۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

نمونهٔ نامه برای ارسال به سازمان ملل برای نجات زینب جلالیان

عزیزان

زمان تنگ است. اخبار رسیده از ایران در بارهٔ خواهرمان زینب جلالیان بسیار نگران کننده اند. هر صيح این امکان هست با خبر اعدام وی بیدار شویم. برای ساختن بزرگترین و مؤثرترین سپر دفاعی برای زینب جان باید با اتحادی به فراخی جهان به ظحاک نشان دهیم که ریختن خون عزیزان ما برایش خطر بیشتری دارد تا هضور عزیزان در زندان.

نسخهٔ انلگیسی نامهٔ زیر را به آدرسهایی که درین جا می‌آید بفرستید. برای آگاهی عزیزان متن این نامه به فارسی ترجمه شده است

بعد از خواندن این مدل اگر خواستید نامه را بفرستید لطفن نسخهٔ انگلیسی آنرا بفرستید که در انتهای این متن آمده.

==== آدرس ها ====
***شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل ***
npillay@ohchr.orgniu@ohchr.org

*** المثنی برای آدرسهای زیر ***
urgent-action@ohchr.org
Iran_team@amnesty.org
saneif@hrw.org

==== نمونهٔ نامه به زبان فارسی ====

خانم پیلای

من به همراه بیش از ۳۷۰۰ نفر دیگر دادخواه زیر را امضا کرده ایم تا به اعدام ها در ایران پایان نهاده شود. یکی از قربانیان "راهرو مرگ" خانم زینب جلالیان، فعال سیاسی کُرد، می‌باشد. محاکمهٔ این مبارز حتی قوانین جمهوری اسلامی را زیر پا گذاشته است. در تمام طول محاکمه زینب جلالیان حتی از داشتن وکیل وکیل تعیینی محروم بوده. من متن این دادخواه را برای شما می‌فرستم و مصرانه از شما می‌خواهم تا برای نجات او فورن دست به کار شوید.

متن داد خواه در آدرس زیر یافت می‌شود
http://www.gopetition.com/petitions/save-iran-from-executions.html



======== MODEL ========

Dear Ms Pillay,

I've signed alongside more then 3700 others the following petition to stop executions in Iran. One of the victims in the DEATH ROW, the female Kurdish political activist, Zeinab Jalian, can be hanged at any moment. During the whole process the Iranian regime has violated even its own laws and Zeinab Jalalian has been deprived from having a lawyer selected by herself. We forward you the content of the Petition and urge you to act immediately to save Zeinab's life.

Petition cab be found here: http://www.gopetition.com/petitions/save-iran-from-executions.html

Sincerely:
SIGNATURE


Excellency Ban Ki-Moon,

Following the presidential elections of June 2009 and ensuing peaceful protests from Iranians challenging the results, the government of the Islamic Republic of Iran is engaged in the systematic suppression of all forms of dissent. From street beatings to torture, rape, disappearance, to formal executions - the Iranian regime has violated even its own laws. In two cases the appeal court has converted the sentences from imprisonment to Execution by hanging.

Iran is party to a number of United Nations Treaties, all of which acknowledge the right to life of every human being. We believe that Iran should be pressured to uphold the international human rights standards to which it has acceded.

Concerning our sister Zeinab Jalalian we urge you to join our effort to achieve following targets:
1- The Death Sentence of Zeynab Jalalian should be immediately cancelled.
2- Her family and lawyer should get access to her.
3- An independent medical committee from international Human Rights organizations to examine physical and mental conditions of our sister, and to apply treatments.
Accordingly, we respectfully urge you to use your office:
• To bring these violations of basic human rights to the attention of the World community;
• To ask the UN Security Council to condemn the recent executions in Iran;
• To demand a cessation of all executions by the Islamic Republic of Iran; and
• To demand Iran’s compliance with the provisions of the Article 6 of ICCPR.

A list of prisoners follows. This list might change day by day as some of may be hanged (often w.ith no notice being given to their families) and some new names might be added. We try to update the list here.

Kurdish prisoners:

Zeinab Jalalian
Shirkou Moarefi
Habib Latifi
Sami Hosseini
Jamal Mohammadi
Rostam Arkia
Rashid Akhkandi
Hossein Khezri
Mostafa Salimi
Anwar Rostami
Iraj Mohammadi
Mohammad Amin Agooshi
Ahmad Poladkhani
Hassan Talei
Mohammad Amin Abdollahi
Ghader Mohammadzadeh
Aziz Mohammadzadeh
Habibollah Golparipour

Pisoners from Tehran:

Ali Saremi
Ayub Porkar
Ahmad Karimi
Nasser Abdolhosseini
Amir Reza Arefi
Alireza Rami Kheirabadi
Khaled Hardani
Shah Ghalei
Abbas Deldar
Abdolreza Ghanbar
Mohsen Daneshpour
Ahmad Daneshpour
Mohammad Ali Haj Aghaei

Prisoners from Sistan and Baloochestan

Abdolrahman Narooie
Abed Gehram Zahi
Abdoljalil Rigi
Mohamoud Rigi
Nasser Shebakhshi
Ali Sa’edi
Valid Nisi
Mahed Faradipour
Daer Mahavi
Maher Mahavi
Ahmad Sa’edi
Yousef Loftepour

Prisoners from Ahvaz

Avdeh Afravi
Ali Reza Salmandalafi
Ali Halafi
Moslem Alhaei
Abdolreza Navasari
Yahiyeh Nasseri
Abdolayeman Za’eri
Nazem Berihi
Abdolreza Halichi
Zamal Bavi
Reysan Savari
Leyla Kabi
با احترام
[امضای شما]

--- متن دادخواه ارسال شده به آقای بان کی-مون ---

عالیجناب آقای بان کی مون

بعد از انتخابات ریاست جمهوری و در پی اعتراضات به نتایج آن رژیم جمهوری اسلامی به سرکوب سازمان یافته و منظم هر صدای مخالف و دهراندیش دست یازیده. از سرکوب تظاهرات خیابانی گرفته تا شکنجه، تجاوز، نا پدید شدن، تا اعدام، رژیم ایران حتی قوانین خودش را زیر پا گذاشته. در دو مورد دادگاه تجدید نظر احکام حبس را به اعدام تبدیل نموده.

ایران عضو سازمان ملل است و امضاکننده بسیاری از بیانیه ها است که همگی آنها حق حیات را برای هر کس به رسمیت می‌شناسند. ما باور داریم که با افزایش فشار باید رژیم ایران را به احترام به تعهداتش در باره به حقوق بشر وا داشت.

امروز بیش از شصت زندانی سیاسی در راهرو مرگ در انتظار روز اعدام خود هستند. اخباری که اخیرن در بارهٔ زینب جلالیان دریافت کرده ایم حاکی از اینند که این مبارز آزادی‌خواه بیست و هفت سالهٔ کرد هر لحظه در ختر اعدام قرار دارد.

با نگرانی از سرنوشت خواهرمان زینب جلالیان ما مصرن از شما دعوت می‌کنیم تا به نبرد ما برای کسب اهداف زیر در مورد بپیوندید:

یک) لغو فوری حکم اعدام زینب جلالیان
دو) دسترسی فوری وکیل و خانوادهٔ زینب به وی
سه) دسترسی یک کمیتهٔ پزشكی از طرف سازمانهای بین المللی حقوق بشر برای بررسی سلامت جسمی و روحی خواهرمان

لذا با احترام تمام از جنابعالی می‌طلبیم که از اختیارات خود استفاده کرده و:

یک) زیر پا گذاشتن بنیادی ترین حقوق انسانی را توسط رژیم ایران به اطلاع همه جهانیان برسانید
دو) از شورای امنیت سازمان ملل بخواهید که این اعدام ها را محکوم کند
سه) از رژیم ایران بخواهید که بلافاصله به این اعدام ها پایان دهد
چهار) از رژیم ایران بخواهید تا اصول کنوانسیون بین المللی حقوق بشر را رعایت نماید

زمان تنگ است عزیزان
با هم می‌توانیم عزیزانمان را نجات دهیم

اعتراض جهاني به حکم سنگسار

اعتراض جهاني به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني: جمعه دوم ژوئيه در همه جا عليه سنگسار سکينه


کمپين نجات سکينه محمدي آشتياني از همگان دعوت ميکند٬ در پاسخ به درخواست فرزندان سکينه٬ از هر طريق ممکن به اين حکم اعتراض کنند.

جان سکينه و آينده فرزندان او در خطر است. چگونه ميتوان شاهد و ناظر قتل مادر با پرتاب سنگ شد و سپس زندگي کرد؟ اين چه سبعيت و وحشيگري است که با دخالت در زواياي زندگي شخصي افراد٬ آنها را تا پاي قتل فجيع با پرتاب سنگ ميبرد. اين رفتار قرون وسطايي و وحشيانه بايد با موجي از اعتراض همه کساني مواجه شود که اين خبر را شنيده اند. سکينه محمدي آشتياني در زندان تبريز است و دو بار تقاضاي عفو او بي پاسخ مانده و دستور سنگسار به اجراي احکام زندان تبريز فرستاده شده است. تنها راه نجات سکينه اعتراضات گسترده جهاني است.

تا کنون نامه فرزندان سکينه به ۱۲ زبان دنيا ترجمه شده و در بيش از صد وبلاگ انتشار يافته است. سايتهاي متعدد فارسي زبان نيز ٬ نامه فرزندان سکينه و مصاحبه با وکيل سکينه ٬ محمد مصطفايي را منعکس کرده اند. در طول ۲۴ ساعت گذشته٬ مقامات حکومت اسلامي ۶۰۰ نامه اعتراضي دريافت کرده اند که رونوشت نامه ها براي ما ارسال شده است.

ما يکبار ديگر از همه سازمانهاي مدافع حقوق زن٬ از مدافعين حقوق انساني و از همه مردم دنيا دعوت ميکنيم که کمک کنند جان سکينه را نجات دهيم. ما بايد جلوي اين فاجعه انساني را بگيريم.

جمعه در همه جا٬ در ايران و در اروپا و کانادا و امريکا ٬ در همه جاي دنيا٬ عليه سنگسار اين بربريت آشکار به ميدان بياييد . نگذاريم سکينه را با پرتاب سنگ زجرکش کنند. اين وحشيانه است و بايد بهر طريق ممکن جلوي آنرا گرفت.

کمپين نجات سکينه محمدي آشتياني


مراسم بزرگداشت زنان ایران در شهر جنوا- ایتالیا 21-22 جولای


با حضور خانم شیرین عبادی

و حمایت "زنان سیاهپوش" و" مادران میدان د مایو"

افتتاح میدان "زنان تهران" و پرده برداری از مجسمه "زن ایرانی"

همبستگی با مادران عزادار ایران - ایتالیا

لطفاً جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل زیر تماس حاصل نمایید

sabrinajafi@hotmail.com

مادران عزادار آرژانتین و ایران؛ فریاد زدن درد مشترک در ورای مرزها

راهپیمایی هزاران هوادار «مادران میدان مایو» در آرژانتین

راهپیمایی هزاران هوادار «مادران میدان مایو» در آرژانتین

۱۳۸۹/۰۴/۰۸
ميدان مايو در بوئنوس آيرس، پايتخت كشور آرژانتين، بيش از سه دهه است، زنانى را روى سنگفرش‌هايش مى‌ بيند با روسرى ‌هاى كوچك سفيد بر سر و عكس‌هايى از مردان و زنان جوان در دست.

به آنها «مادران ميدان مايو» مى ‌گويند. زنانى كه از سال ۱۹۷۷ و در اعتراض به ناپديد شدن فرزندان جوان‌شان، در آرژانتین به پاخاسته‌اند. فرزندان آنها در طول سال‌هاى ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ در دوره‌ ديكتاتورى نظامى، كه به «جنگ كثيف» معروف است، ناپديد يا كشته شده‌اند.

كودتاى نظامى سال ۱۹۷۶، به رهبرى خورخه رافائل ويدلا، درگيرى‌هاى داخلى در آرژانتين را تشديد كرد. برخى گزارش‌ها حاکی است که بين ۱۰ تا ۳۰ هزار نفر در جریان این درگیری ها ناپديد شدند.



پائولو بوتا، پژوهشگر در زمينه روابط ايران و آمريكاى لاتين و استاد روابط بين‌الملل در آرژانتين، در مورد حركت مادران ميدان مايو در بوئنس آيرس به راديو فردا مى‌گويد:

«مادران ميدان مايو، در شرايطى اين جنبش مدنى و مردمى را به راه انداختند كه هيچ قدرتى نداشتند. دادگاه‌ها و قاضيان در آن سال‌ها، هيچ جواب درستى به آنها نمى‌دادند كه بتوانند اوضاع پرونده فرزندانشان را در زندان‌ها يا اردوگاه‌ها دنبال كنند.»

مادران ميدان مايو با ادامه اعتراض‌هاى خود موفق شدند، توجه جامعه‌ جهانى را به نقض حقوق انسانى در آرژانتين آن سال ها جلب كنند.

ابل پترينى، دبير كميسيون انجمن مادران ميدان مايو در آرژانتين، در گفت ‌و گو با راديو فردا توضيح مى‌دهد كه چطور به عنوان گروهى از مادران، كارشان را آغاز كردند.

او مى‌گويد، كارشان نتيجه تلاش سه مادر بوده كه خودشان هم بعد از مدتى ناپديد شدند. به گفته خانم پترينى، اين مادران كارى مفيدتر و بيشتر از زارى و التماس انجام دادند:

«ما روز ٣٠ ام آوريل ١٩٧٧ براى اولين بار به ميدان مايو، رفتيم. بعد از آن روز ديگر، هميشه به آنجا رفتيم، چون فهميديم اين تنها راهى است كه مى‌توانيم به مردم اطلاع دهيم در كشورمان چه مى گذرد. مردم ناپديد مى ‌شدند، طورى كه هيچ ‌كس نمى‌دانست چه بر سر آنها آمده و كجا رفته اند. بسيارى از آنها در آن سال‌ها كشته مى‌شدند و كارى از دست كسى برنمى‌آمد.»

خانم پترينى مى ‌گويد که در اين پروسه متوجه شده ‌اند، كمپ‌هاى كار اجبارى طاقت ‌فرسايى وجود دارد.

آنها با حضور و پافشارى ۱۴ مادر بعد از ناپديد شدن مادران اول، شروع كردند. آنها در پروسه پى‌گيرى وضعيت فرزندان خود در دادسراها و دادگاه‌ها با هم آشنا شده بودند: « وقتى سه مادر اصلى و پايه ‌گذار اين حركت اعتراضى، ناپديد شدند براى ما هم كار سخت شد، چون بعضى‌ها از ما، خيلى ترسيده بودند. ولى از طرفى با ناپديد شدن فرزندانمان، به عنوان مادر، انگيزه ادامه كارمان را هم پيدا كرده بوديم.»

اين مادران معترض با همين انگيزه و هدف، در ميدان مايو، ميدان مركزى شهر بوينس آيرس، هر هفته گرد هم آمدند؛ مقابل كاخ رياست‌جمهورى و درست وسط منطقه‌ سياسى و اقتصادى پايتخت آرژانتين، در مقابل چشم صدها عابر شعار دادند و اشك ريختند: «با اين هدف، ما بدون از دست دادن حتى يك روز ٣٣ سال است كه به ميدان مايو مى‌رويم.»

آنها مى ‌گويند، مادرانگى ‌شان را گسترش داده‌اند و خودشان را مادر دست‌ كم ۳۰ هزار نفرى مى‌دانند كه ناپديد شدند: «چون هر چند اين ۳۰ هزار نفر در جاهاى مختلف بودند، ولى يك هدف داشتند. پس ما از طرف مادرانى كه نمى‌توانستند بيرون بيايند يا نمى‌توانستند از بچه‌هايشان كه ناپديد شده بودند، دفاع كنند، بيرون آمديم و مادر همه شديم.»

اين مادران مى گويند «همه براى همه». همه، بچه هاى ما هستند و تمام مردم دنيا برادران ما .و براى آنها هم مبارزه مى‌كنيم.»

يكى از بچه‌هاى خانم پترينى هم در آن سال‌ها در آرژانتين ناپديد شده. او را در حضور خودش بردند: «داستان من را مى ‌توانيد درباره بقيه مادران تكرار كنيد. حتى بچه‌هايشان را وقتى از دانشگاه ‌ها جمع مى‌ كردند و مى‌ بردند، نديدند. مادرانى هستند كه يك يا دو يا حتى پنج فرزندشان ناپديد شده. همه اينها بچه‌هاى ما هستند و همه ما، دردى مشترك داريم.»

تشکلی مشابه در ایران

تشكلى به نام «مادران عزادار ايران» در سال گذشته بعد از انتخابات رياست‌جمهورى شكل گرفت. آنها مادران كسانى بودند كه در دهه ۶۰ اعدام يا ناپديد شده بودند.

اين مادران بعد از سال‌ها سكوت، به مادرانى پيوستند كه فرزندانشان در درگيرى‌هاى بعد از انتخابات رياست‌جمهورى سال گذشته، كشته يا زندانى شدند. آنها با پیدا كردن يكديگر، هر شنبه در پارك لاله كنار هم جمع مى‌شدند و با لباس‌هاى سياه، شرايط‌شان را براى ديگران به نمايش مى‌گذاشتند، تا اينكه تجمعات‌شان با درگيرى و خشونت نيوهاى امنيتى و انتظامى سركوب شد.

خانم پترينى درباره مادران عزادار ايرانى مى‌گويد: «مادران ايرانى، بايد به بچه هايشان افتخار كنند. رنج و دردى درون‌شان هست كه فقط آنهايى مى فهمند كه تجربه اش كرده باشند و اين مادران مى توانند توضيح‌اش دهند. آنها بايد براى آينده مبارزه كنند، براى زندگى و آينده كشور همه ما بايد مبارزه و دفاع كنيم. رو به آينده باشند، عقب ننشينند، رها نكنند، فراموش نكنند، نااميد نشوند.»

بعد از بازداشت تعدادى از اعضاى مادران عزادار در ايران، آنها به دلیل سرکوب ها و برخوردها ديگر نمى‌توانند در پارك يا خيابان‌ كنار هم جمع شوند. اما برخوردهاى قهرى و امنيتى، آنها را به تجمع‌هايى درون خانه‌هاى يكديگر كشانده و دامنه فعاليت‌شان به كشورهاى ديگر هم كشيده شده است.

حالا ديگر مادران ميدان مايو در بوينوس‌ آيرس آرژانتين، مادران عزادار ايران را تشويق مى‌كنند و به آنها پيام مى‌دهند كه از حمايت بقيه مادران در سراسر جهان برخوردارند.

روبن پارادز رودريگز، استاد دانشگاه ناسيونال روزاريو آرژانتين در رشته روابط بين‌الملل و متخصص مسائل خاورميانه است.

«در دهه ۷۰ ميلادى در آرژانتين و در حال حاضر در ايران، مادران وارد هيچ حركت سياسى نشده‌اند. آنها در حركتى مدنى، فقط دنبال جواب هستند. چه كسى بايد جواب مادرانى را بدهد كه فرزندانشان ناپديد يا كشته يا زندانى شده‌اند؟»

پائولو بوتا، استاد روابط بين‌الملل در آرژانتين
او در گفت ‌و گو با راديو فردا با اشاره به حركت مادران عزادار در ايران كه فشارهاى حكومت و مسائل امنيتى آنها را به سمت خانه‌هاى يكديگر كشانده، مى‌گويد:«من معتقدم در برابر دولت‌هايى با اين مشخصات كه آزادى‌ها و حقوق انسان را زير پا مى‌گذارند و دمكراتيك نيستند، صداهايى در جامعه به وجود مى‌آيد كه خواهان باز شدن جامعه هستند.»

مادران عزادار حالا به ديدار يكديگر مى‌روند. در خانه كشته‌شدگان بعد از ناآرامى‌هاى اخير ايران با هم عكس مى‌گيرند و عكس و شعر ونوشته‌هايشان را در وبلاگ‌شان منتشر مى‌كنند. تعدادى از آنها به زندان رفته‌اند، بازجويى شده‌اند و تهديد ولى حالا فعاليت‌هاى خود را زير سقف خانه‌هاى بقيه مادرانى انجام مى‌دهند كه با هم درد مشتركى دارند.

آقاى رودريگز با مقايسه حركت مادران عزادار و مادران در آرژانتين، تاكيد مى‌كند: «اين يك پروژه طولانى‌مدت است. زمان لازم است تا گروه‌هايى به‌وجود آيند كه در زندگى روزانه، وراى ضعف آزادى بيان موجود، قوى و قوى‌تر شوند. مادران ميدان مايو در راهى پيش مى‌رفتند، كه ما نه تنها در ايران كه در ميان "زنان سفيد پوش" در كوبا شاهد بوديم.»

زنان سفيدپوش كوبا، مادران و همسران زندانى‌هاى سياسى در اين كشور هستند كه در اعتراض به وضعيت اعضاى دربندخانواده‌شان و در اعتراض به حكومت كاسترو، تظاهرات هفتگى برگزار مى‌كنند و بارها از طرف حكومت سركوب شده‌اند.

آقاى روبن پاردز رودريگز مى‌گويد: «همه اين زنان هدف مشخصى دارند؛ هدف آنها پايان موقعيت دشوارى است كه خانواده‌هاى آنها با آن روبه‌رو هستند يا قربانى رژيم‌هاى سياسى كشورشان هستند.»

مشابهت های یک حرکت اجتماعی

پائولو بوتا، پژوهشگر در زمينه روابط ايران و آمريكاى لاتين در آرژانتين، هم در مورد حركت مادران ميدان مايو در بوئنس آيرس و حركت خودجوش مشابه در ايران، براى راديو فردا توضيح مى‌دهد: «مهم ‌ترين شباهت در اين است كه هيچ ‌كدام از اين مادران در دو سوى جهان به دولت و حاكمان خود هيچ اعتمادى ندارند؛ و اين خيلى مهم است؛ اگر شهروندان يك كشور به دولت‌شان اعتماد نداشته باشند، چه تعريفى از فعاليت دولتمردان آن كشور مى‌توان داد؟»

دومين اشتراك را اين پژوهشگر روابط بين‌الملل در اين مى‌داند كه حتما چيزى براى پنهان كردن در اين حكومت‌ها وجود دارد: «مسوولان كشور در آن زمان در آرژانتين بايد پاسخگوى اين مادران مى‌بودند. مادران ايرانی بايد بتوانند حداقل جواب سوالات‌شان را درباره شرايط و پرونده فرزندانشان، از مسوولان قضايى بگيرند. اگر كسى پاسخگو نيست، اين احتمال وجود دارد كه نبايد چيزهايى گفته شود و پنهان‌كارى در ميان است.»

پائولو بوتا كه دو سالى است به شكل تخصصى روى روابط ايران و آمريكاى لاتين كار مى‌كند، سومين بخش اشتراك اين دو حركت مدنى در ايران و آرژانتين را در اين مى‌داند:

«در دهه ۷۰ ميلادى در آرژانتين و در حال حاضر در ايران، مادران وارد هيچ حركت سياسى نشده‌اند. آنها در حركتى مدنى، فقط دنبال جواب هستند. چه كسى بايد جواب مادرانى را بدهد كه فرزندانشان ناپديد يا كشته يا زندانى شده‌اند؟»

مادران ميدان مايو در آرژانتين، زنان سفيدپوش در كوبا و مادران عزادار در ايران، اين روزها درد مشتركى را فرياد مى‌زنند. بعضى در ميدان‌ها و خيابان‌ها و بعضى زير سقف خانه‌هاى كوچك يكديگر.

ما می خواهیم تو زنده بمانی

شنبه یولی ۲۰۱۰ساعت ۱۲ ظهر در خیابان کاتارینن-دورتموند

ما می خواهیم تو زنده بمانی

قبل از آنکه دیر بشود ، چیزی بگوییم ........
چیزی بگوییم ، قبل از آنکه جوانان این سرزمین را به خاک و خون بکشند ....
چیزی بگوییم ، قبل از آنکه مادران دوباره لباس عزا بتن کنند .....
چیزی بگوییم ، قبل از آنکه دوباره این دارهای سیاه بر پا گردند .....
چیزی بگوییم

حامیان مادران عزادار ایران , این هفته دوباره به خیابان می آیند و دوباره با فریاد درسکوت خود

برای لغو اعدام ، برای آزادی زندانیان سیاسی -عقیدتی ، برای محاکمه عاملان این جنایات به اعتراضات

خود ادامه خواهند داد

به یاری ما بشتابید ، زندگی زینب جلالیان در خطر جدی است ، قبل از آنکه دیر بشود ، چیزی بگوییم

حامیان مادران عزادار ایران

مادران صلح دورتموند

http://madaransolhdortmund.blogspot.com/

سایت «تغییر برای برابری

ما می خواهیم که تو زنده بمانی، ما می خواهیم که اعدامت نکنند، می خواهیم که تو و همه ی زنان آن روستای کوچک دوباره امید به زندگی را احساس کنند ...


سایت ها را می گردیم، از لحظه ای که خبر را شنیده ایم سایت ها را به دنبال اسمت به دنبال نشانی از تو می گردیم که نشانی، کم پیدا ست ، مثل رد پاهایت روی برف روزی که از خانه فرار کردی و ده ساله بودی که لابد توی برف گم می شده اند یا روی سنگلاخ کوه یا زیر تابش آفتاب در دشت که نمی دانم چه فصلی بوده، فصل رفتنت را انگار اما رقم می زنند که تابستان باشد، می گردیم باز که نشانه هایت را کنار هم بچینیم ببینیم محارب خدا چه شکلی بوده، چه کرده در کدام دادگاه به کدام نشانی، محاربه اش ثابت شده باز هم رد پایت گم شده، رد پایت حتی در دادگاه هم نیست که چند دقیقه ای بیشتر مهمانش نبوده ای که لابد محاربه از قیافه ات می باریده و نیازی به اثبات نداشته. پدرت صدایش لرزیده وقتی که گفته تو موقع فرار سواد نداشتی ، با دست های کوچک ده ساله ات کار خانه می کردی، مثل هزاران زن بی نشانی دیگر، تو هم بی نشان بودی، پی نشان یافتن به کوه زدی یا چه؟ نمی دانم اما امروز هم که قرار گذاشته اند تا طناب دار زندگی ۲۷ ساله ات را پایان دهد هنوز نشانی از تو نیست.

هیچ کس وکیل تو نیست، آنکه بنا را بر ناپدید کردن تو از حیات گذاشته، نشانه هایت را پاک کرده اند، اجازه نداده اند حتی وکیلی که خواسته ای دستش به پرونده تو برسد، هیچ ردپایی به تو نمی رسد، نوشته اند فعالیت تبلیغی می کرده ای، نوشته اند در راه خانه ات دستگیر شده ای وقتی می خواستی به روستایی در ماکو بروی ، همانجا که روزی از آن گریختی، کجایی دختر؟ محاربه ات با خدا بود یا با زندگی که در آن برایت نشانه ای نبود، محاربه ات با سرنوشتت بود؟ زندگیت ردپاهای شیرین را به خاطر می آورد، شیرین که ردپای آخرش در بهار جاودانه شد، شیرین که می خندد از درون قاب عکس.

ما می خواهیم که تو زنده بمانی، می خواهیم که نشانی هایت کامل شوند، می خواهیم نبرد تو با زندگی و سرنوشت زنانی که محکوم به بی سوادی بودند ، برگ آخرش چوبه ی دار نباشد، ما می خواهیم همه قوای زنانه ات را به کار گیری، زنده بمان زینب! زنده بمان و به روستایت بازگرد، این بار نه در حکم زنی بی سواد و جارو به دست با کوهی از آرزوهای برآورده نشده، بازگرد با شیپور تغییر.

ما می خواهیم که تو زنده بمانی، ما می خواهیم که اعدامت نکنند، می خواهیم که تو و همه ی زنان آن روستای کوچک دوباره امید به زندگی را احساس کنند، زینب ما با تو می مانیم تا آخرین لحظه، هرچند که دستمان خالی است و دل هایمان دل دل نتوانستن می کند، از همه ی سازمان های داخلی و بین المللی حقوق بشری که جان دختر ۲۷ ساله برایشان مهم است، از قاضی آخر، آخری نفری که می تواند مانع مرگ تو شود، می خواهیم ما را در رسیدن به آرزویمان کمک کنند، ما می خواهیم که زنده بمانی زینب جلالیان.

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

مادران عزادار، یکسال مبارزه، همچنان پیگیر و پایدار

مادران عزادار، یکسال مبارزه، همچنان پیگیر و پایدار

• مادران عزدار در نخستین سالگرد حرکت خود با انتشار بیانیه ای اعلام کردند: امروز پس از یک سال اگر چه مادران عزادار رخت عزا از تن در آورند، ولی از پای نخواهند نشست و با قامتی استوار، پیگیر و پایدار و تا جان در بدن دارند، مادران دادخواهی هستندکه برای رسیدن به خواسته های خود مبارزه خواهند کرد ...


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۷ تير ۱٣٨۹ - ۲٨ ژوئن ۲۰۱۰


اخبار روز: مادران عزادار به مناسبت یک سال اعتراض و پیگیری خود علیه سرکوب و برای آزادی زندانیان سیاسی، و معرفی عاملین جنایت های بعد از انتخابات ۲۲ خرداد، اعلامیه ای منتشر کردند:

مادران عزادار همچنان پیگیر و پایدار، بر خواسته های به حق خود پای می فشارند!

از آغاز جنبش اعتراضی مردم ایران که ابتدا به خاطر اعتراض به نتیجه انتخابات مهندسی شده خرداد سال ۱۳۸۸ شکل گرفت سالی گذشت. سالی که خیابان‌های ایران انسان‌های آزادی خواهی را که خواهان پاسخ گویی مسئولان به تقلب آشکار انتخاباتی در قالب جنبشی مدنی بودند، پذیرا شدند. حکومت اما اعتراض قانونی مردم را پاسخی جز شکنجه و گلوله و کشتار در زندانهایش و در خیابانها نداشت و نداد. به بند کشیدن ها و کشتارها بار دیگر مادرهای بسیاری را به سوگ دلبندانشان نشاند و بسیاری را برای آگاهی از وضعیت فرزندهایشان جلوی زندان‌ها و دادگاه‌ها کشاند. مادران داغدار و خانواده زندانیان سیاسی در اعتراض به سرکوب، زندان، شکنجه، کشتار و همین‌طور به نشان دادخواهی فرزندهای کشته شده‌شان سیاه پوشیدند و خواهان محاکمه و مجازات عاملین و آمرین جنایت های صورت گرفته در زندان ها و خیابان ها شدند.
مادران عزادار طی فراخوانی در ۴ تیرماه سال ۸۸ اعلام کردند که در یک حرکت نمادین، هر شنبه ساعت ۷ تا ۸ بعدازظهر در میدان آب نمای پارک لاله و پارک های دیگر تهران گردهم می آیند و با در دست گرفتن عکس فرزندان خود، شمع روشن می‌کنند و صدای اعتراضشان را به گوش مردم دنیا خواهند رساند و تا رسیدن به خواسته هایشان دست از مبارزه بر نخواهند داشت. پس از انتشار این فراخوان گروه‌های حامی مادران عزادار در شهرهای مختلف ایران و جهان شکل گرفت و آن‌ها نیز هر هفته همراه با مادران عزادار ایران تجمعات اعتراضی برگزار کردند.
آغاز حرکت اعتراضی مادران عزادار ششم تیرماه ۱۳۸۸ بود. از آن روز تعداد بسیاری از مادران و حامیان‌شان (قریب به ۹۰ نفر)، در نوبت های مختلف مورد حمله و یورش نیروهای امنیتی قرار گرفتند و دستگیر شدند و در تمام این مدت خود و خانواده‌هایشان مورد تهدید،اذیت و آزار، احضار و ضرب و شتم نیروهای سرکوبگر قرار گرفتند. مادران اما روز به روز همبستگی‌شان بیشتر شد و مصمم به اشکال مختلف مبارزه مدنی، از تجمع جلوی زندان اوین و دادگاه های انقلاب، تجمع در سایر پارک‌ها گرفته تا همراهی با اعتصاب غذای زندانیان و شرکت در مراسم یادبود کشته شدگان، دیدار و همدردی با خانواده‌های جان‌باختگان در تهران و شهرستان‌ها و اعتراض و مخالفت با اعدام هم چنان برخواسته‌های خود پای فشردند. این حرکت اعتراضی، به شکلی گسترده مورد حمایت بسیاری از گروه های سیاسی و اجتماعی در سراسر دنیا نیز قرار گرفت که از آن جمله می‌توان به حمایت مادران سیاه‌پوش کوبا و مادران میدان مایا/ آرژانتین و همین طور برخی شخصیت های حقوق بشری و صلح خواه ایرانی و بین المللی، فعالان جنبش زنان، جنبش دانشجویی، هنرمندان سینما، تاتر، شاعران و نویسندگان اشاره کرد.
تهدید، ارعاب، دستگیری و زندان نه تنها مانع حرکت اعتراضی مادران نشد، بلکه خواسته هایشان را عمق بخشید تا برای جلوگیری از تکرار تاریخ، تابوهای گذشته را شکستند، خط کشی ها را کنار زدند و همراه با خانواده زندانیان سیاسی و جان باختگان کنونی و گذشته، خواستار:
۱- محاکمه علنی و مجازات آمرین و عاملین جنایات سی و یک سال گذشته،
۲- آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی،
۳- محکوم کردن مجازات اعدام و پایان دادن به احکام اعدام شدند.

امروز پس از یک سال اگر چه مادران عزادار رخت عزا از تن در آورند، ولی از پای نخواهند نشست و با قامتی استوار، پیگیر و پایدار و تا جان در بدن دارند، مادران دادخواهی هستندکه برای رسیدن به خواسته های خود مبارزه خواهند کرد.

مادران عزادار
ششم تیرماه سال

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

گزارش گردهمایی مادران صلح دورتموند - شنبه ۲۶ جون ۲۰۱۰









گزارش گردهمایی مادران صلح دورتموند - شنبه ۲۶ جون ۲۰۱۰
( ۵ تیر ۱۳۸۹ ) :

حامیان مادران سوگوار ، این مادران مبارز در ایران ،
همیشه می آیند و به نام فداکاران ، به نام مادران ،
به یاد قربانیان راه آزادی ، با دستان پیچیده در هم
و با کلامی پیچیده تر، خواهان آزادی عزیزان در بند
می شوند، خواهان لغو اعدام ، و خواهان به مجازات رساندن
عاملان این جنایات .
آری ، ما هم چنان به راهمان ادامه خواهیم داد .....

در گردهمایی این هفته ما ، دوباره گفتگو های جالبی با مردم داشتیم ،
از جمله :

دختر جوانی بعد از گفتگو با ما و خواندن اعلامیه و دیدن عکس های
قربانیان در ایران ، گفت که یک گزارش راجع به اعدام ها در ایران
خواهد نوشت و در کلاس درس آن را برای همکلاسی های خود خواهد خواند .

مرد جوانی بعد از گفتگو طولانی می پرسید ، که آیا دولت ایران ،
با استناد به قوانین اسلام دست به چنین اعمالی می زند و یا با سوء
استفاده کردن از قوانین به نفع خود ......؟؟؟

رهگذران زیادی همیشه سوال می کنند ، که چه کار می شود کرد ،
آنها چه کار برای مادران می توانند انجام دهند ،
و ما چه انتظاری از مردم و دولت آلمان داریم ، سوال ها بی شمارند .....

اما ما فقط یک سوال داریم :
تا کی این همه بی عدالتی ؟
تا کی ؟

زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران عزادار در ایران
مادران صلح دورتموند

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

دو شعر از نامادری

تقديم به مادران داغداري كه فرزندانشان بر دار شد

دايكم داغدار

آن گاه كه

رولكم

در جدال با طناب

ميرغضب

ميان زمين و آسمان

سرگردان

ميدانستم

كه اميدي

به آسمان نيست

و تو اي زمين خون آلود

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ....

تا بر نعش

فرزندان بر دار شده ي خود

لالايي كودكان بي معلم را

سر دهند

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ...

با ميرغضب هم دست مشو

اشك كودكان

كمانگر را

بياد آر

و نيزه ي كمانداران را

كه ميرغضب را

نشان

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ....

جايي بگذار .....


----------------------------------------------------------------------


كودكان

در كلاس درس حاضر

آقا معلم

اما ....

در جدال با طناب

كودكان

روي تخته سياه

با اشكهايشان

سرخ مي نويسند

كمانگر

كمانداريم

گزارش مراسم سالگرد شهيد مسعود هاشم زاده

30 خرداد به مناسبت اولين سالگرد شهادت مسعود هاشم زاده جمعي از مادران عزادار تهرن (پارك لاله) مادران عزادار رشت و كرمانشاه همراه با مادر سهراب اعرابي در مراسم گراميداشت كه به همين مناسبت بر سر مزار اين شهيد برگزار شده بود شركت كردند .

حوالي ساعت 12 به منزل مسعود مي رسيم و خانواده با روي گشاده به استقبالمان مي آيند و ما از ديدار دوباره شان شادمان مي شويم . كمي بعد با رسيدن مادر سهراب و مادران عزادار رشت جمعمان تكميل مي شود .



در فرصت باقيمانده مادران كرمانشاه ، رشت و تهران هريك از ظلمهايي كه در حق خود و فرزندان حق طلب و بي قرارشان در هر خطه از اين خاك پهناور و حق پرور ،‌از بيمها و نگرانيها و از اميدها و آرزوهاي خود گفتند و يكبار ديگر دردهاي مشترك خود را يادآور شدند . از اجراي احكام اعدام ، از قهقهه مستانه آمران و عاملان جنايات ،‌از دربند بودن زندانيان عقيدتي و سياسي ،‌آنان از دشواري و در عين حال لزوم راه مبارزه با خشونت افسار گسيخته ،‌با روش هاي بدون خشونت صحبت كردند و اينكه چقدر بايد صبور و در عين حال هوشيار ، همواره پيگير ، قاطع و خستگي ناپذير بود .

حوالي ساعت 16 به قصد حضور بر سر مزار حركت كرديم . در طول مسير با ديدن مناظر بكر و زيباي شمال با خود فكر مي كردم مسعود با آشنايي و آموختن از اين محيط چه درخواست بجا و ساده اي داشت اگر مي خواست كه زندگي آزاد و زيبا را براي خود و ديگران بسازد و چه كج انديشند آنان كه او را به اين جرم به گلوله بستند .

مسعود در بقعه آقا سيد شفيع روستاي خشكبيجار از توابع رشت ،‌در محلي بسيار زيبا و مصفا ،‌جايي كه به گفته پدر مسعود بسيار طبيعتش را دوست مي داشت در خاك آرميده است .



مراسم سالگرد بر سر مزار با يادآوري خاطراتي از مسعود از زبان مادرش و دل نوشته هايي از مادر سهراب آغاز شد .

در ادامه برادر مسعود شعري از سياوش كسرايي كه بسيار مورد علاقه مسعود بود خواند :

دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته آزادگی این است

يكي از مادران سخنراني كوتاهي با ياد تمام شهداي راه آزادي ايراد كرد و در نهايت مراسم با سرود خواني مادران به ياد تمام شهداي آزاديخواه و جانباختگان راه دمكراسي ، با شكوه و آنگونه كه بايسته مسعود و مسعودهاي اين سرزمين پهناور است خاتمه يافت .

گزارشي از سالروز تولد شهيد رامين رمضاني

video
جمعي از مادران عزادار پارك لاله و كرمانشاه به مناسبت سالروز تولد شهيد رامين رمضاني بر مزار او در كنار خانواده رامين حضور يافتند تا با مرور ياد و خاطره او تولدش را گرامي دارند .

رامين سي و يك تيرماه 66 متولد و بيست و پنجم خرداد 88 در ميدان آزادي به شهادت رسيد اما تا 2 تيرماه خانواده از وضعيت او اطلاعي نداشت و بالاخره با دوندگي هاي بسيار توانستند جسد را از پزشكي قانوني تحويل بگيرند .

video
رامين سرباز وظيفه اي بود كه پس از طي دوران آموزشي در سنندج به زابل و زاهدان منتقل شده بود و حدود 5 تا 6 ماه از دوران سربازيش باقي مانده بود . او 21 خرداد به مرخصي آمده و 22 خرداد در انتخابات شركت كرده بود و از اولين ساعات بامداد 23 خرداد به دنبال رايش مي گشت . او مبهوت و به شدت آزرده خاطر بود و از كل فاميل و آشنا مي خواست كه پيگير آراي خود باشند و درنهايت در شامگاه 25 خرداد زماني كه به همراه ميليونها نفر ديگر در جستجوي آراي گمشده خود بودند با گلوله پاسخش را دادند .

راهش پر رهرو – يادش گرامي باد





دیدار مادران عزادار با مادر ندا آقا سلطان


عصر چهارشنبه جمعي از مادران عزادار همراه با مادران مصطفي كريم بيگي و رامين رمضاني به ديدار مادر ندا رفتند تا از او بخواهند لباس عزا را از تن بدر آورد .

در اين ديدار بار ديگر سه مادر از عزيزان خود گفتند :

مادر ندا از مراسم سالگرد ندا گفت كه در فضاي كاملا امنيتي برگزار شد ،‌حوالي 17:30 نيروي امنيتي او را از ايستگاه مترو تا سر مزار اسكورت كردند و به كسي اجازه نزديك شدن به مزار را نمي دادند و سه نفر از 7 نفري كه آمده بودند را بازداشت كردند كه با وساطت مادر ندا آزاد شدند .

مادر ندا مي گفت وقتي به ماموران امنيتي اعتراض مي كنم چرا اجازه ندارم هرجا دلم و هر وقت دلم مي خواهد بروم مي گويند اگر بوسيله نيروهاي افراطي و لباس شخصي اتفاقي برايتان بيفتد ما نمي توانيم جوابگوي شما ،‌تمام ايران و دنيا باشيم .

راس ساعت 18:10 همزمان با ساعت شهادت ندا فريادهايم به آسمان بلند شد و حوالي ساعت 18:20 نيروهاي امنيتي از من خواستند تا بهشت زهرا را ترك كنم و مرا تا بيرون بهشت زهرا همراهي كردند .

مادر مصطفي كمي از خاطرات پسرش و اينكه در طول 26 سال از لحظه لحظه با مصطفي بودن لذت برده است مي گويد .

مادر رامين نيز از رامين و از درد مضاعف خود بواسطه اينكه نه بدست دشمنان خارجي بلكه بدست هموطنان خود كه ادعاي مسلماني نيز دارند كشته شد گفت .

در پايان مراسم مادران با خواندن سرود از خون جوانان وطن و يار دبستاني ياد تمام شهداي راه آزادي را گرامي داشتند .




گل های رز سرخ و سفیدی که برای یادبود کشته شدگان سی ام خرداد، حبس و آزاد شدند

پنجشنبه ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰

دیروز ساعت چهار بعدازظهر برای گرامی داشت یاد و خاطره جان باختگان راه آزادی سی خرداد سال ۱۳۸۸ و همدردی با مادر و پدرشان و همچنین برای دیدار پدر و دو برادرم با مترو به طرف بهشت زهرا حرکت کردم. ساعت ۵ به آنجا رسیدم و از آنجا با تاکسی به قطعه ۲۵۷ رفتم. اطراف این قطعه، پر از نیروهای امنیتی و لباس شخصی بود. از ماشین پیاده شدم ولی فضا را غریب یافتم. نه انسانی در آنجا می دیدی و نه گلی. صاحبان گورها نیز در انتظار قطره آبی و عطر گلی، در زیر آفتاب می سوختند. فقط در قسمت پایین بر سر گوری، تعدادی صندلی چیده بودند و افرادی نشسته بودند. هر کجا نگاه می کردی، نیروهای امنیتی و لباس شخصی را می دیدی که رژه می رفتند. فردی لباس شخصی نیز آشکارا در حال عکس برداری بود. ندا مرا به سمت خود می کشید، بی توجه به راهم ادامه دادم ولی فضا غیر عادی بود، چون هر زمان که به آنجا می رفتی، پر از گل و گلدان و شمع و افرادی بود که بر مزار عزیزانشان در نقاط مختلف نشسته و یا ایستاده بودند. میله هایی نزدیک گور ندا برای سایه بان نصب شده بود که بدون سایه بان، فضا را غریبانه تر می کرد. چرخی زدم ولی نه خانواده ندا را یافتم و نه همراهان را، قصد رفتن به قطعه ۱۶ برای دیدار پدرم را کردم که چندین نفر به دورم جمع شدند و مرا محاصره کردند. یک سواری پژو نیز آمد و به زور می خواستند مرا درون ماشین بیاندازند. یک لباس شخصی از وزارت اطلاعات جلو آمد و گفت: "تو همانی که به خاوران هم می روی". در دلم گفتم: " آری تو هم همانی که در خاوران دایم مزاحمت ایجاد می کنی و دم از رأفت اسلامی می زنی". باز چند خانم و آقا تلاش کردند که به زور مرا درون ماشین بیاندازند که مقاومت کردم و فریاد زدم، "شماها کی هستید و چرا می خواهید مرا دستیگر کنید؟"، ولی هیچ کس پاسخ گو نبود و مدام مرا تهدید می کردند و مردی جلو آمد و با من گل آویز شد و به زور مرا سوار ماشین کردند و به نمازخانه بهشت زهرا(پشت غسالخانه) بردند. در آنجا تعدادی دیگر را نیز دستگیر کرده بودند و تک تک نیز اضافه می شدند. هر کدام را در یک صندلی نشانده و بازجویی می کردند. از همه ما باز عکس گرفتند. دیشب ساعت یک نصف شب که تازه به خانه بازگشته بودم و جریان دستگیری خودم و سایرین و عکس گرفتن شان را برای مادرم تعریف می کردم، گفت "بگذار آنقدر عکس بگیرند تا عکس دانشان پر شود". معلوم بود هر آنکس را که از آنجا رد می شده، دستگیر کرده بودند. بعداً شنیدم که خانواده ندا مراسم شان را به هم زده اند(البته احتمالاً تهدید شان کرده اند) و گویا تحت الحفظ مأموران، به بهشت زهرا آمده و بازگشته بودند.

چند ساعتی در همین حال بودیم. چند بازجو بودند که سراغ تک تک مان می آمدند و برگه هایی را برای شناسایی افراد و پرسش و پاسخ می دادند و می خواستند که آنها را تکمیل کنیم. برخی برای نوشتن مقاومت می کردیم. برخی ترسیده بودند و تلاش می کردند که خود را از آن مهلکه برهانند. من باز هم معترض شدم که به چه دلیلی ما را دستگیر کرده اید، چرا باید این برگه ها را پر کنیم و ...، ولی به جای پاسخ ما را تهدید می کردند. یکی آمد و مرا تهدید کرد که: " اگر باز هم داد و بیداد راه بیاندازی و زیاد حرف بزنی، دندان هایت را خرد می کنم". با خود گفتم، بله شما می توانید، با زهرا کاظمی هم همین کار را کردید و او را کشتید. بالاخره تصمیم گرفتم که خیلی مختصر پاسخ دهم.

دستگیر شدگان حدود سی نفر بودند که هفت الی هشت نفر خانم و بقیه آقا بودند. بیشتری ها جز سه الی چهار نفر، جوان بودند. نفهمیدم غیر از این تعداد، کسان دیگری را نیز دستگیر کرده بودند یا نه، نزدیکی های غروب یکی یکی شروع به آزاد کردن افراد کردند. در انتها، من ماندم و یک نفر آقای نسبتاً جوان که حالش نیز بسیار بد بود و دچار شوک عصبی شده بود و از هوش رفت و دهان و دندانش قفل شده بود. من اعتراض کردم و خواستم برایش آمبولانس خبر کنند، ولی همه دورش ریختند و بالاخره یک نفر که می گفتند دکتر است، توانست او را به هوش بیاورد.

حدود ساعت نه شب ما را نیز بیرون آوردند و گفتند که می خواهند به اوین ببرند. با سه ماشین پژو سواری و یک موتور دو ترکه ما را اسکورت کردند و به اداره اطلاعات شهر ری بردند. در ماشینی که من را نشانده بودند چهار مأمور، دو زن و دو مرد نشسته بود. زمانی که از بهشت زهرا خارج می شدیم، آسمان تقریباً تاریک بود و حال و هوای غمزده ای داشت. من و آن دیگری و گل های سرخ را به بند کشیده بودند و به زندان می بردند. بدون اینکه بتوانم حتی یکی از این گل ها را به یاد عزیزانم پرپر کنم. از یک طرف به مادر و خانواده ام فکر می کردم که هم اینک چشم انتظار و نگران من هستند و از طرف دیگر به پدر و برادرانم که نتوانستم سراغشان بروم و از دیگر سو به بار غمی که بر قلب مادر و پدر ندا و دیگر مادران و خانواده ها سنگینی می کند که از حداقل حقوق شهروندی شان که برگزاری مراسم سالگرد فرزند دلبندشان است، محروم شده اند و بار این محرومیت را من و امثال من به خوبی حس می کنیم و سالهاست که برای باز پس گرفتن این حقوق دست به گریبانیم. در همین فکرها بودم که به میانه راه اتوبان بهشت زهرا رسیدیم و به سمت راست پیچیدند و پس از چندین بار از این خیابان به آن خیابان رفتن و دور میدانی زدن، وارد حیاطی شدیم. وسط راه از من خواستند که چشمانم را ببندم و سرم را پایین بیاورم تا مسیر را نبینم. وقتی به آنجا رسیدیم، محل را شناختم و گفتم بیخود به خودتان زحمت دادید، من دو بار به اینجا آمده ام و آدرسش را بلدم. چند ساعت نیز در آنجا منتظر ماندیم. تا بالاخره ما را به طبقه بالا بردند و باز دوباره سوال و جواب. من چندین برگه از شعر " خبر کوتاه بود " هوشنگ ابتهاج همراهم بود و می خواستم هر کدام از آنها را با چند شاخه رز سرخ به مادران تقدیم کنم. بازجویان می گفتند: "این اعلامیه ها چیست؟" گفتم: "این ها اعلامیه نیست و فقط شعری است برای همدردی"، گفتند: "مگر ندا را اعدام کرده اند که این شعر را آورده ای" گفتم: "فرقی نمی کند، من چون این شعر را خیلی دوست دارم، می خواستم به مادرانشان تقدیم کنم".

از یک طرف می خواستند کار و شیوه برخورد خود را توجیه کنند و معلوم بود که قصدی برای نگاه داشتن ندارند و از طرف دیگر تهدید می کردند که می خواهند مرا به اوین ببرند. از آنها خواستم" هر کاری می خواهید بکنید، فقط زودتر وضعیت مرا روشن کنید و به خانواده ام خبر دهید". بالاخره گفتند: "باید منتظر باشی تا رییس بزرگ بیاید و نظر نهایی با اوست". ایشان آمدند، در نمازخانه بهشت زهرا هم آمده و دستورات لازم را داده بودند. من را که دیدند، گفتند:" این خانم که هنوز اینجاست. آیا شام به ایشان داده اید و ..."، گفتم" من شام نمی خواهم، فقط بگذارید به خانواده ام اطلاع دهم" از رییس کوچک خواستند که خودش کارها را ردیف کند و زودتر مرا به خانه بفرستد. وسایلم به همراه دوربین و گل های سرخی که از هم تارانده بودند تا میان آنها را ببنند را تحویلم دادند و مرا به آژانسی هدایت کردند و گفتند: " این همه گل برای چه خریده ای؟ اینها که تا خونه برسی خشک می شوند، می خواهی آنها را کجا ببری؟" گفتم" این گل ها به بند کشیده و آزاد شده اند، می خواهم آنها را خشک کنم و به همین شکل نگه دارم". مأمورین به مسخره به هم نگاه کردند و گفتند:"بله گل رز سمبل است، سمبل". گفتم بله، این گل ها از بین نمی روند و هر روز بیشتر می شوند و می توانند بلایایی را که شما دیروز و امروز به سر ما و خانواده کشته شدگان آوردید را بعدها شهادت دهند.

در میان حرفهایشان شنیدم که آن دیگری را نیز آزاد کردند. با تنی خسته به خانه بازگشتم. مادرم تا مرا دید از جایش پرید و گفت" ای جان، منصوره جان تو کجا بودی؟". مرا غرق بوسه کرد و تا پاسی از نیمه شب با هم نشستیم و حرف زدیم. تا من کلامی از امروز می گفتم، او هم از خاطراتش و بلاهایی که طی این سال ها بر سرش آورده اند، می گفت و بر این تاکید می کرد که ظلم هیچ گاه پایدار نمی ماند و بالاخره روزی بایستی به مردم جواب پس دهند.

یاد تمامی رهروان آزادی، بخصوص کشته شدگان اخیر گرامی باد!
منصوره بهکیش/سی و یکم خرداد سال ۱۳۸۸
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
درود بی پایان ما بر شما مادر، پدر و همراه گرامی

اطمینان داشته باشید که یاد و خاطره عزیزمان همواره در دلهای ما و تمامی مردم آزاده ایران و جهان زنده است و راهش پر رهرو! شعری زیبا از هوشنگ ابتهاج(ه ا سایه) که نوید دهنده روز آزادی است را به یادش تقدیم می داریم.


خبر کوتاه‌ بود
اعدام‌ شان‌ کردند!
خروش‌ دخترک‌ برخاست‌
لبش‌ لرزید
دو چشم‌ خسته‌اش‌ از اشک‌ پر شد
گریه‌ را سر داد
و من‌ با کوششی‌ پر درد
اشکم‌ را نهان‌ کردم‌
چرا اعدامشان‌ کردند؟
می‌پرسد ز من‌، با چشم‌ اشک‌آلود
عزیزم‌، دخترم‌
آنجا شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
دروغ‌ و دشمنی‌ فرمانروایی‌ می‌کند آنجا
طلا، این‌ کیمیای‌ خون‌ انسان‌ها
خدایی‌ می‌کند آنجا
شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
که‌ همچون‌ قرن‌های‌ دور
هنوز از ننگ‌ آزار سیاهان‌، دامن‌ آلوده‌ست‌
در آنجا حق‌ و انسان‌ حرف‌های‌ پوچ‌ و بیهوده‌ست‌
در آنجا رهزنی‌، آدم‌کشی‌، خون‌ ریزی‌ آزادست‌
و دست‌ و پای‌ آزادی‌ در زنجیر
عزیزم‌، دخترم‌
آنان‌ برای‌ دشمنی‌ با من‌
برای‌ دشمنی‌ با تو
برای‌ دشمنی‌ با راستی‌ اعدام‌ شان‌ کردند
و هنگامی‌ که‌ یاران‌
با سرود زندگی‌ بر لب‌
به‌ سوی‌ مرگ‌ می‌رفتند
امید آشنا می‌زد چو گل‌ در چشمشان‌ لبخند
به‌ شوق‌ زندگی‌، آواز می‌خواندند
و تا پایان‌ به‌ راه‌ روشن‌ خود با وفا ماندند
عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌.
حامیان مادران عزادار (سی ام خرداد سال ۱۳۸۹)

نامه شیوا نظرآهاری خطاب به پدرش: تو یادم دادی که نشکنم پدر

روز مادر که نبودم تا دستان مادرم را بوسه زنم و اینک در روز تو هم نیستم پدر.

یک روز در تمام طول سال برای تو پدر!.گریه کن! اشکهایت تمام غمهای این روزگار را با خود خواهد برد!
گریه کن بیقرارم باش....بگذار گریه هایت در حجم تنهایی های من فرو بریزد و غوطه ور کند در میان تمام جرم های ناکرده ام.

گریه کن پدر!
دردها را بیرون بریز حق داری.آخر چند ماه است که می دانی من نخوابیده ام در اتاق کناری.

چند ماه است که بی خبری از سرنوشت دردانه دخترت حالا نوبت توست و من نیستم دوباره...اما بگذار بگویم پدر در میان تمام این مقاومت ها هنوز دستهایم دستهای تو را کم دارد.هنوز شانه هایم شانه هایت را می خواهد پدر.هرچند که بزرگ شده باشم هرچند حالا در زندانی به نام اوین مشق مقاومت کنم.هرچند محکم شده باشم اما هنوز هم وقتی نیستی شانه هایم انگار چیزی کم دارد.

پدر هنوز وقتی از خیابان رد می شوم دستهایم دستهای تو را طلب می کند تا نکند که ناگهان ماشینی برزمینم زند.

تو نیستی پدر تا تکیه کنم برتو! تو نیستی تا دستم را بگیری و من دستم را هر روز صبح به دیوار می گریم و به اراده ام تکیه می زنم .

تو یادم دادی که نشکنم،تو ایستادگی را در حرف ها و قصه هایت برایم معنا کردی. تو گفتی پدر که ظلم رفتنی است و آنچه می ماند حدیث آدم های خوب است.

من نخواستم که اینجا باشم ، تو یادم دادی پدر و حالا من هر روز کلامت را مرور می کنم تا نکند اینهمه تنهایی و سکوت از پا درم بیاورد.

گریه کن پدر نه برای من برای سرزمینی که بهترین فرزندانش را روانه زندان می کند اما استوار بمان پدر شانه های من ستبری شانه هایت را می خواهد مبادا کمرت خم شود که آنوقت چیزی ندارم تا بر آن تکیه کنم.استوار بمان پدر.
شیوا به پدرش: تو یادم دادی که نشکنم پدر


گردهمایی حامیان مادران عزادار ایران - مادران صلح دورتموند


گردهمایی حامیان مادران عزادار ایران - مادران صلح دورتموند در روز شنبه ۲۶ جون ساعت ۱۶ -۱۷ بعد از ظهر در خیابان کاتارینن- دورتموند
Samstag : 26 Juni 2010 , 16.00-17.00 Uhr, Katharinenstraße, gegenüber Sparkasse Dortmund


برای همبستگی با مادران عزادار ایران ، این مادران مبارز و خستگی ناپذیر , به یاد همه قربانیان راه آزادی ،
برای اعترا ض به اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی - عقیدتی در ایران دوباره
گرد هم خواهیم آمد و اعتراض خود را به جهانیان نشان خواهیم داد .


به ما بپیوندید و بگوئید: ما هرگز سکوت نخواهیم کرد ......

زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران عزادار ایران
مادران صلح دورتموند

http://madaransolhdortmund.blogspot.com/


۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

سالروز قتل ندا و سهراب و همه جان باختگان



گردهمایی مادران صلح دورتموند- آلمان

روز شنبه ۱۹ جون ۲۰۱۰ ( ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ ) برای

سالروز قتل ندا و سهراب و همه جان باختگان و

قربانیان راه آزادی در ۳۱ سال گذشته در ایران






ترانه‌های کوچک غربت


عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم‌سارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش

و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگونسار
بر نیزه‌هایشان


تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرین‌ات می‌کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها
به داس سخن گفته‌ای

آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی

فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسبیان
بازمی‌آمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغ‌دارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند

احمد شاملو

۲۶ -دیِ ۱۳۵۷
لندن

زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران عزادار ایران
مادران صلح دورتموند

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

برای سالگرد قتل ندا ، سهراب و همه دیگر جرگوشه های مادران مبارز


گردهمایی حامیان مادران عزادار ایران - مادران صلح دورتموند در روز شنبه ۱۹ جون ساعت ۱۶ -۱۷ بعد از ظهر در خیابان کاتارینن- دورتموند
Samstag : 19 Juni 2010 , 16.00-17.00 Uhr, Katharinenstraße, gegenüber Sparkasse Dortmund

" من هرگز سکوت نخواهم کرد .......هرگز " پروین فهیمی مادر مبارز سهراب اعرابی !

برای همبستگی سراسری در دنیا با مادران عزادار ایران ، به یاد همه قربانیان راه آزادی ، برای سالگرد قتل ندا ، سهراب و همه دیگر جرگوشه های
این مادران مبارز و خستگی ناپذیر ، همه جرگوشه های این خاک و بوم گرد هم خواهیم آمد و در سکوت , اعتراض خود را به جهانیان نشان خواهیم داد .
با شمع و گل به ما بپیوندید و بگوئید: ما هرگز سکوت نخواهیم کرد ......

زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران عزادار ایران
مادران صلح دورتموند
http://madaransolhdortmund.blogspot.com/

با تشکر فراوان از همکاری و کار مشترک همه گروه ها

در زیر قسمتی خلاصه شده از فراخوان گروه های مختلف از برنامه مشترک را که مادران صلح دورتموند هم ، همبستگی خود را با این اعتراض سراسری اعلام کرده اند ، می توانید ملاحظه کنید .

روزهای 22 خرداد (روز شروع تظاهرات های میلیونی)، 25 خرداد (روز حمله جنایتکارانه به کوی دانشگاه) و 30 خرداد (روز به قتل رسیدن ندا و تعدادی دیگر در تهران) روزهای به خیابان آمدن میلیونی و توده ای مردم برای بدست گرفتن سرنوشت خودشان است.

عده زیادی از معترضین و راهپیمایان در این روز توسط نیروهای بسیجی و امنیتی موسوم به لباس شخصی بقتل رسیدند. از جمله این قتلها، قتل معصومانه ندا آقاسلطان بود. ندا مانند قاطبه معترضین، در آرزوی نفس کشیدن در فضایی دمکرات و سرکشیدن جرعه‌ای آزادی بود. صحنه جانباختن ندا که با چشمانی باز انتظار جوان ایرانی را از جامعه جهانی در لحظه‌ای که آخرین نفسهایش را می‌کشید، به‌نمایش می‌گذاشت، میلیونها صفحه مونیتور در سراسر جهان منتقل شد.

اشخاص زیادی کمک کردند که واقعیت قتل ندا به گوش تمام دنیا برسد. قتل گل، قتل آشکار آزادیخواهی و انساندوستی، مردم دنیا را تکان داد و برای آنها یک درد به وجود اورد. و همینطور شد که ندا متعلق به دنیا گردید و نه به هیچ فرد، گروه، یا ایدئولوژی خاص. او متعلق به جهان است. و او نه فقط صدای درد مشترک جهانی‌ است، بلکه تنها تضمین کننده آزادی را بیدار ساخت- وجدان انسانها.

ترکیبی‌ از درد، عشق و عدالت جوئی، وجدان با تفاوت گذاشتن بین گل و قاتل برای پیشبرد آزادی قدم برمیدارد . به مشخصی‌ میگوید: باید قدرت قاتلان گلها همچون جمهوری اسلامی را از آنها گرفت، قاتلان را مجازات کرد و گل‌ها را آزاد کرد.

و ندا فقط یک شخص نیست. او سمبل تمام جانباختگان راه آزادی است. ۳۱ سال است که جمهوری اسلامی در ایران زبانها را بریده، قلمها راشکسته و آزادیخواهان و مبارزین را در بند کرده، و زندان و شکنجه و اعدام و سنگسار با این رژیم عجین شده است. ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ هم روز شروع فرمان قتل عام‌های ده ۶۰ توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی خمینی بوده. ندا هزاران ندا را بیدار کرده است، و هر ندا هزاران ندای دیگر...

--
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ مصادف با ۲۰ ژوئن ۲۰۱۰ در اولین سالگرد قتل ندا همزمان در کشورهای مختلف برای صلح، آزادی، انسانیت و یادمان ندا جمع خواهیم شد .مجموعه کار‌های اعتراضی و هنری تقدیم شده به روز ندا در سالنی در تورنتو همراه با برنامه موسیقی مهمان ما خانم زیبا شیرازی بطور زنده روی اینترنت پخش خواهد شد.

متن فوق ترکیبی از ۴ فراخوان‌ ندای ایران (هلند)، کانون خاوران (تورنتو)، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی (تورنتو)، و کمیته مستقل روز جهانی‌ ندا (بین لمللی) بود. این برنامه با همکاری سازمان‌های زیر ممکن بوده است.

ندای ایران (هلند)
کانون خاوران (تورنتو)
فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی (تورنتو)
مهر ایران (تورنتو)
نشریه روشنگر(تورنتو)
مادران صلح (دورتموند)
کمیته همبستگی با مادران جانباختگان در ایران (تورنتو)
ندا برای آزادی (ونکوور)
ندا برای ایران آزاد (بین لمللی)
کمیته همبستگی‌ برای پیشبرد دموکراسی در ایران (نیو یورک)
همبستگی‌ با ایران (ملبورن


این هم یک اعتراض اینترنتی است هم یک اعتراض در شهر‌های مختلف در جهان

Coordination Committee - گروه هماهنگکننده برای روز جهانی‌ ندا
http://www.facebook.com/group.php?gid=345613429072&ref