نیمکت بازداشت شده
به خاطر با هم بودنها و یکی شدنها، به دور از هر فکر و اندیشه ای.
پارک همان پارک بود با درختان سر به آسمان ساییده و با صلابت.
تعداد کمی آدم در حال رفت و آمد بودند. حتی کلاغهای پارک هم از سرمای ناجوانمردانه فرار کرده بودند. فقط درختان همچنان برجا ایستاده بودند.
به دور آبنما رسیدم با فوارههای خاموش و نیمکتهای خالی دورهم چیده شده.
یاد شعر نیمکت بازداشت شده ژیلا کرمزاده افتادم.
نیمکت بازداشتی در سرما تنها و بیکس کز کرده بود، مثل یک زندانی در گوشه سلول انفرادی، زندانی به رها شدن میاندیشید. نیمکت به چه چیز؟
آیا به یاد دارید روزهایی که مادران و زنان شجاع این دیار به خاطر حقانیت دادخواهی فرزندان برومند ایران زمین که به ناحق کشته شده بودند، بر آن نیمکت نشستند و مادران و نیمکت هر دو بازداشت شدند. ژیلا، حکیمه و ....
ژیلا دو سال در حبس ماند و بالاخره آمد، ولی حکیمه هنوز در پشت میله ها و دیوارهای اوین در حبس است، آخر به چه جرمی؟
هیاهوی مادران در سرم میجوشد. عابران خسته و سرمازده که گاه سر در یقه کت و پالتو فرو بردهاند، لحظهای کنجکاوانه نگاهم میکنند که چرا به نیمکت خالی زل زدهام، و با شتاب از کنارم میگذرند.
در سکوت یک روز سرد زمستانی، به یاد عزیزانی که یا در گور خفتهاند و یا در زنداناند و یا جلای وطن کرده اند، از در پارک بیرون می آیم.
با خود میگویم با همه اینها آیا توانستهاند اندیشه را هم زندانی کنند؟
یکی از مادران پارک لاله ایران
19 بهمن 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر