۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

حمایت از مادران پارک لاله و حامیان آنان در زندان


گردهمایی مادران صلح دورتموند، در حمایت از مادران پارک لاله و حامیان آنان در زندان ها -
شنبه ۲۱ ژانویه ۲۰۱۲

" امنیت ملی را چه کسانی به خطر می اندازند ؟مادران یا حاکمان؟

نمی دانم به این احکام بخندم یا بگریم. ژیلاکرم زاده مکوندی با حکم قاضی عادل و خوش وجهه جمهوری اسلامی! قاضی مقیسه یا همان ناصریان سابق به جرم حمایت از مادران داغدار به دو سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم و در روز ششم دی ماه دستگیر و به زندان اوین منتقل شد...........

منصوره بهکیش، یکی دیگر از حامیان مادران عزادار، در روز 4 دی 1390 به اتهام «تبليغ عليه نظام و ايجاد اجتماع و تباني براي بر هم زدن امنيت ملي از طريق تشكيل گروه مادران عزادار» در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه شد. او در دادگاه تمام اتهام ها را رد کرد. دادگاه هنوز حکم خود را صادر نکرده است.......... "

ما مادران پارک لاله و حامیان در سرتاسر دنیا، ضمن پافشاری برسه خواسته اصلی خود مبنی بر آزادی تمامی زندانيان سیاسی – عقیدتی، لغو مجازات اعدام و محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان کشتارهای سی و سه سال گذشته؛ از مردم آزادیخواه و نهادهای حقوق بشری می خواهیم برای آزادی پروین مخترع و ژیلا کرم زاده مکوندی و توقف فشار بر مادران دادخواه و حامیانشان در ایران، ما را همراهی و طنین صدای ما را رساتر کنند.









۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

ژیلا کرم زاده مکوندی را آزاد کنید!

ژیلا کرم زاده مکوندی را آزاد کنید!

نمی دانم به این احکام بخندم یا بگریم. ژیلاکرم زاده مکوندی با حکم قاضی عادل و خوش وجهه جمهوری اسلامی! قاضی مقیسه یا همان ناصریان سابق به جرم حمایت از مادران داغدار به دو سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم و در روز ششم دی ماه دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.

او اینک بیست و چند روز است که دوران زندان خود را سپری می کند. ژیلا با اینکه خودش مادر نیست، ولی از حامیان مادران داغدار است و یکی از اتهام هایش نیز همین بوده است که برای دلداری دادن به مادران به پارک لاله رفته است.

آری ژیلا به پارک رفته بود تا به این کشتار بی رحمانه اعتراض کند. برای او فرقی نمی کرد که مادر باشد یا همسر یا خواهر یا فرزند. تمامی آسیب دیدگان خواهر و فرزند او هستند، زیرا انسان اند. او تلاش کرد نشان دهد که ظلم در حق هیچ انسانی جایز نیست و برای حمایت از انسانیت به پارک لاله رفت.

او به پارک رفت تا کمی از آلام این مادران و خانواده ها را بکاهد. او فقط می خواست پیامی به این خانواده ها بدهد که نگران نباشید، ما با شما همدردیم و برای رساندن این پیام نزدیک به دو سال و نیم درگیر است. او را در 19 بهمن 1388 بازداشت کردند و مدت 36 روز در زندان بود سپس با کفالت آزاد شد ولی کدام آزادی! گویی او را از همان موقع در بند کرده بودند، زیرا دایم خودش و خانواده اش تحت فشار بودند و هم اکنون نیز تحت فشارند. واقعاً باید پرسید به چه جرمی؟ آیا همدردی با انسان های دردمند جرم است؟!


تنها جرم ژیلا همدردی با درد کشیده هاست، همان چیزی که به مذاق این دین سالاران حکومتی مدافع رأفت اسلامی خوش نمی آید. فریاد در سکوت ژیلا و ژیلاها در روزهای پس از انتخابات سال 88 این بود که چرا بهترین فرزندان این آب و خاک که باید برای بهروزی و سربلندی کشور به خدمت گرفته شوند، دسته دسته به زندان فرستاده می شوند؟

چرا بهترین انسان ها برای درخواست اولیه ترین حقوق خود به گلوله بسته می شوند؟ چرا آزادی بیان نیست؟ چرا به جای از بین بردن طناب های دار، هر روز کشت و کشتار افزون می گردد؟ چرا هیچ کس حاضر نیست مسئولیت کشتار این همه انسان بی دفاع را به عهده بگیرد؟ در طی این سی و سه سال این همه جوان کشته، زخمی و ناپدید شدند، ولی چرا هیچ کس پاسخ گو نیست؟

از خود می پرسم چه زمانی مردانی که بر کرسی قضا تکیه داده اند و مدعی اند عدالت خانه ای برپا کرده اند، این صدای بی صدای مادران را می شنوند؟ نمی دانم واقعا نمی شنوند یا خود را به کری می زنند، نه مطمئن ام که خیلی خوب هم می شنوند و برای همین ژیلا و ژیلاها را به بند می کشند، چون می ترسند مبادا ژیلاها تعدادشان زیاد و هزاران تن شوند و برای دادخواهی سر بلند کنند، همان طوری که مادران داغدار سال هاست از دیروز و امروز به دنبال دادخواهی اند ولی گوش شنوایی نیست.

آری ژیلا تنها یک تن از این موج دادخواهان است که برای حمایت از مادران باید حداقل دو سال یعنی هفتصد و بیست روز از زندگی خود را در زندان باشد زیرا گفته است چرا به جای کشتن فرزندان ما و خونین کردن سنگفرش خیابان ها، نمی گذارید حرفشان را بزنند. ژیلا و ژیلاها می گویند اگر شما به عدالت قضاوت می کنید، چرا عاملان و آمرانی که فرزندان ما را در این سی و چند سال به جوخه های اعدام سپرده اند یا با قساوت تمام سینه شان را آماج گلوله کرده اند معرفی نمی شوند.


ژیلا این زن نازک دل شاعرمان را به بند کشیدند تا تحقیرش کنند، ولی او از زندان باکی ندارد و با روحیه ای بسیار بالا و قوی در ملاقات حاضر می شود و خانواده اش نیز خوشحال اند که که ژیلا حالش خوب است و آنقدر توانایی دارد که این ظلم را تحمل کند، ظلمی که پایدار نخواهد ماند و بالاخره روز دادخواهی فراخواهد رسید.

ژیلا تا به حال دو بار ملاقات کابینی داشته است و هر بار بسیار آراسته و خندان پشت شیشه حاضر شده است، تا خانواده اش از در بند بودن او آزرده خاطر نشوند. او به خواهرانش گفته است:" نگران نباشید من اینجا 25 خواهر دادخواه دیگر یافته ام" زیرا هر کدام از زندانیان زن، یک مادر یا خواهر برای اویند و او نیز برای آنها و برای آن روزی که عدالت برقرار شود، پشت هم خواهند ایستاد.


به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی و بخصوص ژیلای عزیزمان
یکی از مادران پارک لاله
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post_18.html
28 دی 1390

گردهمایی مادران صلح دورتموند، در حمایت از مادران پارک لاله و حامیان آنان در زندان ها - شنبه ۲۱ ژانویه ۲۰۱۲ ، ساعت ۱۵ تا ۱۶ بعد از ظهر روبروی کلیسا راینولدی در دورتموند


۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

واقعيتي كه همه مي دانند!

واقعيتي كه همه مي دانند!

