۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

!به یاد رامین رمضانی و مادرش که هر دو به ناحق به کام مرگ روانه شدند


!به یاد رامین رمضانی و مادرش که هر دو به ناحق به کام مرگ روانه شدند




چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید، افروختنم باید
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم
تا خود به کجا آخر، با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من، با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد، آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم، بند از دل پر آتش
وین سیل گذازان را، از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد، از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد، در صاعقه آویزم
ای سایه! سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا، بگشایم و بگریزم     "شعر از الف-سایه"

شب گذشته باخبر شدم که خانم مهری مختارزاده مادر رامین رمضانی در بیمارستان خاتم الانبیای تهران فوت کرد، هنوز باورم نمی شود، شوکه شدم و علت فوت این مادر داغدار را نمی دانم، او که سنی نداشت! می گویند پس از کشته شدن پسرش دایم دچار حمله قلبی می شده است. بله او هم از غصه پسرش و نگرانی هایی که یک خانواده داغدار و پیگیر گریبان گیرش می شود دق کرد. ولی چرا طاقت نیاورد؟ نبایستی به این زودی تسلیم مرگی زودرس که جنایت کاران مسبب اصلی آن هستند، می شد.

مدتی بود که می خواستیم با تعدادی از دوستان به دیدارش برویم، ولی از زمانی که همسرش را در بهشت زهرا به خاطر همدردی با دیگر خانواده ها دستگیر کردند و با اتهام های واهی و در اصل به خاطر پیگیری علت کشته شدن فرزندش به سه سال حبس محکوم کردند، کمتر خود را نشان می دادند تا شاید دیگر اعضای خانواده شان از گزند این نامردمان در امان باشند، غافل از اینکه این با هم بودن به خانواده های داغدار و آسیب دیده امید کشف حقیقت و نوید ساختن دنیایی بهتر را می دهد و نبایستی این حداقل را از دست بدهیم و به آنها واگذار کنیم.

ناراحت کننده تر اینکه آقای مهدی رمضانی را نیز تهدید کردند که نبایستی در مراسم خاک سپاری همسرش شرکت کند و باید خود را جهت اجرای حکم به زندان اوین معرفی کند. پسرش را در 25 خرداد سال 88 کشتند، مادر را این چنین دق دادند و هنوز هیچ پاسخی به خانواده نداده اند و حالا می خواهند پدر را به زندان ببرند.

می گویند گذشته چراغ راه آینده است و ستم کاران از عاقبت کار دیگر جنایت کاران درس می گیرند و عافیت اندیش می شوند! تابه کی باید این چنین ساده اندیش باشیم و فریب بخوریم؟ پس از این همه جنایتی که از سال های اولیه روی کار آمدن شان مرتکب شدند و دگراندیشان بیرون زندان و زندانیان سیاسی را به اصطلاح خودشان پاک سازی کردند و خانواده های آنان را هم چنان می آزارند و تهدید می کنند، ولی باز هم نتوانستند و نمی توانند بازماندگان پرسش گر و دادخواهانی که به دنبال چرایی و چگونگی این جنایت ها هستند را خاموش کنند و باز هم درس نمی گیرند و می زنند و می بندند و به اشکال مختلف می کشند. با وجودی که به خوبی دریافته اند که پایداری و پیگیری خانواده ها پایانی ندارد و بالاخره روزی باید پاسخ گوی تمامی اعمال غیرانسانی خود باشند و آن روز را به روشنی در برابر خود می بینند، ولی باز هم تکرار جنایت می کنند. نمی دانم این از خوی پلیدشان است یا از شیوه بیدادگری تمامی حکومت های دیکتاتوری و دیکتاتورهای دست آموزشان! هرچند فرقی نمی کند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی پلیدی و پلشتی، فرهنگ ستمکارانی است که با فریب و نیرنگ حکومت بر مردم را به دست می آورند و برای بقای خود آن چنان این فرهنگ پلیدی و ریاکاری را نهادینه می کنند که هر فردی از جامعه که آمادگی داشته باشد، می تواند به ستمکاری تبدیل شود که اگر بر فرض محال حاکمان هم گاهی و بنا به مصلحتی بخواهند جلوی او را بگیرند، دیگر نمی توانند وی را مهار کنند و این دیگر عمق فاجعه در جامعه ای است که هم اکنون در ایران شاهدش هستیم.
یاد مهری مختارزاده و رامین رمضانی گرامی باد!
یکی از دادخواهان
24 بهمن 1391

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر