!مادر بهکیش مقاوم میماند تا دادگاههای عادلانه را ببیند
این روزها باد بوی پاییز را میاورد و هجوم باد، برگهای زرد و قرمز و نارنجی را رقص کنان بر سنگفرش خیابانها میریزد و برای عاشقان پاییز منظره دلنشینی بوجود آورده است . پاییز غمگین و زیبا در کشاکش مسایل روزمره زندگی از راه میرسد و بوی مدرسه, درس و کتاب می آورد.
در گوشه گوشه شهرمان اما خبرهایی است و چشمهایی به انتظار نشسته با قلبهایی آرام که با همه تلاطم زندگی, مغرورانه ایستاده اند همچون آن سرو بلند باغ .......
در هرگوشه ای خبری است, دراویش که به حمایت از هم کیشان خود به دادستانی رفتند تا داد ستانند, مجروح و بازداشت میشوند. مادر غنچه قوامی فریاد میزند, دخترم فقط میخواست مسابقه والیبال ببیند. آرش و گلرخ هم این روزها در بندهای ٢٠٩ اسیرند و کسی نمیداند جرمشان چه بوده و همه اینها بدست کسانی اتفاق میافتد که به نام آزادی, آزادی را سرکوب میکنند.
در اخبار میشنوی ٤ هزار نیروی انصار حزب اله با موتورهای پرنده شان میخواهند به خیابانها بیایند تا تارمویی بیرون نباشد, سرکوب زنان با رنگ و لعاب دینی و ارزش های اسلامی برای زنان!
کمی بالاتر از آنجاییکه دروایش سرکوب شدند, در بیمارستانی مادری با رنگ پریده از این همه بیداد زمان, بر روی تخت بیمارستان با بیماری میجنگد.... مادری که اسطوره مادران است, سرو بلند قامت زنان است که زن نیست و شیرزنی است به نام مادر بهکیش با ٦ داغ بر دل, ٦ گلی که از بوستان زندگی نامردانه چیده شدند, ٦ شمعی که درگرد باد نامردمی خاموش شدند.
این روزها مادر بیمار است و دختری که در تمام این سالها یار و یاور مادر بوده و شانه ای برای تکیه شانه های مادر در کنار تختش, و دوستانی که عاشقانه به دیدار مادر میروند, مادری که با همه بیماری روی تخت مینشیند و مهمانانش را عزیزمیدارد.
چند روزی بیش از آن روزها نگذشته, گرچه خودش پای رفتن نداشت ولی خوشحال بود که دیگر مادران و یاران به خاوران, به گلزار عاشقان رفتند و به یاد سروهای ایستاده و یاد عزیزترین کسان, برای عاشق ترین انسانها, سرود جاودانگی خواندند .
مادر هم خوشحال بود ولی این خوشی زیاد دوام نداشت, چون خبر پرکشیدن مادر پناهی, یار قدیم و ندیم به گوشش رسید و چه غمگین شد مادر برای از دست دادن یک یار و همدرد دیرینه. این مادران سالهاست که درد مشترکی را با هم فریاد میزنند.
مادر بهکیش بعد از دست دادن یار و همدمش که او نیز مادری از تبار مادران عاشق, مادر مهرداد پناهی بود غمگین شد و بیماری بر او غلبه کرد و روانه بیمارستان شد. امروز شنیدم به کاشانه خود برگشته است, لبخند بر لبهایمان آمد که مادر بار دیگر سرپا شده, دوباره شمع محفل مادران روشن شد. مادر با همه کهولت سنش مقاوم میماند تا دادگاههای عادلانه را ببیند.
او میماند تا از آمرین و عاملین که آن ٦ گل و همه گلهای باغ عاشقان بی توقع را پرپر کردند بپرسد, آخر به کدامین گناهی؟
یکی از مادران پارک لاله ایران
مهر ماه ١٣٩٣
http://www.mpliran.org/2014/09/blog-post_19.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر