۱۳۹۵ تیر ۲۵, جمعه

سایت مادران پارک لاله ایران: به یادِ عباس کیارستمی


به یادِ عباس کیارستمی

راوی زندگى و اميد و طعم خوش زندگی به ‌دام مرگ افتاد. می‌گويم به ‌دام مرگ، چون هيچ باور ندارم كه او تسليم مرگ شده باشد، بلكه فروتنى و حجب و حیا او را به ‌دام مرگ كشيد.

كسى كه برای‌مان اشعار زيادى به ‌جاى گذاشت، چون سينماى او شعر بود و سرود، آواى زندگى و نه مرگ در تمام آنان مشهود است. در هيج فيلمى از او كسى نمی‌ميرد، حتى در طعم گيلاس هم. شخصيت فيلم با شنيدن داستان مردى كه قصد خود كشى دارد  و با چشيدن طعم شيرين توت در كمال سادگى به زندگى بر می‌گردد، از نيت خود بر می‌گردد.
پيامى براى ساده زيستن و لذت بردن. زندگى و ديگر هيچ. 

باد در ميان درختان زيتون می‌پيچد و تنها موسيقى وزيدن باد بر برگ‌هاى درخت زيتون، ما را براى قدر دانستن زندگى و عشق و اميد تكان می‌دهد.

می گويند هیچ‌گاه از جنگ چيزى نگفت، ولى مگر در خانه دوست كجاست در آن ده، شما جوانى پيدا می‌كنيد همه يا كودكانند و يا پيران، جوانان به جنگ رفته‌اند، ولى در ده زندگى و رفاقت و دوستى هم‌چنان ادامه دارد.

در فيلم‌هايش زندگى در درختان و در جاده‌ها و در دوستی‌ها و در گريه‌هاى شيرين و گزارشى از شايد عاشقى جريان دارد. عكس‌هايش از درختان و جاده‌ها هر كدام داستان فيلمى را بيان می‌كنند.

او شاعر نيز بود و در‌ هايكو‌هايش روح لطيف و احساس پاك او را می‌توان يافت. چه می‌توان گفت حالا او ديگر نيست. نه اشتباه كردم او هميشه خواهد بود، او آمد، زندگی كرد و جاودان شد. 

باد ما را خواهد برد، ولى استخوان‌های‌مان در جارى رود تا ابد به گردش ادامه خواهند داد. هر كسى می‌تواند در آثارش خودش را در گوشه‌ای ‌از آن‌ها بيابد و اين می‌تواند علاقه و عشق يك جهان را به او توجيه كند. چرا كه در تمام كارهايش انسان‌هاى گوناگون از تمامى اقشار حضور دارند، با قصه خودشان.  

گدار گفته. :سينما با گريفيت شروع شد و با كيارستمى به پايان رسيد.

یکی از دوستداران مادران پارک لاله ایران
21 تیر 1395 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر