۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

به مناسبت 25 بهمن

به مناسبت 25 بهمن



ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست درمانش
ولی تاریخ فردایی فرو گیرد گریبانش
به خواری از فراز تخت بیدادش فرود آرد
سخن در آن نمی رانم که این دم دیر و زود آید
ولی شک نیست کاخر نیست جز این رای و درمانش  

25 بهمن سال 89 مردم هنوز در بهت اتفاقات بعد از انتخابات بودند، هنوز باور نداشتند که مسئولان پاسخ اعتراض ساده آنان را اینگونه داده اند. رژیم برای بریدن صداهای اعتراض از انواع شیوه های وحشیانه استفاده کرده بود. مردم در مدت بسیار کوتاه هر جنایتی که تاریخ بشریت به خود دیده بود، با تمام وجود لمس کرده بودند ( کشتار وحشیانه، شکنجه، تجاوز و ...). رژیم با پشتوانه ی خشونتی که انجام داده بود، اینطور تصور می کرد که دیگر صدای اعتراضی باقی نمانده و معترضین را ساکت کرده است و ادعا می کرد در کشور امنیت برقرار کرده است.
در آن روز، موسوی و کروبی از مردم خواسته بودند که برای حمایت از حرکت مردم در تونس و مصر به خیابان ها بیایند. در مقابل چشمان حیرت زده ی ماموران که همه ی خیابانها را قرق کرده بودند مردم معترض دوباره به خیابان آمدند. لحظه به لحظه بر تعداد مردم افزوده و وحشت در دل دژخیمان بیشتر می شد.
رژیم برای ساکت کردن مردم، دوباره تصمیم به سرکوب  معترضان گرفت و به جان این مردم صلح دوست و ضد خشونت افتاد، این بار با بی شرمی خواستند که این کشتار را به عوامل بیگانه نسبت دهند و هویت جانباختگان را بدزدند. ولی به زودی این حرکت موذیانه آنان هم افشا شد و مردم در مقابل این فریب و ریاکاری رژیم ایستادند. 
یکی از جانباختگان محمد مختاری بود که با نوشتن آخرین پیام صفحه ی فیس بوکش، مقاومت در مقابل ظلم را فریاد زد:
خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته‌ام
محمد مختاری، دانشجوی 22 ساله مهندسی معدن دانشگاه آزاد شاهرود، روز25 بهمن سال 89 و در جریان اعتراضات مردمی، براثر اصابت گلوله جان باخت. حاضران در صحنه شدت جراحات وی را در حد مرگ نمی دانستند چرا که وی تا مدتی با پای خودش نیز حرکت می نموده است. به نظر می رسد وی به علت عدم  رسیدگی به موقع پزشکی جان باخته باشد چرا که براثر شلیک گلوله به کتفش خون زیادی از بدن وی خارج شده بود تاجایی که شاهدان عینی تمامی لباس های وی را غرق در خون توصیف نموده اند
اسماعیل مختاری پدر محمد در مصاحبه ای با  "روز" گفته است، "من نه تلنگری به قاتل خواهم زد نه دنبال این هستم که او را بازداشت یا محکوم کنند فقط می خواهم او را معرفی کنند، می خواهم قاتل بچه من و سایر بچه ها معرفی شود. بگوید روی چه حسابی شلیک کرده؟ چرا زده؟ مگر محمد چی می خواست که اسلحه را سوی او نشانه گرفت و شلیک کرد؟ می خواهم بدانم قاتل محمد خواسته هایش چیست؟ محمد آزادی میخواست؛ اگر خواسته اش محقق می شد مگر به نفع قاتل هم نبود؟ با چه هدفی زد؟"
محمد روزی که میخواست برود دستبند سبز را به دستگیره در بست و رفت. هنوز دستبند محمد به دستگیره در است. او اعتراض داشت و رفت. 
جانباخته دیگری که این جانیان سعی داشتند هویت او را بدزدند و سناریوی ساختگی بسیجی بودنش را مطرح کردند، صانع ژاله بود. که با اعتراض برادرش، قانع ژاله روبرو شدند. قانع تاکید کرد که صانع بسیجی نبود، او یک هنرمند بود و می خواست که هنرش درخدمت مردمش باشد. در پی اظهار این سخنان، قانع ژاله را هم دستگیر و تمام خانواده را تهدید کردند.   
مادر صانع به شدت از این اتفاق متاثر است،  توان سخن گفتن ندارد، می گوید: من فقط جنازه بچه ام را می خواهم، می خواهم او را در آغوش بگیرم. من سیاسی نیستم،  یک مادرم. بچه ام را به من بدهید...
یادشان گرامی باد

یکی از کسانی که در 25 بهمن 1389 حرکت جالبی برای رساندن صدای اعتراض انجام داد. اکبر امینی بود، او قبل از آن زمان دستگیر شده و آزار دیده بود، زمانی که زندانی بود نمایندگان مجلس برای بازدید رفته بودند و زندانیان از آزار و اذیتی که در زندان به آنان وارد شده بود، گفته بودند، نمایندگان به آنان وعده رسیدگی داده بودند. اکبر بعد از آزادی برای پیگیری به سراغ آنان می رود ولی وقتی توجهی نمی بیند. به گفته ی خودش می خواهد به یک صورت صدای اعتراضش را به همه برساند و افشاگری کند. پیش خود فکر می کند کار آن مرد تونسی و اقدام او به خودسوزی دراین کشور کارساز نیست. به فکر می افتد که بالای جرثقیلی برود و از آنجا صدایش را به دیگران برساند.
هنوز هوا گرگ و میش بود که اکبر امینی از یک جرثقیل در تقاطعی درخیابان بهشتی بالا رفت. پارچه سبزی را که دو متری عرض داشت از روی شانه‌هایش آویزان کرد و یک سر بند سبز هم روی پیشانی‌اش بست. ماموران که متوجه او شدند، مدام سعی داشتند او را بیمار روانی معرفی کنند. بالاخره او را به زیر آورده و به زندان اوین بردند. گرچه پس از مدتی او را آزاد کردند ولی به آزار و اذیت و دستگیری و بازداشت او ادامه داده اند.

به امید پیروزی و برچیده شدن بساط ظلم و خشونت در کشور عزیز ایران

یکی از مادران پارک لاله
25/11/91

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر