در کنار نمایشگاه "امید نام من است". خانم رزا رزینبلیت نایب رئیس گروه مادربزرگهای میدان مایو از بوئنوس آیرس آمده بود تا از فعالیتهای این مادربزرگها برای یافتن نوه های گم شده شان بگوید. از پیش شنیده بودم که این خانم ٩١ سال سن دارد و این احتمال را می دادم که حضور او سمبلیک باشد و شاید کس دیگری به جای اوصحبت کند. ولی وقتی خانم رزینبلیت با حضور ذهن و صدای پرصلابت خود صحبت را شروع کرد، دانستم که چقدر پیش فرضم نادرست بوده‌است. او صحبتش را با ادی احترام صمیمانه به آنا فرانک آغاز کرد. (حساب کردم اگر آنا فرانک زنده بود، حالا یک زن ٨٤ ساله می بود.)
خلاصه ای از صحبتهای خانم رزا رزینبلیت را اینجا نقل می کنم:
"وقتی نظامیان در سال ١٩٧٦ کودتا کردند، هر صدای مخالفی را خفه کردند و مخالفان را ناپدید کردند حتی کودکان آنها را. ما ابتدا فکر می کردیم فرزندان مان دستگیر شده و در زندان هستند و خواستار آن بودیم که خبری از بچه‌هان به ما بدهند. هر هفته جلوی ساختمان دولتی در میدان مایو جمع می شدیم و از حکومتی‌ها می خواستیم که ما را بپذیرند و پاسخی بدهند. آنها هیچ وقت ما را نپذیرفتند. در بین ما مادرانی بودند که دختران ناپدیدشده‌شان باردار بودند. دختر من هم هشت ماهه حامله بود. (از نقل سرگذشت شخصی خودم صرف نظر می کنم.) ما می خواستیم نوه هامان را به ما پس بدهند.
اصلا نمی دانستیم در این مواقع چه می شود کرد. در آن زمان هیچ تجربه ای از این نوع وجود نداشت. ما همه چیز را از نو شروع کردیم و تلاش مان این بود که خودمان را سازمان بدهیم و ببینیم که چه کار می توانیم بکنیم. آستین ها را بالا زدیم. هر کسی از بین مان هر کاری از دستش برمی‌آمد، داوطلب برای انجام آن می شد. یکی آشپزی می کرد، یکی مهارتش نامه نگاری بود، یکی بیان خوبی داشت و...
کار را شروع کردیم و به زودی صدای ما از مرزها بیرون رفت و این در حالی بود که رسانه‌های آرژانتینی هیچ چیزی در باره ما نمی نوشتند.
ما مادربزرگها دنبال راهی برای اثبات هویت نوه هامان بودیم. آن وقتها فقط روش تست خون از پدر برای اثبات فرزندی مرسوم بود. که راه حل ما نبود. بچه های ما، پدر و مادر نوه‌هامان، ناپدید شده بودند. بعد از سقوط دیکتاتوری، رئیس جمهور منتخب قانونی گذراند که به ما امکان می داد که نوه‌هامان را پیدا کنیم. محققان علم ژنتیک ما را راهنمائی کردند که خود ما تست خون بدهیم. در عین حال کارهای پیگیری قانونی را هم پیش می بردیم. آسان نبود ولی موفقیت داشتیم.
به کنگره‌های زیادی دعوت شدیم. در یکی از این کنگره ها در مکزیک با روش DNA آشنا شدیم که کمک بزرگی بود.

حالا ٣٤ سال است که کارمان را ادامه می دهیم. ١٦١ مورد از کودکان ربوده شده را پیدا کرده‌ایم. (کودکان ربوده شده را حدود ٣٠٠ تا ٤٠٠ تخمین می زنیم) بعضی ها از بچه ها از دادن آزمایش خودداری کرده و می کنند. ما کسی را مجبور نمی کنیم ولی در ضمن این را حق  خود می دانیم که بدانیم چه بر سر بچه های فرزندان ناپدید شده ما آمده است و حق این بچه ها هم هست که بدانند پدر و مادر واقعی شان چه کسی بوده است.
کودک ربائی به دو شکل بود. بعضی از آنها را به خانواده هائی که درلیست فرزند بودند، داده بودند و آنها بچه را آداپت کرده بودند. مورد دوم که معنای واقعی آدم ربائی است، با جعل کامل مدارک تولد صورت گرفته بود و کسانی که این کار را کرده بودند از نظامیها ها یا از نزدیکان آنها بودند.
یکی از اقدامات ما که با کار داوطلبانه دیگران پیش می‌رود، ایجاد و نگهداری آرشیوی است که در آن سرگذشتهای خانوادگی ناپدیدشدگان ثبت می شود و هر کسی با مراجعه به این آرشیو می تواند در یافتن آشنای ناپدید شده خود راهنمائی شود."


در این هنگام رزا خانم به دختر جوانی در بین حضار اشاره کرد و او را نوه خود معرفی کرد و گفت که او این آرشیو را سازمان دهی می کند. این دختر محجوب، که از اینکه یکباره نگاه ها متوجه او شده بود، دستپاچه به نظر می رسید، موقع دستگیری پدر و مادرش یک ساله و نیم سن داشته و با مادربزرگش بزرگ شده است. برادر نوزاد او را ربوده و به خانواده دیگری داده بودند که بعدها به همت و تلاش مادربزرگش و دیگر مادران آرژانتینی هویت خود را یافته‌است.


پس از پایان برنامه مریم حکمت شعار از حامیان مادران لاله در فرانکفورت ضمن معرفی حرکت مادران خاوران و مادران پارک لاله، لوح تقدیری که با شعری از ژیلا مکوندی به زبان فارسی و با ترجمه اسپانیائی مزین بود، از طرف مادران لاله به همراه دسته گلی تقدیم خانم رزا رزینبلیت کرد. از مادران پارک لاله خدیجه مقدم از کلن و جمیله از اسلو برای این برنامه آمده بودند.

منیره برادران

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

آقای بانکی مون سلام

آقای بانکی مون سلام



مادری هستم از ایران زمین، شما امروز وارد کشور من شده اید با هزاران احترام، آنچه شایسته شماست و مادران  هم به سهم خود ورود شما را خوشآمد گفتند.
شما به ایران آمدید، کشوری با افسانه های کهن و پادشاهان مقتدر. آری این سرزمین آریایی کشور کورش ها و یعقوب لیث ها و افشاریه و زندیه و قاجار و پهلوی هاست.
سرزمین مردان دلاوری چون باقرخان و ستارخان و کور اوغلوها و میرزا کوچک خان ها و دکتر حشمت ها، اینجا زادگاه پاک ترین فرزندانی چون صمد بهرنگی، خسرو گلسرخی، دانشیان، احمدزاده ها، بهکیش ها، قانع ها، حسن های بیشمار، فرزاد کمانگرها و شیرین علم هولی ها که جان های شیرینی را در راه آزادی و عدالت داده اند.
زینب جلالیان ها که در زندان روزهای جوانی را می شمارند. و دهها جوان دیگر که با احکامی ظالمانه در انتظار مرگ به سر می برند. اینجا سرزمین دلاورانی ست که هرکدام خود قصه ای از دلاوری دارند.
 اقای بانکی مون به ایرانم خوش آمدید. شاید این نامه  هیچ وقت به دست شما نرسد. ولی درجایی شاید در تاریخ ایران اشاره ای به آن شود و در کارنامه شما.
بدانید این درد دلی است از یک مادر و شاید درد دل میلیون ها مادر و مادران کشورم، مادر سعید زینالی ها که 14 سال به دنبال گمشده اش است، مادر بهکیش ها که دوران کهولت را پشت سر می گذارد و مانند هزاران مادر دیگر فقط می خواهند بدانند چرا و چگونه فرزندان شان کشته شدند و گورشان کجاست؟
مادر فرزاد کمانگر، شیرین و فرهاد و هزاران جوان برومندی که خانواده حتی جنازه فرزند را ندید.
مادر شیواها، مجید توکلی و حسین رونقی ها که همه اش در به در این شهر و آن شهرند فقط برای دیداری کوتاه با فرزندشان و آینده ای نامعلوم که چشم انتظارش هستند.

آری ازحسین بگویم که برای مداوای کلیه اش به تازگی از زندان بیرون آمده بود ولی در منطقه زلزله زده باز گرفتار زندان شد، می دانید جرم جدیدش چیست کمک به مردم زلزله زده آذربایجان!

اقای بان کی مون، شاید گاهی فرصتی می کنید و سری به سایت ها می زنید و تصادفا عکسی و اسمی از یک زن شاعره به نام ژیلا کرم زاده مکوندی را دیده باشید. ژیلا ماه هاست که در زندان اوین است. می دانید جرمش چیست؟ دلجویی از خانواده های کشته شدگان سال 88 و افروختن شمع برای یادبود عزیزان از دست رفته.

آقای رییس سازمان ملل!

اگر در شهر تهران گردشی کردید، بدانید که شهر را بزک کرده اند، ظاهرش را با سرخاب و سفیدآب پوشانده اند تا چهره زجر کشیده آن را نبینید. هشیار باشید و گول ظاهرش را نخورید.

اقای بان کی مون که در راس سازمان هستید، بگذارید در تاریخ مردم ایران، از شما به خوبی یاد شود. اینجا ایران است که همانند یک تابلوی چهارفصل است، ولی مدتی است در زمستان گیر کرده و ورق نخورده تا صفحه بهار گشوده شود. چون فقر، بیکاری، اعتیاد، زندان، ریختن خون جوانان همه و همه باعث شده در زمستانی سرد و طولانی بماند.

آقای بان کیمون، شاید اسم اکبر امینی را شنیده باشید، جوانی که در روز 25 بهمن سال1389به بالای جرثقیلی رفت تا اعتراض خود را همراه عکس کشته شدگان خیابانی و پرچم سبز جنبش مردم ایران بر بالای جرثقیل بیاویزد و در آن زمان دستگیر و زندانی شد، متاسفانه امروز که شما در تهرانید و مورد احترام و پذیرایی، اکبر دوباره دستگیر و در بند 350 زندان اوین بسر می برد، چون حکومت بیم داشت یک بار دیگر این جوان شجاع جرثقیلی بیابد و خود را به بالای آن برساند.
می دانید این روزها دخترکان و زنان گل فروش سر چهار راهها و پسران خردسال واکسی که کمک خرج خانواده هستند را از خیابان جمع کرده اند تا چهره تهران خراب نشود. چهره پایتخت کشوری ثروتمند ولی با مردمی فقیر و با کودکانی ژنده پوش.

آقای رییس، در پایان ازشما می پرسم آیا تا کنون از خاوران شنیده اید. می دانید خاوران کجاست و قصه اش چیست؟ خاوران  قطعه زمینی دور افتاده در جنوب تهران است ولی گلزار دلاوران ایران است. خاوران چون مادری دلسوز، بهترین فرزندان این سرزمین را در آغوش گرفته، فرزندانی که فقط گناه شان ایستادگی بر اعتقادشان بود. گرچه بارها خاکش را زیرو روکرده اند، ولی نسیم عطر آگین اش هنوز فضای شهر را پر کرده، اگر خواستید تهران را ببنید حتما سری به خاوران بزنید که سند گویای نقض حقوق بشر در ایران است.

یکی از مادران پارک لاله
نهم شهریور 1391

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

نامه ی سرگشاده مادران و حامیان به دبیرکل سازمان ملل و سران کشورهای غیرمتعهد

نامه ی سرگشاده مادران و حامیان به دبیرکل سازمان ملل و سران کشورهای غیرمتعهد

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد،
جناب آقای بان کی مون و
 دیگر سران شرکت کننده در شانزدهمین اجلاس کشورهای غیرمتعهد در تهران
آن چنان که ایرانی ها در سراسر جهان، به میهمان دوستی شناخته شده اند؛ ما، "مادران پارک لاله" و حامیان، حضور شما و سایر سران کشورهای غیرمتعهد در تهران را به فال نیک می گیریم . اما ناگزیریم  نسبت به  پذیرش  دعوت جمهوری اسلامی ایران به عنوان میزبان " شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد"، از طرف شما،  نهایت تأسف خود رابه صراحت، ابراز داریم. گرچه به خوبی می دانیم که سیاست های غیرانسانی و ریاکارانه جمهوری اسلامی، مانع دیدن واقعیت های موجود  از شرایط دردناک مردم ایران خواهد بود، با این همه امیدواریم تجربه های طولانی تان در زمینه دفاع از حقوق ملت ها، در این سفر نیز، امکان شناخت موارد بی شمار نقض آشکار حقوق بشر و تعهدات بین المللی ایران را به وجود آورَد.
هیچ یک از ما مادران داغدیده، مادران دادخواه، "مادران پارک لاله"، پس از گذشتِ بیش از سی سال که فرزندان و عزیزان آزادی خواه خود را، تنها به خاطر داشتن اندیشه و باوری متفاوت با سران رژیم اسلامی، در زندان ها، شکنجه گاه ها یا در اعدام های فردی و جمعی، از دست داده ایم، هنوز نتوانسته ایم شبی را بی دغدغه را  تا به صبح برسانیم. از یک سو داغدار عزیزان مان  هستیم و از سویی دیگر نگران جوانان مشتاق و اندیشمند کشورمان  هستیم که یا در زندان ها بسر می برند یا آواره در سرزمین های  بیگانه اند یا در زیر سایه سنگین و هولناک سرکوب، بیکاری، بی فردایی، نبود برابری، آزادی و احترام به شأن آدمی، هر روز، از روز پیش نگران تر، به این می اندیشند که با وضع موجود چه باید کرد؟

دبیرکل سازمان ملل و دیگر سران شرکت کننده!
این روزها، به مناسبت حضور شما در تهران؛ جمهوری اسلامی، با گماردن پاسداران و نیروهای امنیتی، اطلاعاتی و لباس شخصی های مسلح اش به اسلحه سرد و گرم، مردمی که بیش از سی سال است از داشتن حداقل رفاه، آزادی و داشتن یک زندگی آبرومند، محروم مانده اند را به خانه ها رانده یا تشویق به سفرهای خارج از تهران کرده که مبادا صدای دردمند مردم به گوش شما برسد. مردمی که سال هاست به اشکال مختلف تحت فشار و تبعیض و بی عدالتی بوده اند و هر روز صدای شان از گوش و کنار به سراسر دنیا و گزارش گران ویژه سازمان ملل نیز رسیده است. یک نمونه بارز آن کشتارهای دسته جمعی زندانیان سیاسی محکوم به زندان، درست در چنین روزهایی در بیست و چهار سال پیش بوده است که حکومت در طی این سال ها تلاش کرده مهر سکوت بر آن بزند و هر صدای اعتراضی از طرف خانواده ها و دادخواهان را در نطفه خفه کند، ولی خانواده ها هیچ گاه به این سکوت تن نداده اند و همواره تلاش کرده اند با حضور شان در خاوران و دیگر گورستان ها و برگزاری مراسم یادبود حتی پنهانی، یاد عزیزان شان را گرامی بدارند و صدای اعتراض خود را به سراسر دنیا برسانند. قتل عام مبارزترین آزادی خواهان و زندانیان سیاسی ایران، در سردابه ها و قتل گاه های پنهان و خوفناک رژیم، در تابستان 1367، و دفن دسته جمعی آنان، در گورهای بی نام و نشان در محلات دور افتاده تهران از جمله گورستان خاوران و دیگر گورستان ها در تهران و شهرستان ها، و کشف پیکرهای پاک عزیزشان توسط خانواده ها از زیر خاک، حادثه ای شوم و هولناک در تاریخ سیاسی ایران است. حادثه ای که با هیچ دلیل و برهانی پاک نمی شود و با هیچ رنگ و لعابی از یادها نخواهد رفت. حادثه ای که داغ شرم آن تا ابد بر پیشانی تاریک رژیم اسلامی باقی خواهد ماند و روزی تمامی  دست اندر کاران باید در دادگاه های مردمی پاسخ گوی این جنایت ها باشند.
ما مادران داغدیده و دادخواه، شرح رنجی که بر عزیزان و خود ما طی سی و سه سال حکومت اسلامی، رفته بوده است را طی نامه ها و طومار های گوناگون به دفتر شما و به دست شما رسانده ایم. شاید اگر زودتر به رنج نامه های ما توجه شده بود، بی عدالتی رژیم اسلامی تاکنون ادامه نداشت. شاید اگر به شکایت های کشتارها در دهه شصت شمسی، توجه شده بود، حکومت به خود اجازه نمی داد که پس از اعلام نتیجه مخدوش انتخابات ریاست جمهوری در خرداد سال 1388 شمسی، بهترین جوانان ما را که در اعتراضی مدنی  و خشونت پرهیز، در طلب رأی انکار شده خود و سپس خواستنِ ایرانی آزاد و دمکرات به خیابان آمده بودند را به دست لباس شخصی ها و باجگیران حرفه ای اش، در روز روشن و در برابر صدها چشم، مورد هدف گلوله قرار دهد و از بین ببرد و صدها فعال سیاسی - مدنی و روزنامه نگار را به صورت پنهان و آشکار بازداشت کند و در زندان هایی غیرانسانی مانند کهریزک زندانی کند و مورد شکنجه و تجاوز جنسی و در نهایت مرگ تدریجی در زندان و بیرون قرار دهد.
هم اکنون بسیاری از مادران پارک لاله  تنها به جرم  دادخواهی و همدردی با دیگر خانواده های داغدیده، یا در زندان یا محکوم  به زندان اند. ده ها وکیل مدافع حقوق بشر به خاطر سوگند قانونی شان در اجرای وظیفه، یعنی دفاع از موکل شان، در زندان ها و زیر آزارهای روحی و جسمی اند. ده ها تن از زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کرده اند. بسیاری از آنان در حال حاضر نیازمند دکتر و دارو یا مرخصی های استعلاجی اند. بسیاری از زنان و مادران فعال و دادخواه، با اتهام واهی فعالیت علیه امنیت کشور، به دور از خانواده، بلاتکلیف، در زندان ها پیر می شوند و فرزندان شان در نبودِ مادر، این بزرگ ترین موجود زندگی هر فرد، جوانی آغاز می کنند.
گرچه وظیفه حاکمان و دولت مداران هر کشوری که ادعا می کند با رای مردم آمده، ایجاد زندگی سالم و رفاه نسبی و شادمانی و برقراری امنیت و آزادی برای مردم است ، اما جمهوری اسلامی تا بن دندان مسلح، هم چون حکومتی بیگانه و دشمن، در برابر مردم ایران ایستاده است. پایه های فاسد و پوسیده حکومت اسلامی، آن چنان در شُرف تلاشی است که سران آن، ترسیده و مشکوک به همه چیز و همه کس، حتی مانع رسم معمول کمک رسانی به مردم، در زلزله اخیر آذربایجان شده و امدادگران را پس از ضرب و شتم، محبوس کرده و پس از چند روز، به خاطر تهدید دستگیرشدگان به اعتصاب غذا، با وثیقه های سنگین، آزادشان کرده اند. این شرایط به حدی غیرمنصفانه و تحقیرآمیز شده که مسوولان حکومتی، حرمت حریم هیچ فردی را دست نخورده باقی نگذاشته اند.
آیا در این مختصر، که تنها گوشه ای ناچیز از حوادثی است که در دوران رژیم اسلامی بر مردم، گذشته و می گذرد، رنگی از انصاف، عدالت یا رعایت حقوق بشر می بینید؟ آیا این همه جنایت و بی عدالتی و تبعیض، با ادعاهای دروغین و تقدس نمایی حاکمان ایران کوچکترین هم خوانی دارد؟ 
گرچه قادر نیستیم در این رنج نامه کوتاه، تمام موارد حقوق بشری که بطور سیستماتیک و حساب شده، به نام مذهب و فرهنگ و سنت، هر روزه، در ایران نقض می شود را ذکر کنیم، اما خوشحال و امیدواریم چنان که عنوان نموده اید، یکی از مسایلی که  در مورد آن با جمهوری اسلامی وارد مذاکره خواهید شد، پرداختن به مساله نقض حقوق بشر در ایران باشد.
بدیهی است، همان طور که در آغاز آمد، پاسخ حاکمان مستبد رژیم، هرگز شما را به اصل حقایق و عمق فجایع رخ داده، هدایت نخواهد کرد. از این روی، از جناب عالی و دیگر سران کشورها در این اجلاس، تقاضا داریم تا با هوشیاری خود اجازه ندهید جمهوری اسلامی در فضای ساختگی و دروغینِ ایرانی امن و مردمی در امان، چشم شما را بر حقایق دردناک ببندند. تقاضا داریم در این فرصت کوتاه و استثنایی، با مادران یا خانواده های کشته شدگان قدیم و جدید و هم چنین با زندانیان سیاسی ملاقات کنید، به زندان ها بروید و در زندان ها با زندانیان سیاسی حرف بزنید. شاید نور امیدی به دل ها دمیده شود که فراموش نشده اند و هستند کسانی که از رنج آنان با خبرند یا می خواهند با خبر شوند.
مادران پارک لاله ایران
همبستگی جهانی حامیان با مادران پارک لاله ایران
ششم شهریور 1391

رونوشت:
-        نمایندگی حقوق بشر سازمان ملل، دیده بان ویژه ایران، جناب آقای دکتر احمد شهید
-        دبیرخانه اجلاس سران کشورهای غیر متعهد
"مادران پارک لاله ایران" پس از اعلان نتیجه مخدوش انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 و اعتراض مدنی ایرانی ها، و از پی کشتارهای خیابانی، برای دادخواهی همه مادران و خانواده های داغدیده و  زندانیان سیاسی، شکل گرفت. "مادران پارک لاله ایران" خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی- عقیدتی، لغو مجازات اعدام و محاکمه علنی و عادلانه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از بدو تشکیل آن تا امروز، می باشند. حامیان آنان در خارج از کشور نیز، با هر ایدئولوژی و باور و عقیده ای، وظیفه انسانی خود می دانند تا منعکس کننده صدای دادخواهی مادران داغدار ایران باشند.


 

Open letter of The Mothers of Laleh Park and supporters to the Secretary General of the United Nations and attendees of the sixteen Nonaligned Movement summit 

Dear United Nations Secretary General, Mr. Ban Ki-Moon and attendees of the sixteen Nonaligned Movement Summit in Tehran;
 In the Iranian tradition of honoring guests, we, The Mothers of Laleh Park and supporters, welcome you and all the heads of Nonaligned countries to Iran. At the same time, let us clearly express our disappointment with you acceptance of the invitation of the host country, The Islamic Republic of Iran. Despite the Islamic Republic’s effort to prevent you from witnessing firsthand the horrible condition in Iran, we hope that you, with your long experience in defending human rights, find the opportunity to observe some of the numerous instances of human rights abuse and breach of international commitments.
None of us, the mourning mothers and members of The Mothers of Laleh Park, have been able to have a moment of peace, since the moment our children and loved ones have lost their lives only because of thinking differently, in prisons, under tortures or by individual or mass executions more than thirty years ago. Not only we are still mourning our children, we are also concerned for the youth of our country, who is either suffering in jails, living as refugees in foreign lands or suffering under a brutal repression, increasing unemployment, a hopeless future and lack of equality and freedom.
The Islamic regime has posted armed militias and security personnel in civilian clothes all over the city and evacuated the streets, in order to prevent you from encountering ordinary people who have been deprived from a dignified and peaceful life for more than thirty years. The people of Iran have been enduring pressures, discriminations and injustices for years and their voices have time to time reached the outside world and the United Nation’s rapporteurs. One example of the injustices is the mass killing of the political prisoners exactly twenty four years ago, which the regime has kept quiet about and tried to silence the protests of the families and others looking for justice. But the families have never stayed silent and have tried to keep the memory of their loved ones alive with their presence at the Khavaran and other cemeteries and holding memorial services, often in secrets.
The secret massacre of the political prisoners in the summer of 1988, their mass burials in unmarked locations in outskirts of Tehran and other cities and later on, finding unearthed pieces of their clothing is a terrible chapter in the history of Iran; a chapter that has not been yet probed and will not be forgotten and will forever remain as a shameful stain in the history of the Islamic Republic.
We and our supporters have expressed our sufferings during the last thirty three years in many letters and petitions sent to your office and maybe if attention had been paid to us earlier, the injustices of the Islamic regime have had ended already. Maybe if the complains about the mass killings of 1988 had been listened to, the best of our youth, who came out to protest the result of the rigged election of May 2009, had not been kidnaped in broad daylight or shot at by the mercenaries and plain clothed security forces, hundreds of political-civil activists had not been sent to Kahrizak prison, tortured and sexually assaulted or hanged in public. Right now, tens of human rights defense lawyers are in prisons under physical and psychological intimidations, only for upholding their professional ethics in defending their clients. Tens of political prisoners are in hunger strike and a lot of them at this moment are in urgent need of medical attention or the allowed temporary leave. A lot of them are activist women and mothers, who are kept away from their families with vague and fabricated accusations of action against national security and their children are growing without them. 
The duty of every regime which claims to be democratically elected by the vote of the people is to provide its citizens with a relative welfare and be an instrument for their happiness; but the Islamic Republic, fully armed, is acting against its own people like a foreign and hostile government. The foundations of the regime is so corrupt and about to crumble that its heads who are scared and suspicious of everything and everybody, even prevented the normally expected delivery of aid to the victims of the recent earthquake in Azerbaijan, intimidated and arrested the aid workers, but were forced to release them after a few days with heavy bails, after the aid workers threatened to go on hunger strike. The authorities of the regime have no respect for anybody and anything anymore.
Do you see any glimpse of justice and respect for human rights in this short report which only depicts the conditions of the Islamic regime briefly? Do all these crimes and discriminations match the regimes religious pretentiousness? 
Although we are not able to list every instance of human rights abuse in Iran, which is happening under the auspicious of religion, culture or tradition, systematically and in a calculated way every day, we are happy and hopeful that you’ve mentioned the question of human rights abuse as one of the subjects of your discussions with the Islamic republic. As mentioned above, it is obvious that the response of the ruthless rulers will never contain the truth and the depth of the catastrophe to you. Therefore, permit us to respectfully ask you and other heads of the states not let the Islamic republic make you believe the myth of a “secure and safe” Iran. We demand that you use this brief and exceptional opportunity to meet with the mothers and family members of those killed, talk to political prisoners. For them, that maybe a ray of hope that they are not yet forgotten and there are others who know or want to know about their sufferings. 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Mothers of Laleh Park were formed after the rigged presidential election of 2009, nonviolent public protests and street killings, to seek justice for the mothers and family members of the political prisoners and those killed. Mothers of Laleh Park demand freedom of all political- consciousness prisoners, abolishment of the death penalty and open and fair trial of all those ordered and carried out the crimes of The Islamic Republic of Iran since its beginning. Their supporters abroad, which include people with different beliefs and ideologies, consider this as their human responsibility to echo their voices. 



Copy:

     United Nations special rapporteur on human rights, Mr. Ahmad Shaheed
The office of the Heads of Nonaligned Countries 

 

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.


گفت و گوهایی پیرامون دادخواهی

گفت و گو هایی پیرامون دادخواهی


 مصاحبه با آقای اخوان در مورد دادخواهی-‎1



به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در سال  1367 گفت و گوی کتبی سایت مادران پارک لاله با آقای پیام اخوان در زیر می آید. شایان ذکر است ایشان پاسخ ها را به زبان انگلیسی ارسال کردند که توسط یکی از حامیان مادران پارک لاله به فارسی ترجمه شد.  

از شما تقاضا داریم ابتدا مفاهیم خشونت، بخشش، عفو، عدالت اجتماعی، عدالت انتقالی و دادخواهی را تعریف کنید و رابطه آنها را با یکدیگر بگویید، سپس از نگاه خود به پرسش های زیر پاسخ دهید.
س- قبل از کشف حقیقت و تحقق اهداف اصلی دادخواهی می توان از بخشش صحبت کرد؟ بخشش چه نقشی در یک سیستم قضائی مبتنی بر عدالت اجتماعی دارد؟
ج- بخشش موضوعی است که  بیشتر اخلاقی  است تا قانونی. در  نظامی استبدادی آنان که مسوول نقض حقوق بشر هستند، از مجازات معاف می شوند و در نظام دموکراتیک این قبیل افراد  مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند.  از طرف دیگر در نظام انتقال از  استبداد  به دموکراسی ممکن است به لحاظ سیاسی، تصمیماتی اتخاذ شود که به منظور  انتقال قدرت به روش های صلح طلبانه، بهای آن عفو  مسوولین سیاسی سابق باشد. این بخشش نیست، بلکه تنها توافقی است سیاسی. ولی این بر قوانین بین المللی که خواهان محاکمه ناقضان حقوق بشر می باشد، استوار نیست.
بخشش مساله ای اخلاقی است و اصولا بستگی به قربانیان دارد که مایل باشند ببخشند یا نه.  بخشش فراموشی نیست، بلکه عفو فرد متجاوز و خاموش کردن خشم خود است. موضوع بخشش همان قدر  مصالحه با فرد متجاوز است که دستیابی به آرامش خاطر برای خود فرد قربانی. بخشش نمی تواند از طرف حکومت به  کسی  امر شود. این بر فرد قربانی است که تصمیم بگیرد چگونه  مایل است به گذشته خود نقطه پایانی ببخشد.
 ولی از آنجا که در حکومتی دیکتاتوری هزاران  متجاوز  و متعدی وجود دارد، ممکن است به لحاظ عملی چندان میسر نباشد که همه مسوولین به پای محاکمه کشانده شوند. در مقابل این واقعیت برخی جوامع  ممکن است تمرکز را بر محاکمه رهبران قدرتمندی بگذارند که  بیشترین مسوولیت را در این مورد داشته اند و در همین حال از نظام پیشین بخواهند در مقابل کمیسیون حقیقت یاب  پاسخگو باشد؛ محلی که  به هزاران قربانی اجازه می دهد تا  شرح حال های خود را نقل  نموده   مورد وقع  قرار گیرند.  این نیز نباید فراموش شود که  در مواجهه با  گذشته  ابزار و روش های متنوع دیگری نیز وجود دارد که همگی دارای اهمیت  هستند، مانند  موزه ها،  بناهای یادبود،  برنامه های آموزشی و دیگر اقدامات مشابه.  
  البته به این مساله باید توجه کرد که مجرمین نخست باید تقاضای عفو کنند. در بسیاری از کشور ها که من  در رابطه با مسایل حقوق بشری در آن فعالیت داشته ام، شاهد بسیاری   صحنه های فراموش نشدنی  بوده ام که شکنجه گران قدیمی به خاطر احساس ندامت  و اینکه  درک کرده بودند برای ارتکاب چنین تجاوز هایی مورد بازی قرار گرفته  بودند، تقاضای بخشش می کردند. ما در ایران نیز شاهد  موارد مشابهی  هستیم که بسیاری افراد بسیجی سابق، و عمدتاً جوانانی که  شستشوی مغزی داده شده اند به این درک رسیده اند که قتل، شکنجه و تجاوز به  هموطنانشان هیچ ربطی به باور های مذهبی آنان و  رفتن به بهشت ندارد. ما باید انتظار داشته باشیم که در  کمیسیون های حقیقت یابی که در آینده در ایران تشکیل خواهد شد، همان طور که در آفریقای جنوبی بعد از فروپاشی رژیم آپارتاید روی داد، بسیاری خواهند آمد و پشیمانی خود را ابراز خواهند داشت.
س- به روز کردن شکایت حقوقی خانواده ها از جمهوری اسلامی در ایران و در خارج از کشور(در سفارت خانه ها) می تواند به امر دادخواهی کمکی کند؟ 
ج- این بسیار  مهم است که در ایران  قربانیان و دیگر مردم بطور عموم از آنانکه در قدرت هستند  خواستار اجرای عدالت شوند. مردم باید این را روشن کنند که  رهبران  حکومتی را مسوول پاسخ گویی می دانند.  به این ترتیب آنان که در قدرت هستند در خواهند یافت که  نمی توانند خواسته های مردمی را نادیده بگیرند. این کمک خواهد کرد  که فرهنگ سیاسی خشونت بار ایران را که در آن  متجاوزین حقوق بشر  کلاً از  معافیت مجازات  برخوردار هستند  تغییر دهند. ما باید سعی کنیم فرهنگ جوابگویی را ایجاد کنیم  بطوری که  هر رهبر سیاسی درک کند که  قادر نخواهد بود به حقوق مردم  تجاوز کند و خود را  از پاسخ گویی نیز مبرا ببیند.
س- بسیاری بر این باورند که تشکیل "کمیسیون حقیقت" یکی از گام های اصلی تحقق دادخواهی است. "کمیسیون حقیقت" چه مسئولیت ها و وظایفی دارد و چه زمانی باید تشکیل شود؟ چه کسانی یا چه نهادهایی مشروعیت تشکیل "کمیسیون حقیقت" را دارند ؟ آیا لازم است این کمیسیون از طرف دولت پسا- دیکتاتوری و یا سازمان ملل تشکیل شود یا نهادهای غیر دولتی و مردمی (مانند ایران تریبونال) می توانند کمیسیون حقیقتی را با مسئولیت و وظایف محدود تشکیل دهند؟ چه کشورهایی توانسته اند با راه اندازی "کمیسیون حقیقت" امر دادخواهی را به سرانجام برسانند؟
ج-  عملکرد کمیسیون حقیقت یاب استقرار  ثبت تاریخی تجاوز های گذشته، به رسمیت شناختن رنج افراد قربانی، و نیز آموزش اجتماع در مقابل عواقب وحشتناک خشونت و در نتیجه  گسترش مصالحه  ملی  و فرهنگ حقوق بشری است. هم چنین ممکن است فراهم کردن غرامت به قربانیان، از دیگر  عمل کردهای این کمیسیون باشد. این کمیسیون می تواند خصوصیت شبه دادگاهی داشته باشد مانند  افریقای جنوبی که اعتراف و پذیرش خطا از طرف متجاوزین با عفو آنان همراه می شود. عملکرد کمیسیون حقیقت یاب  عیناً پیگرد قانو نی نیست. بلکه می تواند در کنار آن وجود داشته باشد.
از آنجا که پیگردهای قانونی می تواند بسیار پر هزینه و وقت گیر باشد و تنها می تواند در مورد تعدادمحدودی از قربانیان   عمل نماید،  مزیت کمیسیون حقیقت یاب  فراهم کردن  هر چه  بیشتر امکانات برای مشارکت عمومی است. بطور مطلوب، کمیسیون حقیقت یاب باید توسط حکومت  استقرار یابد ولی در جایی که این امر ممکن نیست، سازمان های معتبر حقوق بشری و حتی گروه های خود جوش از  قربانیان، می توانند این فرآیند را آغاز کنند. همانند آفریقای جنوبی، وقتی تغییری در حکومت حادث شد  این  کمیته ها که به عنوان حرکتی پیشگام تشکیل شده اند غالباًمی توانند به کمیسیون ها ی رسمی بدل شوند. هیچ یک از این روش ها به معنای حذف دیگر راهکارها نیست، چرا که هر مقیاسی که بتواند  عموم مردم را در باره حقایق تاریخی آگاه تر کند، خود بسیار با ارزش است. هیچ نیازی نیست منتظر شد تا تغییرات سیاسی عهده دار انجام این فرآیند شود،  چرا که خود این فرایند در یک فرهنگ دمکراتیک و غیر خشونت آمیز خود به تغییرات سیاسی منجر خواهد شد. یک کمیسیون غیر رسمی برای اینکه معتبر و قابل پذیرش باشد  لازم است از متعصبین سیاسی پرهیز نموده در میان اعضای خود افرادی را داشته باشد که به کفایت و درستکاری اخلاقی شناخته شده اند. به عنوان مثال در جلسات شهادت  کمیسیون باید همه گروه های قربانی امکان حضور و شهادت داشته از عملکرد گزینشی ناعادلانه پرهیز شود  و نتایج کمیسیون نباید به جای اینکه ماهیت قضایی داشته باشند، ماهیت سیاسی بیابند.
ایران تریبونال نخستین قدم مهم در این فر آیند است و من امیدوارم  به  ابتکارات بیشتری نیز منجر شود و  افراد بیشتری از جامعه ایرانی را در برگیرد. این فرصت قابل توجهی است برای آغاز فرایند طولانی و دردناک  التیام و عدالت جویی، که فضا را برای گفتگوی ملی باز می نماید و باید در طول زمان  شامل همه ملت ایران شود. این اساس ابتکار بسیاری از خانواده های قربانیان و جان به در بردگان است و آنچه که آنرا برحق می کند برخاسته شدن آن از خواسته میلیون ها ایرانی برای دستیابی به نوعی عدالت  است که حمایت عمومی و  پوشش خبری  شگرفی را  به همراه داشت.  آسیب دیدگانی که در جون 2012 در نخستین استماع دادرسی در لندن شهادت دادند، نماینده گروه های بسیار مختلف قربانیان بوده، و موارد برخی از آنان حتی سیاسی هم نبوده است بلکه آنان از دیگر مردم عادی بوده اندکه  قربانی خشونت حاکمیت شده بودند. وقتی مادری از اعدام هر چهار فرزندش  می گرید و  تمام جمعیت حاضر در سالن همراه با او اشک می ریزند، ما شاهد آن لحظه انسانی هستیم  که از جدایی های سیاسی و مذهبی پیشی می گیرد. هیچ کس سوال نمی کند آن قربانی متعلق به چه گروهی بود، چرا که هیچ کس نمی بایست شکنجه می شد، هیچ کس نمی بایست خودسرانه اعدام می شد. این  معنای حقوق بشر است؛ اینکه  شما دارای حقوقی هستید به این دلیل که انسان هستید، و نه  به این دلیل که ما با  باورهای سیاسی یا مذهبی شما موافق یا مخالفیم. این باید پیام محوری تریبونال ایران و فرآیند وسیع تر کمیسیون حقیقت یاب باشد. تریبونال  ایران بر خونین ترین برهه زمانی بین سال های 1360 تا 1367  تمرکز کرده که تعداد اعدام شدگان در آن سال ها به پانزده هزار نفر تخمین زده می شود. اگر چه تمرکز اصلی این تریبونال بر این دوره است ولی این اقدام  نیاز دارد گسترش یافته دیگر دوره های تاریخ  ایران را نیز در بربگیرد، مانند نخستین ماه پس ازانقلاب 1358 و همین طور جنایات اخیرتر شامل خشونت های پس ازانتخابات 1388.
در رابطه با کمسیون حقیقت یاب و پیگرد ها، ما نباید فراموش کنیم که عدالت نه تنها اعاده  انسانیت فرد قربانی است، بلکه در مورد فرد متجاوز نیز چنین است. موضوع  عدالت و پاسخگو بودن، تسکین و ساختن آینده ای بهتر است، نه خونخواهی که فقط به چرخه جنایات  منجر می شود. این البته باید درس تاریخی ملی ما از انقلاب 1357 باشد، آنجا که به جای گسترش حقوق بشر  شاهد زوال دردناک آن و خونین ترین تاریخ معاصر ایران بوده ایم.
س‌-   بسیاری عقیده دارند که مصونیت از مجازات، اصلی ترین عامل تکرار جنایت است از همین رو دادگاه هایی از جمله دادگاه جنائی بین المللی تشکیل شده است که جنایت های صورت گرفته دولتی بدون مجازات باقی نماند. در مقابل برخی گمان می کنند محاکمه و مجازات می تواند سبب تداوم چرخه خشونت در جامعه شود. محاکمه عادلانه و مجازات (غیر از اعدام) آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی می تواند به کاهش خشونت و به ویژه جلوگیری از تکرار جنایت یاری رساند؟  
ج- برای آنان که عزیزان شان را در اعدام های خودسرانه از دست داده اند و یا زندگی شان در حبس های خلاف قانون، شکنجه، و تجاوز نابود شده است، این غیر ممکن است که به راحتی گذشته را فراموش کنند. اگر هیچ عدالت و پاسخ گویی وجود نداشته باشد، جنبه انتقام گیری و خشونت فزونی خواهد گرفت.  باید یک  تصفیه روانی، و فر آیندی از التیام برای قربانیان و در مقیاسی بزرگتر در جامعه  صورت بگیرد تا فرهنگ انتقام و خشونت را  پاک کند. عواقب فاجعه بار خشونت های سیاسی را بر ایرانیان  تجسم کنید. در مقابل هر قربانی دایره بزرگتری از خویشان، دوستان، همکاران و دیگران وجود دارند که همه تحت  تأثیر قرار می گیرند. در مقابل هر اعدام در ملاَ عام  هزاران نفر  در معرض خشونتی مجسم قرار می گیرند که بسیاری از آنان را کودکان تشکیل می دهند. این بر روان آنها و گرایش شان به خشونت  چگونه تأثیر خواهد گذاشت؟ ایران به التیامی ملی نیاز دارد. الزامی سیاسی نیز در این رابطه وجود دارد: اگر رهبران سابق برای جنایات عظیم خود از معافیت از مجازات برخوردار شوند، آنگاه  رهبران آتی نیز  ممکن است چنین پیام  بگیرند که آنان نیز می توانند در صورت نقض حقوق بشر  از پاسخ گویی خلاصی یابند. چگونگی برخورد با جرایم گذشته هم چنین در ارتباط است با ساختن آینده ای بهتر.  ممکن است این عملی نباشد که هزاران  مرتکبین جرم را مورد پیگرد قانونی قرار داد؛ ولی لااقل آنان که بیشتر مسوول بوده اند و یا در چنان موقعیت قدرتی قرار داشته اند که زمینه تجاوز را برای زیر دستان شان  فراهم کرده اند، باید پاسخ گو باشند.
 تبدیل به دموکراسی به معنای جانشین کردن یک سری حاکمان مستبد با حاکمان ستمگر دیگر نیست، بلکه تغییر قواعد قدرت و حقانیت است. دموکراسی در باره آن است که به صاحبان قدرت این پیام داده شود که صرف نظر از برنامه سیاسی آنان، آن قدرت  همان مسوولیت در قبال مردم است و نه دعوتی به تجاوز. در انتقال به دموکراسی مطلب قابل توجه دیگری نیز وجود دارد: افرادی در حکومت که احتمالاً  مایل هستند در مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و عدالت، در کنار آنان بایستند، باید درک کنند که نظام دمکراتیک جدید همان جرایمی را که حکومت قبلی مرتکب می شد، تکرار نخواهد کرد. در غیر اینصورت ترس از انتقام، انتقال صلح آمیز به دمکراسی را بسیار دشوارتر می کند و آنان که در قدرت هستند به هر قیمتی برای حفظ آن تلاش می کنند.  پیام مردم باید این باشد که ما خواهان حقیقت و عدالت هستیم ولی در عین حال متعهد به عدم خشونت.
س‌-   چرا برخی از مدافعان و نهادهای حقوق بشر ایرانی در مورد کشتارهای دهه شصت و بخصوص کشتار دسته جمعی سال 67، سکوت اختیار کردند و چرا این سکوت در مورد برخی همچنان ادامه دارد؟
ج- دلایل متفاوتی وجود دارد که چرا برخی فعالین حقوق بشر و دیگران در مورد اعدام های گروهی سال 1367 خاموش هستند. نکته اول آنکه حکومت  تمام تلاش خود را نموده است تا این کشتار  عظیم را همچنان مخفی نگاه دارد. ما شاهدیم که چگونه خاوران گور جمعی مخفیانه ای شد و چگونه حتی اخیراً  حکومت استخوان ها را با بولدوزر  از آنجا منتقل کرد تا شواهد را از میان بردارد. بنا بر این به سادگی بسیاری مردم ایران از آنچه روی داده بود اطلاع نداشتند و به همین جهت است که ما به فرآیند کمیسیون حقیقت یاب و دیگر روش ها نیازمندیم تا این واقعیت تاریخی را بشناسیم. نکته دوم آن که برخی هنوز به  رویکردهای سیاسی و گزینشی حقوق بشر  دست می آویزند. به عنوان مثال، برخی ممکن است مخالف نگرش های سیاسی یا عملیات مسلحانه مجاهدین خلق باشند، ولی این هیچ با اعدام های خودسرانه و یا شکنجه در زندانها ارتباط ندارد. چنین اعمالی در هر شرایطی ممنوع است. هم چنین به عنوان نمونه ما می دانیم که در گوانتانامو حتی اگر کسی تروریست طالبان یا القاعده هم باشد، هم چنان باید زیر چتر حقوق بشر باشد. من شخصاً دو مورد را به دادگاه عالی امریکا در مقابل دونالد رامزفیلد وزیر دفاع  این کشور آورده ام که از حقوق این متهمان دفاع کنم. من مطمئنا با ایده های سیاسی و اقدامات تروریستی متهمان موافق نیستم ولی همچنان باور دارم که آنها از حقوق انسانی برخوردارند.  سومین نکته در این مورد آن است که برخی رهبران مخالف کنونی ممکن است در روزگار وحشتناک سال های 80  در مسند قدرت بوده اند و ممکن است به لحاظ سیاسی راحت نباشند در این مرحله برخی وقایع را افشا نمایند. ولی ما باید درک کنیم که عدالت بر منطقی متفاوت از سیاست  استوار است. نمی توان گفت که رهبران سابق قادر به  اظهار ندامت و تقاضای بخشش نیستند، و یا اینکه  بطور اتوماتیک چنین فرضی را برخود بگذاریم که هر کسی در آن زمان در قدرتی بوده از لحاظ جنایی مسوول است و باید تحت پیگرد قرار گیرد.
به عنوان مثال فتوای آیت الله خمینی در  مورد اعدام زندانیان سیاسی در سال 1367 به وضوح از مقامی خیلی از بالا آمده و کاملاً روشن نیست چه مسیری را طی کرده تا به کمیسیون مرگ که  فتوا را به اجرا گذاشته راه یافته. اینها سوال های قانونی پیچیده ای است که باید منتظر تحقیقات مناسب و تحلیل قانونی آن بود. من بر این باور هستم که گفتگویی ملی میان همه گروه های جامعه ایرانی الزامی است.  پرچم ما یکرنگ نیست، سبز و سفید و قرمز است. ما باید  صلحی مدنی ایجاد کنیم  که در آن تمامی گروه ها حق بیان داشته باشند.  نادیده گرفتن حق شکایت برخی گروه های مشخص به خاطر راحتی سیاسی، راه حل ماندگاری در ایجاد فرهنگ دمکراسی نیست.
س- مکانیزم های بین المللی برای پیگیری جنایت های سیاسی در ایران چیست و تا کنون چه تلاش هائی برای استفاده از این مکانیزم ها انجام شده است؟
س- چرا سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر این سازمان، واکنش بایسته ای در قبال کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان 67 از خود نشان نداده اند؟
ج- دادگاه بین المللی  لاهه   ارگان مناسبی برای پیگرد جرایم دهه 1360 نیست؛ نخست آنکه حوزه قضایی این دادگاه از لحاظ زمانی محدود است به بعد از سال 1381، که اساسنامه آن قدرت اجرایی یافت.  این دادگاه نمی تواند جرایمی را که مربوط به قبل از این تاریخ می شود وارد حوزه عمل خود کند. دوم آنکه،  ایران اساسنامه این دادگاه را تصویب نکرده است، بدیهی است به این دلیل که نمی خواهد رهبران خود را با پیگرد در  دیوان لاهه  مواجه کند. در چنین شرایطی، تنها راه ارجاع یک موضوع به این دادگاه ارجاع از طریق شورای امنیت سازمان ملل  است، جایی که کشور هایی مانند روسیه و چین به احتمال خیلی زیاد چنین تصمیم هایی را به خاطر منافع سیاسی خود وتو خواهند کرد. سوم آنکه دادگاه لاهه فقط در جایی وارد این حوزه قضایی می شود که دادگاه های ملی نتوانند و یا نخواهند چنین  پیگردی صورت بگیرد.
س- می دانیم که سیاست رسمی جمهوری اسلامی در قبال تمامی جنایت های صورت گرفته در دوران حکومت اش، سکوت و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و تبعیض بوده است. تلاش های خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان و پشتیبانان آنان (از جمله تلاش های مادران خاوران و مادران پارک لاله و غیرو) چقدر توانسته است به شکستن این سکوت و تبلیغ روایت دادخواهانه یاری رساند؟
ج-  تلاش مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران) در جریان گسترده تر مبارزه برای دستیابی به حقیقت و عدالت بسیار حایز اهمیت است. مادران ما نخستین آموزگاران ما هستند، آنها زندگی می بخشند و از همه عمیق تر معنای از دست دادن عزیزان را  درک می کنند . آنان می توانند بهتر از هرکسی ما را  در باره ارزش زندگی، و احترام به حرمت انسانی  آموزش دهند. چگونه هیچ رهبر سیاسی می تواند حق مادری را در سوگواری برای فرزندش از او بگیرد؟ چگونه هیچ صاحب قدرتی می تواند به یک مادر بگوید که حقی برای درخواست پاسخ ندارد؟  و یا اینکه او باید فراموش کند و ساکت بماند؟ همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، یکی از تأثیر گذارترین لحظات در نخستین دوره  تریبونال ایران که در جون 2012 در لندن برگزار شد، زمانی بود که مادری در باز گویی ماجرای اعدام چهار فرزند خود اشک می ریخت. او به عنوان یک فعال مدنی، سیاسی و یا معلم سخن نمی گفت. او به عنوان یک مادر سخن می گفت. روح بشری این لحظه چنان قوی بود که بر همه آنان که نظاره گر رنج او بودند مستولی شده بود. من آرزوی آن روزی را دارم که مادران داغدیده ملت عزیزمان بتوانند همراه رییس جمهور دمکراتیک خود به خاوران بروند که او به یاد فرزندان آنان گل نثار مزار آنان کند و از طرف حکومت تقاضای بخشش کند. من آرزوی آن روزی را دارم که زندان اوین به مکانی برای یاد بود گذشته سیاهی  تبدیل شود که آنرا پشت سر گذاشته ایم .  من آرزوی آن روزی را دارم که  بی وجدان هایی که با قصاوت با خواهران و برادرانمان رفتار کردند، به پای میز محاکمه کشیده شده در مقابل مردم ایران پاسخگو باشند و ننگی را که سزاوار آن هستند، تجربه کنند.  من آرزوی آن روزی را دارم که کمیسیون حقیقت یاب به سراسر ایران سفر کند و شرح حال آنان را که سالها رنج کشیده اند بشنود، و گریه ندامت بسیجیان سابق و شکنجه گران را در مقابل آنان که زندگی های شان را نابود  کرده است ببیند. من هیچ تردید ندارم که مادران عزیز ایران که مادران همه ما هستند  نقشی محوری در باز گردانی مفاهیم عدالت و شرم را در وجدان ملی مردم ایران ایفا می کنند.
س- چه باید کرد که در فردای دموکراتیک ایران، عدالت اجتماعی برقرار گردد؟
ج- در  ایران دمکراتیک آینده، موقعیت ایده آل آن خواهد بود که دادگاه های جدید مستقل و عادل چنین پیگردهایی را به عهده بگیرند تا مردم ایران بتوانند گذشته خود را به عنوان تاریخی که ازآن آنان است بپذیرند. این به آن معنا نیست که ما باید تا آن زمان سکوت کنیم.  برعکس از طریق جمع آوری مدارک و شواهد، کمیسیون های حقیقت یاب، و آگاهی رسانی اجتماعی، ما می توانیم  نیروی حرکت و خواست عمومی برای دسترسی به عدالت را ایجاد کنیم که این خود می تواند این اطمینان را به ما ببخشد که  وقتی زمان مناسب آن فرا رسید، به محاکمه کشیدن  آنان را که بیشترین مسوولیت را در وقوع جرایم علیه بشریت داشته اند، ممکن سازد.
جناب آقای اخوان از اینکه وقت گذاشتید و پاسخ پرسش های ما را دادید، بسیار سپاس گزاریم و امیدواریم در آینده بتوانیم با کمک شما بیشتر به این مسایل بپردازیم.
نهم شهریور 1391    

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.