تقدیم به دوست عزیزم ژیلا کرم زاده مکوندی

در این سرزمین عادت کردیم که از دیدن عجایب تعجب نکنیم .در این جا هر گاه کاری از روی اصول انسانیش توسط حاکمیت پیش برود آن گاه واقعا شگفت زده می شویم . این عبارت را مردم ایران با ادبیات گوناگون و عموما به سادگی بیان می کنند. چندی پیش به دیدار مادر یکی از دوستان رفتیم که مدتی بود در زندان بود و خانواده از حال و روزش بی خبر، وقتی ما برای دلداری دادن به مادر گفتیم نگران نباشید او به زودی آزاد می شود، آخر کاری نکرده که در زندان بماند، مادر به سادگی ولی بسیار پر مغز در جواب گفت: مگر بقیه که در زندان هستند کاری کردند؟ و اصولا مگر آنان که کار بدی می کنند، به زندان می روند؟ ما دیگر هیچ نتوانستیم بگوئیم چرا که زندان پر است از انسان هایی که که کاری نکردند به جز آن که بهترین ها را برای کشورشان خواستند.
این روزها وقتی خبردستگیری دوست خوبم ژیلا را برای گذراندن دوره محکومیت دو ساله اش شنیدم، باز به یاد می آورم که نباید متعجب شوم. اصو لا مگر امکان دارد که هم شاکیان آزاد باشند و هم مجرمان و قاتلان؟ حال که دستگاه قضاوت، اراده و استقلالی ندارد و اصولا گوش به فرمان بازجویان و آمران جنایات می باشد، این خیلی طبیعی است که شاکیان و دادخواهان به زندان شوند.
مردمی که از حق خود و از رای خود پرسیدند، آرامش خیال تمامیت خواهان را به مخاطره افکندند و جانیانی که مردم پرسشگر را به گلوله بسته ، در زندان ها مورد تجاوز و شکنجه قرار داده و یا به قتل رساندند آرامش خیال را برای حاکمان تمامیت خواه خود به ارمغان آوردند و از آن جا که حماقت و دیکتاتوری پیوندی تاریخی و ناگسستنی دارند، پس توقع مجازات برای قاتلان و صد البته آمران آن ها هم، توقع بسیار بیجائی است.
این واقعیت را همه کسانی که در برابر دیکتاتورها قد علم می کنند به خوبی می دانند و دیگر از این احکام شگفت زده نمی شوند، احکامی که در آن شاکیان یا وکلای آنان به جای جانیان و آمران به زندان می روند.
زمانی که حاکمان مسیر تمامیت خواهی و دیکتاتوری را در پیش می گیرند مسیر خود را تعریف می کنند و رفتارهایشان به سادگی برای مردم تعریف شده و قابل پیش بینی می شود اما آن چه در این میان جای تعجب دارد درس نگرفتن دیکتاتورها از اسلافشان می باشد - مشق دیکتاتوری که با اصرار بسیار احمقانه و به کرات تکرار می شود- ظاهرا دیکتاتورها حافظه تاریخی بسیار ضعیفی دارند تا جایی که حتی شاه و صدام که مر بوط به دهه های اخیرند را نیز به یاد نمی آورند،اما در این میان ندیدن حسنی مبارک و بن علی و از آن ها مهمتر قذافی و...که دیگر نیازی به بهره گیری از حافظه هم نیست، واقعا اعجاب آور است چرا که فقط کافی است تا از قوه بینائی بهره مند باشی، آن گاه صحنه ها به روز در جلوی دیدگانت رژه می روند ولی گوئی کوری دیکتاتورها را نیز باید به دیگر فضایلشان افزود و اصولا دیکتاتورها به واسطه خود شیفتگی شدید خود مجمع خوبی می باشند واز تمام فضائل انسانی یک جا بهره مند هستند.!!!
اکنون روی سخنم با شما تمامیت خواهان و عاملان ریز و درشت آنان می باشد: اگر شما با اصراری بیمار گونه قائل به تکرار تاریخ هستید و از گلوله و زندان و شکنجه مصرانه بهره می گیرید تا فکر و اندیشه را به بند کشید و صدای هر گونه اعتراض را به زعم خود در گلو خفه سازید، تاریخ نیز بی گمان درس تاریخی خود را تکرار خواهد کرد و دیر یا زود جواب مکرر خود را به شما نیز خواهد داد.
از این رو اگر برای زهر چشم گرفتن از مادران و پس از تلاش های پیاپی، آخرین راهکارها را به کار می برید، خود نشانه بالندگی و موفقیت ماست. در طول دو سال و نیم گذشته که مادران عزادار و همراهان آنان گرد هم آمدند تا به کاربرد خشونت بر علیه فرزندان این سرزمین قد علم کنند و خواستار شناسائی و محاکمه خشونت طلبان شدند، شما روش های بسیاری برای ارعاب و انصراف آنان از دادخواهی در پیش گرفتید. از تهدیدهای تلفنی، توهین وتحقیر و ضرب وشتم در پارک لاله و خیابان های مجاور آن گرفته تا حبس های دسته جمعی چند روزه، زندان های انفرادی چند روزه تا چند ماهه و امروز ناامید از همه آن ها به حبس های طولانی مدت روی می آورید ولی از آن جا که حماقت و درس نگرفتن از خصیصه های دیکتاتورهاست، انتظاری جز این نیز از شما نمی رفت، از این رو ما شگفت زده نشده و نمی شویم.
من هم راه و حامی و هم صدا با مادرانی هستم که به دادخواهی فرزندان آزادی خواه و حق طلب کشورم جمع شدند، مادرانی که باور دارند اعتراض و پرسش حق فرزندانشان است، مادرانی که ایمان دارند برای ساختن یک کشور تنها و تنها راه اصولی و ابدی، پاسخ گو بودن حاکمان آن کشور است، مادرانی که می گویند جواب پرسش و اعتراض بدون خشونت، گلوله و زندان و شکنجه نیست، مادرانی که بر آنند تا به چرخه طولانی خشونت در کشورمان پایان دهند.
آری من به مادرانی که به حمایت و هم راهی با فرزندان این سرزمین برخاستند تا کشور بهتری بسازند، می بالم.در کشوری که فقر و فساد و رکود در همه زمینه ها جمع کثیری از فرزندان این سرزمین را به ورطه نابودی کشانده است، وجود جوانان، زنان و مردانی که با هوشیاری و مراقبت، از این بلایا فاصله گرفته و بر آن شوریدند نعمتی است که باید ارج نهاده شود و عزیز داشته شوند نه آن که به سینه سرد خاک سپرده یا به زندان ها در افکنده شوند.
من با مادرانی که می گویند: آنان که فرزندان این مرز و بوم را به واسطه سوال رای من کو؟ و حق من چیست؟ به گلوله بستند، بایستی همراه با آمرانشان بصورت علنی و عادلانه محاکمه شوند، هم صدا هستم.
من با مادرانی که باور دارند جای فکر و اندیشه، اعتراض و انتقاد، گرامی داشته شدن و گوش شنواست نه زندان و وشکنجه و از این رو خواستار آزادی تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی هستند، هم باورم.
من افتخار می کنم حامی مادری هستم که به بازجویان، آن گاه که از او می خواهند با رسانه ها گفتگو نکند و خود را مدام مادر فرزند زندانیش معرفی ننماید، بلکه اسم و فامیل خود را به کار برد، در نهایت شجاعت تا آن جا به فرزند خود می بالد که خیالشان را راحت میکند و می گوید: من وصیت کردم اگر قبل از آزادی فرزندم بمیرم، بر سنگ مزارم بنویسند مادر مجید توکلی.
من به مادرانی که اعلام می کنند: ما به هیچ وجه قصد انتقام نداریم و هدف ما پایان دادن به خشونت و باز تولید خشونت است و اگر همه زندانیان سیاسی از زندان آزاد شوند از خون فرزندمان می گذریم، افتخار می کنم.
من به هم راهی و حمایت از این مادران افتخار می کنم و اگر همراهی و حمایت از آنان، امنیت خیال کس یا کسانی را به مخاطره اندازد، از آن بیم ندارم.من ذره ای برای آن چه کردم پشیمان نیستم و به درستی خواسته مادران ایمان کامل دارم.
از این رو اگر به واسطه این حمایت و هم راهی باید به زندان بروم، با افتخار و غرور به زندان خواهم رفت و بزرگترین آرزویم این خواهد بود که روزی و به واسطه آن که مردم، حاکمان دیکتاتور کشورم را وادار به تمکین خواسته هایشان می کنند و درهای زندان به روی همه زندانیان عقیدتی و سیاسی باز می شود، از زندان آزاد شوم.
یکی از حامیان مادران پارک لاله - دیماه
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post_06.html90

۱۳۹۰ دی ۱۵, پنجشنبه

نوشته اي از مادر مصطفي كريم بيگي

نوشته اي از مادر مصطفي كريم بيگي

"فردا بوسه ی مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من ..."

اس ام اسی که در انتهایش اوج تنهایی مصطفی جوانه زد و اوج دلتنگی من. اگر آن روز می دانستم که روزی از همین روزها این اس ام اس لباسی از واقعیت بر تن می کند، بی شک رج به رج این لباس را از هم می شکافتم. نمی دانم چرا هیچ گاه در خیالم نگنجید که عاشورای حسینی، روز مظلومیت حسین، سالروز خاطره تشنه لبان خسته دل، روز عزای جوانانی از جنس پاکی و بلور شود.

جوانانی از جنس مصطفای من که پاکی را با او معنا کردم. مصطفایی که هنوز خیابان ها را در جستجوی معصومیت چهره اش گام برمی دارم. مصطفایی که بی اراده تصویر بودنش هر روز مقابل چشمانم جان می گیرد. مصطفایی که عاشق بود و عاشق رفت. او که هنوز نبودنش در قوه ی تخیلم شکل واقعی نمی گیرد.

آن قدر زیبا از آزادی و آنچه که حقمان است و باید ستاند می گفت که فکر می کنم خدا آنچه را که مصطفی فریاد می کرد چه زود شنید و عطایش کرد.

مصطفای من جان در راه حق و آزادی داد، جان در راه عشق داد. گرچه باور نبودنش سخت است، باور جای خالی اش جان فرساست، اما فرزند من با خون خود عشق بازی کرد و در خون خود غلتید. دلتنگی اش با هیچ چیز پر نخواهد شد، دلتنگی همه ی مادرها با هیچ چیز پر نخواهد شد.

دلتنگم... دلتنگیم... دلتنگی هایمان را باد با خود می برد و می رساند به گوش همه ی جاهای خالی، همه ی نبودن ها... اما کاش برساند به گوش همه آنانی که پاسخشان برای دست های خالی گلوله بود و باتوم، گلوله بود و چرخ های بی رحم و بی تفکر.

عاشورا دیگر برایم تکرار تاریخ مظلومیت حسین نیست، صدای فریاد خاموش شده ی مصطفی و مصطفی هاست اما آنچه باقی است دیگر سکوت نیست، رود خروشان خون های به ناحق ریخته شده است.

باشد تا روزی آزادی، آزدگی و تولد نور را در تاریکی استبداد کشور غم زده مان جشن بگیریم.


مادر مصطفی کریم بیگی
ششم دی ماه یکهزار و سیصد و نود
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post.html

گزارش کامل از سالگرد مصطفی کریم بیگی

گزارش کامل از سالگرد مصطفی کریم بیگی


دومین سالگرد مصطفی کریم بیگی، جانباخته ی عاشورای 88 برگزار شد!
دومین سالگرد جان باختن مصطفی کریم بیگی در سه شنبه ششم دی ماه 1390 با حضور انبوه شرکت کنندگان شامل خانواده های چند تن از کشته شدگان وقایع پس از انتخابات سال 88، بازداشت شدگان فاجعه کهریزک، مادران پارک لاله(حامیان مادران عزادار)، مادران صلح و تنی چند از طرفداران جنبش سبز در منزل آن شهید برگزار شد.

در این مراسم تعدادی از خانواده های جان باختگان از جمله خانواده های محمد کامرانی و امیر جوادی فر از کشته شدگان فاجعه کهریزک، محمد مختاری، علی حسن پور، سهراب اعرابی، احمد نجاتی کارگر، سعید زینالی(که 12 سال پیش دستگیر شده و تاکنون خانواده اش هیچ اطلاعی از وی ندارند) حضور به هم رساندند.

در این مراسم ، یکی از طرفداران جنبش سبز با نواختن سنتور به آواز خوانی سرودهای « تفنگت را زمین بگذار»، «غم مخور» و «مرغ سحر» پرداخت که ضمن خواندن سرود «مرغ سحر» حاضرین در این مراسم با وی همخوانی کردند. پس از آن مادران صلح و همچنین پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی اشعاری را از هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی و احمد شاملو خواندند وسپس جمع حاضران به صورت گروهی سرود « سر اومد زمستون» را همخوانی کردند و پس از آن به خواهش مادر مصطفی و به یاد او سرود «یار دبستانی من» را با یکدیگر و با هماهنگی خواندند.

در ادامه این مراسم، شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی یادداشت خود را به مناسبت مرگ فرزندش برای حاضرین خواند. او یادداشت خود را چنین آغاز کرد: «فردا بوسه مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من...» .

در این مراسم همچنین دو تن از دوستان مصطفی کریم بیگی با ذکر خاطراتی از وی به بینش و آگاهی سیاسی- اجتماعی و به روز این شهید، شجاعت و جسارت وی و خصائص و ویژگیهای نیک و انساندوستانه او اشاره کردند.

در دومین سالگرد شهادت مصطفی کریم بیگی چند تن از شرکت کنندگان در مراسم به بستن دستبندهای سبز و به سر کردن شالهای سبز رنگ اقدام کرده بودند، همچنین شمع های روشن که با آنها نام مصطفی نوشته شده و عکس های برخی از کشته شدگان در میانشان گذاشته شده بود و نیز استفاده از نمادهای سبز در جای جای این مراسم جلوه ای خاص به آن بخشیده بود که از تداوم جنبش مردمی سبز نیز خبر میدهد.

بسیاری از شرکت کنندگان در این مراسم یاد و خاطره مصطفی کریم بیگی را با تقدیم گل گرامی داشتند، در سبد گلی که بابک جوادی فر، برادر امیر جوادی فر از کشتگان فاجعه کهریزک به همراه آورده بود، شعری با این مضمون ضمیمه شده بود:

به خاطر برادرم
جاوید نام «مصطفی کریم بیگی»

بار دگر تو
فصل تو
خوانش دوباره تو...
از کسی مپرس
دی ماه خوب می داند
آنکه بوسه بر کاکل خورشید زد
سبزترین درخت زمستان بود.

طنين صداي ما را رساتر كنيد

طنين صداي ما را رساتر كنيد

امنیت ملی را چه کسانی به خطر می اندازند ؟مادران یا حاکمان؟

اقلیت حاکم بر ایران، روز به روز حلقه فشار و سرکوب را بر گروهها، سازمانها، احزاب، فعالان اجتماعی و حتا مردم عادی تنگتر و تنگتر کرده و دیکتاتوری و استبداد خود را به شکلی وحشیانه تر اعمال میکند.

در حالی که مردم حق نفس کشیدن ندارند و بسیاری از آزادی خواهان تنها به جرم حق طلبي ، زندانی، مفقود، مجروح و کشته می شوند و خانواده هايشان حق هیچ گونه شکایت و پیگیری واقعی را ندارند.

در حالی که شکنجه گران و قاتلان، آزادانه به جنایتهای خود ادامه میدهند، زنان و مادرانی که برای رسیدن به حداقل حقوق انسانی و اجتماعی خود و یا برای دفاع از حقوق قانونی خود و فرزندانشان حاضر به سکوت نشده اند، بارها مورد آزار و تهدید قرار می گیرند؛ یا به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، مورد محاکمه قرار گرفته و با اتهامات بي اساس و مجازات های سنگین در بیدادگاه ها مجرم قلمداد می شوند؛ هم اکنون نیز دو نفر از آنان در زندان به سر می برند.

ژیلا مهدویان مادر حسام ترمسی به جرم دادخواهی از وضعیت فرزندش و همدردی با مادران عزادار به پنج سال زندان، سه سال تعزیزی و دو سال تعلیقی و دخترش مریم نجفی نیز به دو سال حبس، یک سال و نیم تعلیقی و شش ماه تعزیری محکوم شده است. حسام پسرش، جوانی است که برای همراهی با جنبش سبز در سال ١٣٨٨ یک سال زندان را تحمل کرد و پس از آزادی با وضعیتی مشکوک بیمار شد و هنوز هیچ کس نمی داند که علت بیماری او پس از آزادی از زندان چه بوده است.

ژیلا کرم زاده مکوندی ، شاعر و از حامیان مادران عزادار، به جرم همدردی و سرودن شعر برای مادران و جان باختگان به چهار سال حبس، دو سال تعزیزی و دو سال تعلیقی محکوم شده و در تاریخ ٦ دی ماه برای اجرای حکم ، بازداشت و روانه زندان شده است.

لیلا سیف اللهی، پزشک و از حامیان مادران عزادار، نیز به چهار سال حبس، دو سال تعزیزی و دو سال تعلیقی محکوم شده است.

اکرم نقابی، مادر سعید زینالی به جرم پیگیری وضعیت فرزندش به مدت دو ماه زندانی شده و محاکمه شده است. سعید دانشجویی بود که در ٢٣ تیر ١٣٧٨ مقابل چشمان خانواده اش در منزل بازداشت و ربوده شد و تا به حال هیچ مقام مسئولی پاسخی مبنی بر زنده بودن یا کشته شدن او نداده است.

پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی به جرم پیگیری وضعیت فرزندش به ٢٣ ماه حبس تعزیری محکوم و زندانی شده است. کوهیار دانشجو و فعال حقوق بشر است که هم اکنون در زندان به سر می برد.

منصوره بهکیش، از خانوادههای جان باختهگان دهه ٦٠ است که شش تن از خانواده اش کشته شده اند. او نيز به جرم دادخواهی و همدردی با مادران عزادار و حضور در خاوران و بهشت زهرا، بارها احضار و مورد اذیت و آزار قرار گرفته است و در آخرین بازداشت یک ماه را در حبس گذرانده است و نهايتا در ٤ دی ماه ، توسط قاضی صلواتی محاکمه و در انتظار حکم نهائي است.

نادر احسنی، یکی دیگر از حامیان مادران پارک لاله، پس از تحمل یک سال زندان و پس از آزادی، دوباره به دادگاه احضار و به دو سال حبس تعزیری محکوم شده است.

همچنین تعدادی دیگر از مادران و خانواده های جان باختگان و حامیان ، بارها احضار، بازداشت و محاکمه شده و در وضعیتی بلاتکلیف بسر می برند و تعدادی دیگر از آنها نیز بارها مورد بازخواست قرار گرفته یا تهدید شده اند.

هم چنين خانم "فاطمه الوندی" مادر مهدی محمودیان، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج نيز ١٣ دي ماه، توسط ماموران امنیتی بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفته و سپس آزاد شده است. نامبرده طی دو سال گذشته بارها از طریق دادستانی پیگیر مرخصی استعلاجی برای فرزند بیمارش بوده است.

مي پرسيم : کدامیک ازخواسته ها و حرکت های مادران و حامیان، غیرقانونی بوده که امنیت ملی کشور به خطر افتاده است؟
جز اینکه پیگیری وضعیت فرزند در هر دین و آیین و قانونی، حق هر مادری و همراهی و حمایت از مادران، وظيفه ي تک تک فرزندان جامعه جهانی است.

حاکمان، امنیت ملی را امنیت اوباش، قاتلان و شکنجهگران می دانند و به همین دلیل این چنین از حرکت مادران به وحشت افتاده اند و به اشکال مختلف آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند.

ما مادران پارک لاله و حامیان در سرتاسر دنیا، ضمن پافشاری برسه خواسته اصلی خود مبنی بر آزادی تمامی زندانيان سیاسی – عقیدتی، لغو مجازات اعدام و محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان کشتارهای سی و سه سال گذشته؛ از مردم آزادیخواه و نهادهای حقوق بشری می خواهیم برای آزادی پروین مخترع و ژیلا کرم زاده مکوندی و توقف فشار بر مادران دادخواه و حامیانشان در ایران، ما را همراهی و طنین صدای ما را رساتر کنند.

مادران پارک لاله و حامیان در داخل و خارج از کشور
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post_04.html
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post_03.html
http://www.mpliran.com/2012/01/blog-post.html
http://www.mpliran.com/2011/12/blog-post_3457.html
http://www.mpliran.com/2011/12/blog-post_8986.html

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

دومین سالگرد مصطفی کریم بیگی، جانباخته ی عاشورای 88 برگزار شد!

دومین سالگرد مصطفی کریم بیگی، جانباخته ی عاشورای 88 برگزار شد!
دومین سالگرد جان باختن مصطفی کریم بیگی در سه شنبه ششم دی ماه 1390 با حضور انبوه شرکت کنندگان شامل خانواده های چند تن از کشته شدگان وقایع پس از انتخابات سال 88، بازداشت شدگان فاجعه کهریزک، مادران پارک لاله(حامیان مادران عزادار)، مادران صلح و تنی چند از طرفداران جنبش سبز در منزل آن شهید برگزار شد.

در این مراسم تعدادی از خانواده های جان باختگان از جمله خانواده های محمد کامرانی و امیر جوادی فر از کشته شدگان فاجعه کهریزک، محمد مختاری، علی حسن پور، سهراب اعرابی، احمد نجاتی کارگر، سعید زینالی(که 12 سال پیش دستگیر شده و تاکنون خانواده اش هیچ اطلاعی از وی ندارند) حضور به هم رساندند.

در این مراسم ، یکی از طرفداران جنبش سبز با نواختن سنتور به آواز خوانی سرودهای « تفنگت را زمین بگذار»، «غم مخور» و «مرغ سحر» پرداخت که ضمن خواندن سرود «مرغ سحر» حاضرین در این مراسم با وی همخوانی کردند. پس از آن مادران صلح و همچنین پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی اشعاری را از هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی و احمد شاملو خواندند وسپس جمع حاضران به صورت گروهی سرود « سر اومد زمستون» را همخوانی کردند و پس از آن به خواهش مادر مصطفی و به یاد او سرود «یار دبستانی من» را با یکدیگر و با هماهنگی خواندند.

در ادامه این مراسم، شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی یادداشت خود را به مناسبت مرگ فرزندش برای حاضرین خواند. او یادداشت خود را چنین آغاز کرد: «فردا بوسه مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من...» .

در این مراسم همچنین دو تن از دوستان مصطفی کریم بیگی با ذکر خاطراتی از وی به بینش و آگاهی سیاسی- اجتماعی و به روز این شهید، شجاعت و جسارت وی و خصائص و ویژگیهای نیک و انساندوستانه او اشاره کردند.

در دومین سالگرد شهادت مصطفی کریم بیگی چند تن از شرکت کنندگان در مراسم به بستن دستبندهای سبز و به سر کردن شالهای سبز رنگ اقدام کرده بودند، همچنین شمع های روشن که با آنها نام مصطفی نوشته شده و عکس های برخی از کشته شدگان در میانشان گذاشته شده بود و نیز استفاده از نمادهای سبز در جای جای این مراسم جلوه ای خاص به آن بخشیده بود که از تداوم جنبش مردمی سبز نیز خبر میدهد.

بسیاری از شرکت کنندگان در این مراسم یاد و خاطره مصطفی کریم بیگی را با تقدیم گل گرامی داشتند، در سبد گلی که بابک جوادی فر، برادر امیر جوادی فر از کشتگان فاجعه کهریزک به همراه آورده بود، شعری با این مضمون ضمیمه شده بود:

به خاطر برادرم
جاوید نام «مصطفی کریم بیگی»

بار دگر تو
فصل تو
خوانش دوباره تو...
از کسی مپرس
دی ماه خوب می داند
آنکه بوسه بر کاکل خورشید زد
سبزترین درخت زمستان بود.

"فردا بوسه ی مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من ..."

"فردا بوسه ی مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من ..."

اس ام اسی که در انتهایش اوج تنهایی مصطفی جوانه زد و اوج دلتنگی من. اگر آن روز می دانستم که روزی از همین روزها این اس ام اس لباسی از واقعیت بر تن می کند، بی شک رج به رج این لباس را از هم می شکافتم. نمی دانم چرا هیچ گاه در خیالم نگنجید که عاشورای حسینی، روز مظلومیت حسین، سالروز خاطره تشنه لبان خسته دل، روز عزای جوانانی از جنس پاکی و بلور شود.

جوانانی از جنس مصطفای من که پاکی را با او معنا کردم. مصطفایی که هنوز خیابان ها را در جستجوی معصومیت چهره اش گام برمی دارم. مصطفایی که بی اراده تصویر بودنش هر روز مقابل چشمانم جان می گیرد. مصطفایی که عاشق بود و عاشق رفت. او که هنوز نبودنش در قوه ی تخیلم شکل واقعی نمی گیرد.

آن قدر زیبا از آزادی و آنچه که حقمان است و باید ستاند می گفت که فکر می کنم خدا آنچه را که مصطفی فریاد می کرد چه زود شنید و عطایش کرد.

مصطفای من جان در راه حق و آزادی داد، جان در راه عشق داد. گرچه باور نبودنش سخت است، باور جای خالی اش جان فرساست، اما فرزند من با خون خود عشق بازی کرد و در خون خود غلتید. دلتنگی اش با هیچ چیز پر نخواهد شد، دلتنگی همه ی مادرها با هیچ چیز پر نخواهد شد.

دلتنگم... دلتنگیم... دلتنگی هایمان را باد با خود می برد و می رساند به گوش همه ی جاهای خالی، همه ی نبودن ها... اما کاش برساند به گوش همه آنانی که پاسخشان برای دست های خالی گلوله بود و باتوم، گلوله بود و چرخ های بی رحم و بی تفکر.

عاشورا دیگر برایم تکرار تاریخ مظلومیت حسین نیست، صدای فریاد خاموش شده ی مصطفی و مصطفی هاست اما آنچه باقی است دیگر سکوت نیست، رود خروشان خون های به ناحق ریخته شده است.

باشد تا روزی آزادی، آزدگی و تولد نور را در تاریکی استبداد کشور غم زده مان جشن بگیریم.


مادر مصطفی کریم بیگی
ششم دی ماه یکهزار و سیصد و نود

ارسال توسط مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران) در 1/02/2012