۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

دورتموند - سلاح های اتمی را در تمام جهان نابود کنید!

سلاح های اتمی را در تمام جهان نابود کنید!

راهپیمایی صلح و مراسم یادمان جان باختگان فاجعه هیروشیما در دورتموند


٦٩ سال از فاجعه بمباران اتمی هیروشیما (٦ اوت ١٩٤٥) و ناگازاکی (٩ اوت ١٩٤٥) دو عملیات اتمی که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفت, می گذرد. هزاران نفر از شهروندان جان خود را در این دو فاجعه عظیم از دست دادند.

حادثه اتمی چرنوبیل در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ بدترین حادثه اتمی غیرنظامی تاریخ جهان است که در نیروگاه چرنوبیل اکراین اتفاق افتاد. حادثه‌ دیگر اتمی در فوکوشیما بود, که به دنبال زلزله و سونامی در ١١ مارس ۲۰۱۱، به وقوع پیوست و هم چنین یکی دیگر از فجایع اتمی غیر نظامی است. میلیونها نفر در این فجایع آسیب های جبران ناپذیر دیده اند و سال ها ادامه خواهد داشت تا خسارت های انسانی و طبیعی به صورت واقعی و جدی روشن شود.

در سالروز بمباران اتمی هیروشیما به یاد جانباختگان این فاجعه و با خواسته از بین بردن همه سلاح های اتمی در جهان و برقراری صلح, از طرف گروه ها, فعالان حقوق بشری و طرفدار صلح جهانی دردورتموند مراسمی برگزار خواهد شد. این مراسم با راهپیمایی صلح به طرف شهرداری شهر دورتموند آغاز و با سخنرانی و برنامه های مختلف از جمله مراسم با شکوه " نور صلح " در یادمان قربانیان هیروشیما و ناگازاکی ادامه خواهد یافت.

حامیان مادران پارک لاله دورتموند از این برنامه حمایت کرده و با محکوم کردن جنگ در سراسر جهان و تسلیت
به بشریت و باز ماندگان, مادران و پدران رنج دیده قربانیان جنگ در کشورهای مختلف, از جمله فلسطین و اسرائیل, از همه شهروندان خواهان صلح و آزادی تقاضای شرکت در این مراسم که روز چهارشنبه ٦ اوت, ساعت پنج بعد از ظهر در مرکز شهر دورتموند آغاز خواهد شد, را دارند .

حامیان مادران پارک لاله ایران - دورتموند

چهارشنبه ٦ اوگوست ٢٠١٤, ساعت ١٧ بعد از ظهر
حرکت از مکان کلیسای راینولدی در مرکز شهر دورتموند بطرف شهرداری دورتموند و مجسمه
مادر هیروشیما
ساعت ١٩ مراسم" نور صلح " در شهرداری دورتموند به یاد قربانیان هیروشیما و ناگازاکی

گزارش تصویری مراسم در دورتموند 

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

پروانه ی میلانی: پیام تشکر از مادران پارک لاله

پیام تشکر از مادران پارک لاله


با سلام و درود به مادران پارک لاله ایران که با حضور خود در منزل مسکونی ما، به من دلگرمی بخشیدند. هنوز گلدان گل بسیار زیبای شما زینت بخش کلبه ساده و درویشانه ماست. و هنوز یادداشت پر معنایی که به گلدان الصاق نموده بودید، گه گاه که از کنار آن می گذرم، آن را می خوانم و احساس می کنم هنوز انسان های شریف و با معرفتی پیرامون ما وجود دارند که قدردان تلاش های بی وقفه ما برای رسیدن به عدالت و آزادی هستند و من و امثال مرا در راهی که برگزیده ایم دلگرم می دارند.

با سپاس فراوان و به امید پیروزی نور بر ظلمت؛
پروانه ی میلانی.

به یاد قربانیان مظلوم کوی دانشگاه

رفتی و چه سوگوار خواندی،
غمنامه یِ سوگِ سووشانه.
راندی و چه پرشتاب راندی،
بر سینه یِ شاهدِ زمانه.
می رفتی و می سرودی این شعر؛
"یاران همه عاشقانه رفتند.
ما نیز رویم عارفانه.
یکدست به شانه های سهراب،
یک دست به گردن سیاوش،
هنگامنه یِ دود و خون و آتش.
هنگامه یِ پایِ بسته و راه،
هنگامِ درنگِ شاعرانه".

پروانه میلانی
http://www.mpliran.org/2014/07/blog-post_21.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

مادران پارک لاله ایران: دل نوشته ای از سر درد

دل نوشته ای از سر درد


کهریزک اگر آخر دنیا نام گرفت، ولی آن ور دنیا نیست!

دیروز، مراسم برپا داشت پنجمین سالگرد سه جوانی بود که در کهریزک کشته شدند و بعد از پنج سال هنوز پرونده شان در دادگاه ها دست به دست می چرخد. عاملین معرفی شدند، ولی از آمرین نامی برده نشد.
امروز با چند نفر، برای شرکت در مراسم رفتیم. جلوی درب مسجد پسر آقای کامرانی برادر محمد و چند جوان دیگر برای خوشامد گویی و تشکر از شرکت کنندگان ایستاده بودند.

جلوی شبستان مسجد هم سه پدر، آقای کامرانی و جوای فر و روح الامینی برای خوش آمد گویی قسمت آقایان ایستاده بودند. آقای جوادی فر و کامرانی به رسم آشنایی، با دیدن ما سر تکان دادند و ما وارد قسمت خانم ها شدیم، ولی مسجد تقریبا خالی بود. شاید حدود 50 نفر از دو خانواده کامرانی و روح الامینی، مادرها و خواهرها و چند نفر از فامیل و تعدادی از مادران و چند نفر از مدافعان حقوق بشر و چند زندانی آزاد شده، مجموع افرادی بودند که حضور داشتند. طبق معمول این گونه مراسم ها، یک روحانی بالای منبر یا پشت تریبون سخنرانی می کند و بقیه پای منبر ایشان می نشینند. شاید تعداد اندکی به حرف های او گوش می دادند زیرا وقایع عاشورا را برای چند میلیون بار شنیده بودند و اکثر حاضرین به این کار معترض بودند، شاید خیلی ها آمده بودند تا از کهریزک و آن چه در آن چند روز بر این چند جوان گذشته بود را بشنوند، ولی رنگ و بوی مراسم خبری از کهریزک و شهامت امیر و محمد و محسن نمی داد.

دوستی می گفت: "آخوندی که قبل از این آقا سخنرانی می کرد، به جای محکوم کردن عاملین و آمرین این وقایع، لب یه تایید و تکریم حکومت و حکومتیان گشوده بود، تعدادی از آقایان و شاید مردان دلیر و جان به در برده کهریزک اعتراض کردند و در قسمت خانم ها هم تعدادی از مادران و زنان آزادی خواه معترض اله اکبر گویان، صدای اعتراض خود را به قسمت مردان رساندند که آقای روح الامینی، پدر محسن گفت، اگر می خواهید مجلس ما را به هم بزنید، تشریف ببرید بیرون و به اعتراض تعدادی بلند شدند و به بیرون از مسجد رفتند. بیرون مسجد هم پر از نیروهای امنیتی بود که دوربین به دست از همه عکس و فیلم می گرفتند. مردان معترض در بیرون مسجد ایستاده بودند، ولی تعدادی ازخانم ها به رسم احترام مادر دو خانواده، تسلیت گفتند و از مسجد بیرون و به داخل پارک رفتند."

آقای روحانی که بر بالای منبر می روی و به قول خودتان در جایگاه پیامبر می نشینی و سخنرانی می کنی، تویی که گفتی وقتی خبر کشته شدن محسن را شنیدم، دلم را گذاشتم جای آقای روح الامینی و فکر کردم اگر به جای محسن فرزند من کشته  می شد، واقعا چکار می کردم. آیا همانند آقای روح الامینی به خاطر پست و مقام داغ فرزند را تحمل می کردی و دم بر نمی آوردی؟ و حتی به آن هایی که به خاطر کشته شدن فرزندت به آمرین و عاملین این جنایت اعتراض می کردند در مقام اعتراض و توهین بر می آمدی و آن ها را از مجلس بیرون می کردی؟ یا هم پای این مردان و زنان با شهامت، برای حقانیت راه فرزندت به دادخواهی بلند می شدی؟ این را حداقل در خلوت از خودت سوال کن.

آقای روح الامینی، شما چگونه ای؟ آیا در خلوت خود به این مردان و زنان آفرین می گویی یا در تنهایی خود هم آنها را مورد اعتراض و توبیخ قرار می دهی؟  آقای روح الامینی، تاریخ در مورد رفتار و کردار تک تک ما نظر خواهد داد. حداقل به خاطر خون فرزندت، می توانی سکوت کنی، مجیز گفتن تا به کی؟؟؟

آقای روحانی که بر بالای منبر تکیه زدی و آن قدر از وقایع کربلا داد سخن دادی و همه تلاشت این بود که دل ها را از کهریزک دور کنی و به کربلا ببری، کاش کمی از جهنم سوزان کهریزک می گفتی، از سه یا چهار یا به روایتی 5 جوانی که در آن جا کشته شدند، از لب های تشنه شان، از بدن شرحه شرحه شده شان، ازلباس های پاره شان و از جراحتی که به عفونت نشست. از عفونت تن های خسته شان که وقتی به اوین وارد شدند، همه از بوی عفونت تن آن ها فرار می کردند. کاش کمی هم از این ها می گفتی، کاش یک جمله می گفتی که در کربلا، در محلی که جنگ خونین راه افتاد، نهر آب بود، ولی در کهریزک قطره ای آب نبود. در کربلا خیمه های دو طرف برپا بود، ولی در کهریزک جای خواب نبود، حتی جای نشستن نبود، کاش از گدشت و فداکاری آن ها می گفتی، این که چگونه در آن شرایط سخت هوای همدیگر را داشتند. می گفتی امیر با وجود تن زخمی و تب دارش جای خود را به بغل دستی اش داد تا هم رزمش که چندین ساعت سر تب دار امیر را روی زانوان خود گذاشته بود استراحت کند و خود با تن تب دار و مجروح سرپا ایستاد. کاش می گفتی که محسن با تن مجروح و استخوان های شکسته فریاد می زد به خاطر راهمان و آرمان مان مقاومت کنیم، کاش می گفتی که محمد را با کلیه ورم کرده و با آنکه بیهوش شده بود به تخت بیمارستان زنجیر کرده بودند. آن وقت صدای گریه های از سوز دل را می شنیدی و شاید راحت تر می توانستی کهریزک را به کربلا پیوند بزنی.
https://ssl.gstatic.com/ui/v1/icons/mail/images/cleardot.gif
اقایان روحانی و مبلغان دینی که پس از انقلاب خود را مردان مبارز و آزادی خواه نام نهادید، بدانید که اگر کهریزک آخر دنیا لقب گرفت، ولی آن ور دنیا نیست!

حتی اگر از بُعد جغرافیایی هم نگاه کنید، برای رفتن به کربلا باید از کهریزک گذشت و بدانید که تاریخ در مورد شما قضاوت خواهد کرد و حکم خواهد داد.

یکی از مادران پارک لاله ایران
27 تیر 1393
http://www.mpliran.org/2014/07/blog-post_20.html

۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

مادران پارک لاله ایران: پنجمین سالگرد قتل سیاسی و عامدانه امیر جوادی فر

پنجمین سالگرد قتل سیاسی و عامدانه امیر جوادی فر


گرد هم آیی 18 تیر سال 88، اعتراض به کشتار و بازداشت های 18 تیر سال 87 و اعتراض به تقلب در انتخابات و در حقیقت اعتراض به بی عدالتی و بیکاری و فقر و سلب آزادی هاست. 18 تیر روزی است که آسمان گرم و طوفنده، غبار آلود می شود و گویی جوانان از قبل ماتم گرفته اند، شاید می دانند که قلب هایی جوان و سرشار از امید به آزادی و زندگی، از تپیدن می ایستند. ولی این قلب های سوراخ شده از گلوله به زمین نمی افتند و از بطن آن ها هزاران امیر و محمد و محسن و سهراب و اشکان و محرم و ندا و مصطفی و شهرام و حمید و علی و ... متولد می شوند که در زندان ها و یا در خیابان ها و مراسم ها حضور خود را لحظه به لحظه به حکومت نشان می دهند و یاد و خاطره امیرها زنده و جاوید می ماند و در پیچ و خم یاد کشته شدگان دهه شصت توسط مادران و خواهران و همسران و نسل های جوان تر که در آن روزهای سخت تنها بودند، به همدلی و همراهی می رسند.

پدر می گوید:" امیرم روزی که رفتی شهر در غم تو سوخت". امروز طبق روال هر سال، پدر و برادر امیر جوادی فر، یکی از کشته شدگان 18 تیر سال 88، در منزل مسکونی خود مراسمی بر پا داشتند. امیر در درگیری های 18 تیر بر اثر ضرب و شتم ماموران مجروح و به بیمارستان منتقل شد. ماموران کلانتری برای بازداشت امیر به در خانه شان رفتند، ولی امیر نبود و از پدر خواستند که او را برای پاره ای سوالات به کلانتری محل ببرد. وقتی امیر با تنی مجروح و خونین و پیراهن پاره پاره به خانه بازگشت، پدر به خاطر قولی که داده بود، او را به کلانتری برد. او گمان می کرد با این کارش می تواند از پسرش محافظت و حساسیت ها را کمتر کند، ولی دریغ و درد که دیگر بازگشتی در کار نبود. ماموران قول داده بودند که او را باز می گردانند ولی نه تنها او را آزاد نکردند، بلکه آن تن مجروح را به کهریزک منتقل کردند.

زخم های امیر در گرمای تابستان و جهنم سوزان کهریزک عفونت کرد و بدنی که از تب شدید می سوخت، او را از پا در آورد و امیر روی دستان دوستانش در اتوبوسی که آن ها را بعد از چند روز به اوین منتقل می کرد، جان باخت و یاد و خاطره اش جاوید ماند.

پس از پنج سال، پدر هم چنان در حسرت کاری که کرده است می نالد و می سوزد و اشک می ریزد و برادر در غم برادرش سوگوار است و به یادش ترانه می سراید. آیا آن چه بر این خانواده ها رفته است، ما فراموش کرده ایم، اگر فراموش نشده است، چرا اینقدر کمرنگ شده ایم.

مراسم چون هر سال با سرود ای ایران شروع شد. مهمان ها که در آغاز تعدادشان کم بود، به احترام از جا بلند شدند و یک صدا سرود خواندند و بعد از آن سرود آفتاب کاران جنگل و بعد شعری از امیر خوانده شد. پس از آن اقای جوادی فر با صحبت های خود از همه تشکر کرد که در این چند سال او و بابک را تنها نگذاشتند. او هم چنین از بابک به خاطر پرستاری از مادر بزرگش تشکر کرد. مادر بزرگ، بابک و امیر را بزرگ کرده بود و آن زن مهربان چند ماه پیش بدون اینکه بداند امیر چهار سال و نیم پیش به دست دژخیمان کوردل کشته شده است، فوت کرد و یک بار دیگر بابک تنها شد و این خانواده سوگوار کوچک و کوچکتر شدند.

سپس بابک ترانه امید را که برای امیر و مادربزرگ اش سروده بود با عکس هایی از امیر در ویدیویی به نمایش گذاشت. هم چنین فیلمی از مادر بزرگ و روابط ساختگی او و امیر کشته شده؛ بابک که صدایش شبیه امیر بود، با مهارت هر دو هفته یک بار به جای امیر با مادربزرگ تلفنی حرف می زد و عکس های فتوشاپ شده او را برایش می فرستاد و نامه هایی به جای او برای مادربزرگ می نوشت و جواب های مادربزرگ را که هیچ گاه به امیر نرسید دریافت می کرد، ولی به این مادر عاشق تا دم مرگ امید زندگی داد.

هم چنین فیلمی از امیر نشان می دهند، وقتی که ترانه تهران را سروده و اجرا کرده بود. فیلم برمی گردد به تهران پنج سال پیش که هنوز امیر بود و شادی و امید در چشمانش موج می زد. به آن روزها که نطفه های اعتراض در کنج خانه ها و دانشگاه ها شکل می گرفت و زمان متوقف می شود. تهران با طوفانی کوبنده حکومت را به لرزه انداخت و حاکمان با چشمان تنگ نظرشان که فقط چند قدمی خود را می بینند و به قدرت و سلاح خود می نازند و از قدرت مردم حتی با دست های خالی غافل اند.

پس از آن ترانه ها و سرودهایی چون یار دبستانی اجرا شد و مهمان ها نیز ایستادند و همراهی کردند. سپس آقای کامرانی، پدر محمد کامرانی از کشته شدگان کهریزک چند کلمه ای حرف زد و به یاد ما آورد که این خانواده ها را فراموش نکنیم و تنها نگذاریم که آن ها به عشق و همدلی مردم می توانند غم از دست دادن فرزندان شان را تحمل کنند. ایشان هم چنین گفت اگر آزادی می خواهیم، آزادی هزینه سنگینی دارد.

امسال خانواده کشته شدگان کمتر بودند. مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی، مادر سهراب اعرابی، پدر و خواهر محمد مختاری، خانواده محمد کامرانی، خواهر فرج زاده، مادر سعید زینالی از ناپدید شدگان تیر 78، منصوره بهکیش از خانواده کشته شدگان دهه شصت و تعدادی از بازماندگان زندان کهریزک و  تعدادی از زندانیان آزاد شده و تعدادی از مادران پارک لاله حضور داشتند.

ماموران حکومتی نیز هم چون سال های گذشته در بیرون و داخل خانه حضور داشتند و این ناهمگونی، مراسم را آزار دهنده می کرد، ولی مهمان ها به حضور آن ها اهمیتی نمی دادند و کار خود را می کردند. مراسم در ساعت 10 شب با پذیرایی شام به پایان می رسد و مهمانان با آرزوی آزادی ایران و به دست آوردن آرامش و زندگی بدون زندان برای فرزندان ایران زمین، مراسم را ترک کردند.


یاد تمامی کشته شدگان راه آزادی و انسانیت گرامی باد!

مادران پارک لاله ایران
20 تیرماه 1393
http://www.mpliran.org/2014/07/normal-0-false-false-false-en-us-x-none.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

مادران پارک لاله ایران: دیدار با خانواده سعید زینالی در آستانه 18 تیر

دیدار با خانواده سعید زینالی در آستانه 18 تیر


18 تیر رسید و زخم های آن هم چنان زنده است تا این که در دادگاهی عادلانه و علنی چرایی و چگونگی حمله به خوابگاه دانشجویان و آسیب های وارده به مردم و عدم پاسخ گویی مسوولان روشن شود. این که چرا به خوابگاه حمله کردند؟ چرا به محل زندگی دانشجویان آسیب زدند؟ چرا دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و چرا تعداد زیادی را بازداشت کردند. تا به حال نیز اطلاع دقیقی از افرادی که در این رابطه آسیب دیده اند وجود ندارد. می گویند 7 نفر کشته شده اند و تا به حال هویت عزت الله ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده و تارا حامی فر تقریبا روشن شده و می دانیم که سعید زینالی از 23 تیر همان سال بازداشت و ناپدید شده و تا کنون نیز هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت او به خانواده نداده اند و هم چنین می دانیم که در آن روزها تعدادی زیادی مجروح و بازداشت شده اند.    
دیروز به یاد سعید و به پاس پایداری مادر و پدر و خانواده اش و برای همدردی با آن ها در منزل شان گرد هم آمدیم.
طیف های مختلفی حضور یافته بودند. شهناز اکملی(مادر مصطفی کریم بیگی)، جوادی فر، کامرانی، منصوره بهکیش، معصومه دهقان، نرگس محمدی، ژیلا کرم زاده مکوندی، محبوبه کرمی، نوری زاد، پیمان عارف، آرش صادقی، محسن قشقایی زاده، تعدادی از زندانیان کهریزک، تعدادی از مادران پارک لاله و دیگر دوستان و همراهان و جوان هایی که اکرم نقابی آن ها را خیلی دوست دارد و هر کدام یاد پسرش را برایش زنده می کنند.      
مادر سعید باز روایت تلخ بازداشت پسرش و پیگیری هایی که کرده بود را گفت. این روایت بارها و بارها گفته شده است ولی کو گوش شنوایی که به او پاسخی درست بدهند. پانزده سال است که به دنبال پسر ناپدید شده اش می گردد، ولی هیچ خبری به او نمی دهند. گفته اند که تا سال 82 در زندان و دست سپاه بوده است ولی چرا به خانواده ملاقات نداده اند؟!  
خواهر سعید، با بغضی در گلو شروع به صحبت کرد. درد در دلش بیداد می کرد و نمی دانست که از کجا بگوید. از زمانی گفت که سعید هم بازی اش بوده است. آن موقع دختر جوانی بود، بزرگ شد، ازدواج کرد و هر لحظه می خواست برادرش که در بچگی ها همراه و هم بازی اش بوده است، در این روزها نیز در کنارش باشد و جای خالی اش هنوز در دل اش سنگینی می کند. با بغضی در گلو اشک می ریخت و به سختی صحبت می کرد. همه چشم ها به او بود، بغض بود که در گلوها می ترکید، اشک بود که از چشم ها  جاری می شد، بخصوص کسانی که در دل زخم داشتند و احساس او را تجربه کرده بودند.  
مامورها از ظهر دم در خانه شان آمده بودند و چندین بار تهدید کرده بودند که از خانه بیرون بروند و برنامه را به هم بزنند، گفته بودند ما اینجا هستیم و از مهمان ها فیلم می گیریم و برای تان مشکل ایجاد می شود. اکرم نقابی گفته بود: "من در خانه هستم و باید از مهمان هایم پذیرایی کنم. هر کاری دلتان می خواهد بکنید. دیگر چه کار می خواهید بکنید که نکرده اید. پسرم که 15 سال است ناپدید شده است و هنوز نمی دانم چه بر سرش آورده اید، دختر و پسر دیگرم را که مجبور کردید به دیار غربت بروند و تنها شوم. چه زمانی می خواهید دست از سر ما بردارید."  
از محسن قشقایی زاده خواستند که راجع به مادرش حرف بزند زیرا در مسجد نتوانسته بود چیزی بگوید. او می گوید: "فردا باید به زندان باز گردم. از مادر چه بگویم، مادرم مانند من شوخ طبع ولی آرام بود. او برای هر ملاقات بایستی از افسریه به زندان اوین بیاید و مجبور بود چندین اتوبوس عوض کند تا به زندان برسد و چون پایش درد می کرد، نمی توانست از پل عابر رد شود و برای همین از اتوبان به این طرف و آن طرف می رفت. آن روز هم که ناراحت و خسته از ملاقات باز گشته بود، برای بازگشت به چهار راه پارک وی و سپس به سمت اتوبوس های بی آر تی می رود که جلویش یک ماشین می پیچید و خودش را به عقب می کشد که از پشت ماشینی دیگر به او می زند و راننده فرار می کند. کیف و مدارک مادرم را زمان تصادق می دزدند و وی پس از یک هفته به عنوان ناشناس در بهشت زهرا دفن می شود و بعد از روی آگهی روزنامه، کسی که به مادر زده بود، می رود و نحوه تصادف را می گوید. پس از آن من را برای شناسایی مادر می برند و از روی عکس هایی که از بدن مادرم گرفته بودند، او را شناسایی می کنم. او ادامه می دهد: "به مادرم می گفتم مادرجان ناراحت نباش، یک سال و نیم از حکم ام گذشته است و شش ماه دیگر مانده است، ولی او همیشه غمگین و ناراحت بود". محسن از سبک آشپزی و تمیزی مادر می گفت که همیشه خانه از تمیزی برق می زد و در آن مهر و صفا وجود داشت، ولی این یکی دو روز که به خانه رفته بود، خانه نامرتب و آشفته بود و آرامشی در آن برقرار نبود و از همه مهم تر این که می دانست دیگر مادرش نیست و جای خالی اش همواره خواهد بود. یادش گرامی باد!
پس از صحبت های محسن، گفت و گوهایی بر سر مشکلات خانواده ها رد و بدل شد. این که خانواده ها برای ملاقات چه رنج هایی را تحمل می کنند و حکومت به نوعی خانواده ها را نیز همراه زندانی تنبیه می کند. مخصوصا زندانیانی که به شهرهای دیگر تبعید می شوند و خانواده ها مجبورند مسافت زیادی را طی کنند و گاهی این دوری راه باعث حوادث دردآوری می شود که نمونه های آن را دیده ایم. هم چنین توان مالی ضعیف بسیاری از خانواده ها، مشکلات آن ها را دو چندان می کند، این که برای رسیدن به زندان مجبورند ساعت ها در راه باشند و از این ماشین به آن ماشین سوار و پیاده شوند.
آسیب ها بر خانواده ها زیاد است و هیچ فریاد رسی هم نیست. خانواده یک زندانی نه تنها درد دوری از عزیزش را دارد، بلکه باید برخوردهای توهین آمیز مسوولان زندان را نیز برای پیگیری وضعیت زندانی اش تحمل کند. از آن بدتر زمانی است که شرایط تبعیض آمیز زندانیان و خانواده های خودی و غیر خودی را می بیند. بسیاری از زندانیان غیر خودی امکانات مالی بسیار کمتری نسبت به خودی های حکومت دارند و این بار اضافی گاهی برای زندانیان و خانواده های شان طاقت فرسا و غیر قابل تحمل می شود.       
پدر سعید دیرتر از مهمان ها به خانه می آید و آرام و بی صدا در گوشه ای می نشیند. این پدر عاشق و صبور پس از ناپدید شدن سعید، با بیست و هشت سال و نیم سابقه بدون بازنشستگی از کار بر کنار شد و هم چنان پس از پانزده سال بلاتکلیف است.
پانزده سال از 18 تیر می گذرد و هنوز هیچ پاسخی به خانواده های آسیب دیده دانشجویان نداده اند و ماموران به خاطر ترس از ایستادگی خانواده و اعتراض های مردمی، هم چنان جلوی درب منزل سعید زینالی به کمین نشسته اند.
تا کشف حقیقت و برقراری عدالت پاینده باشیم!

مادران پارک لاله ایران
هیجدهم تیرماه 1393  
http://www.mpliran.org/2014/07/18.html 

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

منصوره بهکیش: چرا در زندان های ایران اعتصاب غذا به امری روزمره تبدیل شده است؟

چرا در زندان های ایران اعتصاب غذا به امری روزمره تبدیل شده است؟

منصوره بهکیش

 
الف- سازمان زندان ها به جای رسیدگی به نیازهای اولیه و انسانی زندانیان و خانواده های آن ها، با تحقیر و تهدید و آزار زندانیان و خانواده ها و روش های تنبیهی شدیدتر، شرایط حبس را هر روز دشوارتر می کند و چاره ای جز اعتصاب غدا برای زندانی باقی نمی گذارد.
ب- سازمانی مستقل از حکومت و حمایتی از زندانیان برای رسیدگی به شکایات و تطبیق برخوردهای بدون چارچوب زندان بان ها و بازجویان با آن چه حتی در قوانین موجود ما تعریف شده است، وجود ندارد.
ج- گروه های مردم نهاد یا حمایت های جمعی مردمی از زندانیان و خواست های به حق شان در سطح جامعه بسیار ضعیف است.
د- قوانین ما بر مبنای تبعیض و بی عدالتی و آزادی ستیزی و پنهان کاری بنا شده است و لازم است که قوانین بر مبنای رعایت کامل حقوق بشر تغییر کند و شفاف شود.
زندانیان سیاسی که برای بهبود شرایط جامعه به زندان می افتند، رسالت خود را انجام داده اند و بر ما فعالان سیاسی- اجتماعی و حقوق بشری است که با حمایت از آن ها نگذاریم شرایط شان از این که هست بدتر شود و خود را بی یار و پشتیبان حس کنند. آن ها خانه و زندگی و کار و خانواده را به خاطر زندگی بهتر ما و جامعه رها می کنند و زندان و حتی مرگ را هم پذیرا می شوند. خانواده های آن ها نیز همراه زندانی، درگیر مشکلات فراوان شده و آرام و قرارشان از آن ها گرفته می شود.
آیا به حق است که این فشارها به تنهایی بر دوش زندانی و خانواده زندانی باشد؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری نیست که کمک حال زندانی و خانواده اش باشیم و نگذاریم که این بار را به تنهایی بر دوش کشند؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما نیست که حتی در شرایط موجود، از حکومت بخواهیم که شرایط زندان ها را با قوانین حقوق بشر تعریف شده در سطح بین المللی مطابقت دهد؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما نیست که به دنبال تغییر قوانین و رویه های ناعادلانه باشیم؟
آیا سکوت مایی که خود را فعال سیاسی، اجتماعی یا حقوق بشری می دانیم، منجر به تداوم بیدادگری و ادامه روند بی عدالتی نمی شود؟
کمک حال زندانی و خانواده اش بودن نیز تنها این نیست که از نظر مالی یا روحی آن ها را یاری کنیم، این کمترین کاری است که می شود انجام داد که گاهی نیز برای تسکین خودمان یا نمایش این کار را انجام می دهیم، ولی بر ماست که با اقدامی فراگیر و اجتماعی برای بهبود شرایط زندان و زندانی و خانواده اش و چرایی بگیر و ببندها و اعدام ها و تغییر قوانین و رویه های ناعادلانه تلاش کنیم. مسوولان حکومتی به هر شکلی که بتوانند می خواهند با ایجاد رعب و وحشت جامعه را به رخوت بکشانند و زندانیان سیاسی و خانواده های شان را آن قدر آزار دهند که فعالان اجتماعی دست از مبارزه بشویند و از کرده خود پشیمان و به فردی بی تفاوت تبدیل شوند.
مسوولیت ما در برابر جامعه چیست؟ 
وقتی در سازمان زندان های ایران هیچ رویه تعریف شده ای برای برخورد با زندانیان وجود ندارد و وضعیت به گونه ای است که هر یک از مسوولان زندان می توانند با روش خود به زندانی و خانواده اش توهین کنند و زندانیان و خانواده ها نیز به راحتی نمی توانند از مسوولان شکایت کنند و پاسخی بگیرند، زندانیان سیاسی نیز مجبور می شوند که با اعتصاب غذا، برای به دست آوردن کمترین حق خود و خانواده شان بکوشند و بی عملی و سکوت ما نیز زندانیان را بیشتر به این سمت سوق می دهد.
ولی، آیا مناسب است که از اعتصاب غذا در هر زمان و هر شرایطی استفاده کنیم؟ 
قطعا اعتصاب غذا وسیله ای اعتراضی در دست زندانیان است که از حقی مضاعف محروم شده اند، این اعتراض حق اوست ولی مناسب تر است که در آخرین مرحله اعتراض یک زندانی صورت گیرد. اگر زندانی برای هر فشاری از طرف حکومت، اقدام به اعتصاب غذا کند، این حرکت اعتراضی که حق انکار ناپذیر زندانی است، اثرگذاری خود را از دست می دهد و توان زندانی نیز برای ادامه پیگیرانه مبارزه کاهش می یابد.
رسالت فعالان سیاسی، اجتماعی، حقوق بشری و هم چنین نهادهای حقوق بشری بین المللی چیست؟    من به عنوان یک خانواده آسیب دیده، این شرایط را با پوست و گوشت و استخوان ام درک می کنم. زمانی که عزیزان ما در زندان بودند و هیچ کسی کمک حال ما نبود و همه این فشارها به زندانیان و خانواده ها را به تنهایی بر دوش می کشیدیم و هیچ فریاد رسی نیز نبود. حال شرایط تفاوت کرده است و صدای زندانی و خانواده اش به دنبا می رسد و حداقل در فضای مجازی به این بی عدالتی ها اعتراض و در مورد آن افشاگری می شود، ولی این کافی نیست. زندانی و خانواده اش تحت فشار شدید هستند و باید به دنبال راه کاری عملی برای بهبود شرایط آن ها بود تا از حق و حقوق یک انسان برخوردار باشند. یک زندانی حتی اگر مجرم باشد، به عنوان یک انسان حق زندگی و دادرسی عادلانه دارد و ما نباید بگذاریم که برای تنبیه زندانی یا خانواده اش، آن ها را دو چندان تحت فشار قرار دهند.
وظیفه ما فعالان سیاسی- اجتماعی و حقوق بشری است که به حکومت فشار بیاوریم و نگذاریم که برای تحت فشار قرار دادن زندانی، شرایط زندان و زندگی را بر او و خانواده اش تنگ تر کنند. باید کاری کنیم که زندانی از حداقل حقوق خود به عنوان یک انسان بهره مند باشد و خانواده اش نیز مجبور نباشد که برای یک درخواست ساده، مانند ملاقات که حق اولیه اش است، روزها و ساعت ها خانه و کار و بچه ها را رها کند و کلی هزینه نیز به او تحمیل شود و از این زندان به آن زندان یا از این اداره به آن اداره وقت بگذراند و بارها نیز تحقیر و تهدید شود تا شاید بتواند مسوولی را ببیند و مشکل موردی خود را به طور موقت حل کند. این شیوه پیگیری بسیار فرسایشی است و زندانی و خانواده اش را از پا می اندازد و حکومت به عمد این گونه عمل می کند و بر ماست که برای برون رفت از این شرایط طاقت فرسا راهکاری عملی و جمعی و انسانی بیابیم.
این نوشتار بیشتر در مورد زندانیانی است که خانواده ها کمابیش از وضعیت زندانی خود باخبرند، متاسفانه وضعیت زندان ها در ایران آنقدر اسفناک است که بسیاری از زندانیان گمنانم در شرایطی به مراتب بدتر قرار دارند و هیچ کسی از شرایط آن ها و محل نگهداری شان اطلاعی ندارد و خانواده های آن ها نیز توان افشاگری ندارند. هم اکنون نیز در آستانه هیجدم تیرماه ١٣٧٨ هستیم و می دانیم تعدادی از خانواده ها پس از سال ها پیگیری، هنوز پاسخی از وضعیت زندانی ناپدید شده خود دریافت نکرده اند.
چه باید کرد؟
چه باید کرد که ما مردم این درد مشترک را حس کنیم که اگر شرایط زندانی و خانواده اش بد است، ما که در بیرون هستیم نیز باید جمعی اعتراض کنیم؛ اگر به زندانیان حمله می شود، ما نیز باید همراه خانواده ها اعتراض کنیم؛ اگر زندانیان را پشت سر هم دارند اعدام می کنند، ما نیز باید جمع شویم، تحصن کنیم، اعتصاب کنیم و نگذاریم شرایط به حدی بغرنج شود که زندانی مجبور شود دست به عملی بزند که باز شرایط اش از آن چه بوده است بدتر شود؛ خودکشی کند، لبش را بدوزد، اعتصاب غدای خشک کند یا خانواده اش مجبور باشد هر روز به تنهایی از این اداره به آن اداره، از این زندان به آن زندان، از این بیمارستان به آن بیمارستان، از این شهر به آن شهر بدود و عاقبت هم یا در راه کشته شود یا فرسوده و ... ادامه دارد.

هفدم تیرماه ١٣٩٣
http://www.mpliran.org/2014/07/blog-post_9.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

مادران پارک لاله ایران: رعایت حقوق زندانیان و خانواده های آنان

: مادران پارک لاله ایران
ما رعایت حقوق زندانیان و خانواده های آنان را به مسوولان جمهوری اسلامی یادآوری می کنیم و خواهان پایان دادن به این بی حقوقی ها هستیم. 
ما یک بار دیگر حمله به بند 350 زندان اوین و فرستادن زندانیان معترض از جمله بهنام ابراهیم زاده به زندان انفرادی و محروم کردن وی از ملاقات و تبعید اجباری تعدادی از زندانیان سیاسی از جمله رضا شهابی به زندان گوهردشتکه در اعتراض به این اقدام غیر انسانی و بی حرمتی هانزدیک به یک ماه است در اعتصاب غذا به سر می برد و شرایط دشواری را می گذراند را محکوم می کنیم. هم چنین حمله به منزل بهنام ابراهیم زاده و بی احترامی و توهین به خانواده این زندانی مبارز و دزدیدن بخشی از وسایل منزل وی را به شدت محکوم کرده وخواهان رعایت حقوق حقه زندانیان و خانواده های آنان از طرف مسوولان حکومتی هستیم.

نامه ی سرگشاده به رضا شهابی، کارگر در بندِ تحت فشار

نامه ی سرگشاده به رضا شهابی، کارگر در بندِ تحت فشار

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=60958



ما مادران پارک لاله ایران نیز از آقای رضا شهابی درخواست می کنیم که برای حفظ سلامتی اش، به اعتصاب غذای خود پایان دهد. ایشان مدت هاست که درخواست مرخصی استعلاجی کرده اند ولی هیچ مقام مسوولی پاسخ گوی درخواست به حق و قانونی ایشان و خانواده اش نبوده اند و به جای بهبود شرایط اش، عامدانه ایشان را به زندان گوهردشت تبعید کرده اند. ما تاکید می کنیم اگر اتفاقی برای جان ایشان یا دیگر زندانیان سیاسی که برای احترام به کرامت انسانی خود، دست به اعتصاب غذا می زنند، بیافتد، سازمان زندان ها، قوه قضاییه و مدیریت اجرایی کشور مسوول خواهند بود و باید روزی پاسخ گوی این بی عدالتی ها باشند. 
   

برگرفته از سایت اخبار روز

پنج‌شنبه  ۱۲ تير ۱٣۹٣ -  ٣ ژوئيه ۲۰۱۴ 

• جمعی از فعالین سرشناس عرصه ی ادبیات، اجتماع، سیاست و فرهنگ و نیز فعالین کارگری در نامه ای خطاب به رضا شهابی از او خواسته اند برای حفظ سلامت خود به اعتصاب غذا پایان دهد ... 
  
جمعی از فعالین سرشناس عرصه ی ادبیات، اجتماع، سیاست و فرهنگ و نیز فعالین کارگری در نامه ای خطاب به رضا شهابی کارگر زندانی که در اعتصاب غذا به سر می برد از او خواسته اند برای حفظ سلامت خود به اعتصاب غذا پایان دهد. در این نامه از مسئولین مربوطه نیز خواسته شده است تا به خواست های رضا هابی توجه کرده و شرایط مناسب را برای او فراهم آوردند:


رضا شهابی ، دوست عزیز ما!
درود بیکران بر تو و مقاومت توانمندانه‏ ات!
اگر در پی تحمل سالها زندان و اعتصاب غذای یک ماهه ی حق طلبانه‏ ات در زندان گوهردشت تاب و توانی برایت مانده باشد، و به هوش باشی، می‏دانی که ما امضا کنندگان این درخواست نامه به حضور تو، همه از دوستان و دوستداران دور و نزدیک توایم. شماری از ما با تو در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی همکاری داشته‏ ایم و شماری دیگر نیز از راه دور با تکاپویت برای برقراری صلح و حقوق کارگران همراهیم. ما کارگر، حقوقدان، فرهنگی، فعال اجتماعی، یا کارکنان پهنه‏ های دیگر خدمت به این جامعه بوده‏ ایم و هستیم. همه ی ما مبارزات بلندمدت تو را می‏ ستاییم، از خواسته به حقت حمایت می‏ کنیم و آرزومند آنیم که دوره ی زندان و شرایط رنج و بیماریت هرچه زودتر پایان یابد و به سلامت به میان خانواده و دوستانت بازگردی.

رضای عزیز !
ما بیش از اندازه نگران سلامت توایم، به تندرستی و حضورت در جامعه برای پیگیری حقوق کارگری و انسانی مردم میهنمان بسیار نیازمندیم و می‏دانیم که خواسته‏ ات برای اینکه به بند ٣۵۰ زندان اوین بازت گردانند و شرایط را برای درمان بیماری فلج کننده‏ ات در بیرون زندان فراهم آورند و امکانات لازم برای معالجه را در اختیارت بگذارند کاملاً موجه، قانونی و انسانی است. همزمان به خوبی آگاهیم که تحقق این خواسته ی تو از اصلی‏ ترین وظایف مسئولان در برابر تو، رضا شهابی، کارگر سیاسی دربند است. با وجود این، نگرانی از سلامت تو آنچنان نگرانمان کرده است که بر آن شدیم این نامه را برایت بفرستیم و از تو که ذخیره ی ارزشمند مبارزه برای تأمین عدالت، حقوق بشر و آزادی هستی بخواهیم که به فکر جان خودت، زندگی خانواده‏ ات، نگرانی ما و نیازهای جامعه‏ ات باشی. ما دریافته‏ ایم که سلامت تو در معرض تهدید قرار گرفته است، بیش از ۱۲ کیلو از وزنت کاسته شده است، دچار سرگیجه و نوسان فشار خون و بسیاری از نشانه‏ های نگران کننده ی بیماری شده‏ ای.

رضا شهابی عزیز !
ما دوستان و دوستداران و همراهانت، بدین وسیله این نامه را با دو هدف همزمان، مبرم و انسانی تقدیم حضورت می‏ کنیم و آن را در دسترس وجدان بیدار جامعه نیز قرار می‏دهیم: نخست درخواست دست کشیدن تو از اعتصاب غذا و دو دیگر اقدام فوری مسئولان به انتقال تو به بند ٣۵۰ زندان اوین و دادن اجازه ی ادامه ی کامل درمان است تا زمینه‏ ای برای فرسایش بیشتر تو بجا نماند.
اکنون تو سخن ما را بپذیر اما مسئولان نیز به این هشدار ما توجه کنند و پی‏آیندهای ناگوار اهمال در انتقال و درمان تو، رضا شهابی، را دریابند. این بار نیز، مانند واقعه ی حمله به بند ٣۵۰ اوین، تاریخ و خاطره ی جامعه، نه تنها سیر رخدادها، بلکه نام مسئولانی را که در حاصل این اهمال ناگوار سهیم می‏شوند، از یاد نخواهد برد.

امضاء کنندگان: سیمین بهبهانی، محمدعلی عمویی، فروغ تاجبخش (مادر لطفی)، علی رضا جباری، داوود رضوی، نسرین ستوده، سیامک طاهری، نرگس محمدی، محمد ملکی، محمد نوری زاد، شهین مهین فر (مادر شهید امیر ارشد تاج میر)، منصوره بهکیش، نیره جلالی (بهکیش)، شهلا انتصاری، حمید بی‏آزار، حسین اکبری، کاظم فرج‏ الهی، سید غالب حسینی، سید خالد حسینی، ریحانه انصاری، سیروس فتحی، شریف محمدی، فریبرز رئیس دانا.
Tags: 

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.