دیدار نوروزی مادران پارک لاله با خانواده های کشته شدگان و زندانیان سیاسی
مادران پارک لاله ایران سال 92 را با دیدار از خانواده های زندانیان و جان باختگان آغاز کردند. در آغاز به دیدار خانواده ی ژیلا کرم زاده مکوندی یکی از زندانیانی که به جرم همدردی با خانواده های جان باختگان هم اکنون در زندان است، رفتند. فضای بسیار متاثر کننده ای بود، دو خواهر تنها و دلتنگ خواهرشان در خانه نشسته و سال نو را بدون او با دلی چرکین آغاز کرده بودند. بخصوص یکی از خواهرانش که به علت بیماری فلج عضلانی از زمان به زندان رفتن ژیلا او را ندیده و مدت زیادی است که به دلیل قطع تلفن ها صدای او را نیز نشنیده است و هر لحظه منتظر دیدار حتی موقتی خواهر عزیزش ژیلاست. امیدواریم به زودی این انسان عاشق نه موقت و برای مرخصی، بلکه دایم آزاد شده و به نزد خانواده اش باز گردد.
روزی دیگر به دیدار خانواده محمد کامرانی یکی از جان باختگان کهریزک رفتند. خانواده از دادگاه مرتضوی یکی از قاتلان کهریزک صحبت کردند و در نهایت از روندی که دادگاه مرتضوی داشت، راضی بودند. آقای کامرانی می گفت:" وقتی یادم می آید که پسرم بر اثر جراحت، عفونت و تب شدید چه حالی داشت، هیچ گاه نمی توانم این ظلم را فراموش کنم. من با هیچ رسانه خارجی مصاحبه نمی کنم تا بهانه ای به دست آنها ندهم تا شاید پیگیری ها از دولت مردان و مسوولان کشور به نتیجه ای برسد. من از پا نمی نشینم و باید به من و دیگران پاسخ دهند. ای کاش همه خانواده ها یکی می شدند و اعتراض می کردند. ای کاش بچه هایی که خارج از کشور رفتند نیز می ماندند و پیگیر شکایت شان می شدند."
همان روز بر سر مزار مصطفی کریم بیگی یکی از جان باختگان عاشورای 88 رفتند تا سال نو را با همدردی با مادرش آغاز کنند، از آنجا بر سر مزار ستار بهشتی که در سال 91 زیر انواع شکنجه های قرون وسطی به قتل رسیده بود، رفتند و مانند همیشه مادر او را بر مزار فرزندش یافتند.
به دیدار اکر نقابی رفتند. مادری که مدت 14 سال در انتظار خبری از فرزندش به هر ناکجا آبادی مراجعه کرده و به دلیل این پیگیری ها مدتی نیز بازداشت و در سلول های انفرادی اوین زندانی بوده است. او و همسرش هم چنان حیران و سرگردان در انتظار پاسخی روز را شب و شب را به صبح می رسانند. این مادر درد کشیده مدتی است که به دلیل اختلال در سیستم ایمنی بدنش، دچار یک بیماری پوستی شدید شده و خانواده را نگران کرده است. انگار مصیبت های این مادر تمامی ندارد .
کاش می توانستیم مرهمی برای دل تمامی آسیب دیدگان در جمهوری اسلامی باشیم. ولی متاسفانه درد و رنجی که این خانواده ها می کشند و اذیت و آزارهای حکومت آنقدر بی حد و اندازه است که زبان از گفتن این همه بی عدالتی قاصر است.
روزی دیگر تعدادی از مادران پارک لاله برای دیدار با خانواده مسعود هاشم زاده به رشت رفتند. آنها پس از دیدار با این خانواده صمیمی و عاشق، بر مزار مسعود و پدرش نیز حاضر شدند و یادشان را گرامی داشتند.
پنج شنبه 22 فروردین نیز تعدادی از مادران پارک لاله در مراسم یادبود حسن میرزاخان در مسجد نور تهران شرکت می کنند. این جان باخته در روز 26 خرداد در میدان ونک در اثر اصابت گلوله از پشت به مهره کمرش در محل ستون فقرات دچار قطع نخاع می شود. او از آن سال با انواع مشکلات و بیماری ها به سختی روزگار می گذراند و در تاریخ دوشنبه 19 فروردین فوت می کند. جمهوری اسلامی برای او کارت بسیج صادر و او را در قطعه شهدای بهشت زهرا به اسم جانباز شهید دفن می کند.
جمعه 23 فروردین به دیدار خانواده ستار بهشتی رفتند، ستار جوان وبلاگ نویسی بود که در سال 91 به دست مامورین تیم سایبری نیروی انتظامی کشته شد و تا کنون با توجه به پیگیری خانواده و برخی از مسوولان و نمایندگان مجلس هیچ خبر درستی نسبت به علت مرگ این جوان داده نشده است.
برخی از مسوولان برای فرار اذهان عمومی چند افسر نیروی انتظامی را مسوول کشته شدن ستار معرفی کردند. آنها در جواب مادر ستار می گویند:" دیه بگیر" و از طرفی سحر خواهر ستار را تهدید به مرگ و زندانی شدن و بردن به کهریزک می کنند و به او گفته اند بلایی که سر ترانه موسوی آوردیم، سر تو هم خواهیم آورد.
ابهام قضیه اینجاست که اگر می خواهند دیه بپردازند، پس قتلی اتفاق افتاده است و اگر قتلی انجام گرفته پس این شعبده بازی ها چیست که برای ساکت کردن اذهان عمومی انجام می دهند.
مادر ستار می گوید:"بچه ام روی موکت زندگی می کرد و هیچ علاقه ای به تجملات زندگی نداشت. او ساده زیستی را دوست داشت. من هم مادر ستارم و هیچ چیزی نمی خواهم. من فقط قاتلان و مسوولان مرگ بچه ام را می خواهم.
دیروز به دیدار مادر ستار رفتیم. خانم گوهر عشق مادر ستار برای آزادی زندانیان سیاسی آش پخته بود و از مهمان های خود با آش پذیرایی کرد و این دیدار چند ساعتی طول کشید. با آن که خانه خانم عشقی کوچک است و وسایل کافی برای پذیرایی ندارد، ولی چون قلبی به وسعت دریا دارد، همه را با روی خوش پذیرا شد.
در گوشه گوشه خانه نشانی از ستار بود و عکس هایی که در گوشه اش نوشته بود، غروب زندگی ستار واقعا غروب کردن در طلوع بسیار دردناک است و هیچ مادری دلش راضی نمی شود حتی در مقابل بزرگ ترین ثروت جهان فرزندش را از دست بدهد. اینها از مادر ستار چه توقعی دارند؟ مهمان ها بعد از خوردن ناهار که یک آش خوش مزه با هدفی بزرگ و شیرین برای آرزوی آزادی تمامی زندانیان سیاسی بود، به قبرستان رباط کریم و بر سر مزار ستار رفتیم.
باز هم نقشی از ستار که با یک لبخند محو انگار انتظار دیدار می کشد. مادر از ستار گفت و شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی و مادر سعید زینالی هم که همراه مان در این دیدار بودند. این مادران دست در گردن هم برای پسران جوان خود هنوز اشک می ریختند. ناگهان فریادی همراه با درد و آشنا فضای گورستان را پر کرد و مردمی که بر مزار خانواده و آشنایان شان آمده بودند با این فریاد و فغان برگشتند تا بینند چه خبر است و چون مادر ستار را دیدند سری با تاسف تکان دادند، چون همه رنج این مادر را می شناسند و صدای زجر آلوده اش برای شان آشناست .
مادر می گوید:" بیشتر روزها جای من همین جاست" و گوشه ای از دیوار را نشان می دهد و تکه موکتی که روی آن می نشیند و از آنجا قبر ستار را نظاره می کند و با پسرش سخن می گوید. مانند همان روزهایی که ستارش زنده بود چشم در چشم، دل دردل. مگر ستار چه می گفت؟ آیا به غیر از خواست آزادی و حرمت انسانی و نان سفره مردم و تحصیل کودکان این سرزمین خواسته دیگری داشت. اگر این چنین بود وسیله اش یک داغ مهر در پیشانی و داشتن یک باتوم و سرخم کردن در مقابل آمران ظالم بود و ستار چنین نخواست و خون سرخش چون هزاران جوان دیگر فرش زمین گردید تا روزی نه چندان دور از آن لاله ها بروید.
بعد از آن مهمان ها از خانواده ستار خداحافظی کردند و برای سال نو مبارک به دیدن خانواده رضا شهابی، یکی از زندانیانی که برای درمان به مرخصی آمده بود و هر پنج روز مجبور بودند این مرخصی را تمدید کنند. هم اکنون نیز خبر رسیده که وی باید برای گذراندن باقی مانده حکم اش به زندان اوین باز گردد، در حالی که هنوز معالجه این زندانی زحمتکش و آسیب دیده نیمه تمام است. این خانواده نیز به گرمی پذیرای تمامی دوستان و یارانی هستند که به نزد او و خانواده اش می روند. رضا شهابی نیز گفت دلتنگ یاران زندانی اش است و همچنان پای بند به آرمان هایش استوار ایستاده است.
سپس به دیدار خانواده اشکان سهرابی از معترض های انتخابات سال 88 رفتند. باز هم مورد استقبال و احترام آن خانوده مهربان و دلسوخته قرار گرفتند و دقایقی مانده و باز حرف اشکان بود و این که چهار سال گذشت و انتخابات دیگری از راه می رسد. زمان زیادی نمانده ولی خون این جوانان بی گناه که برای اعتراض به حقوق مدنی و شهروندی خود بر زمین ریخته شد و خانواده های زیادی که در این چهار سال به سوگ نشستند. غم و اندوه سنگین این مادر زخم خورده و فشارهای وارده بر آنها پس از گذشت جهار سال هم چنان کاملا مشهود است و از زهر دردی خبر می دهد که تا زمان دادخواهی هیچ گاه آرام نخواهد شد.
چه کسانی با این حرکت انسان دوستانه مادران مخالفند؟
مادران پارک لاله
فرودین 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر