۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

بازجو گفت دنبال دو تکه استخوان او نباشید

گزارش

یکشنبه ۱۰ دى ۱۳۹۱
خواهر سعید زینالی، که چهارده سال پیش به زندان رفت و بازنیامد:

بازجو گفت دنبال دو تکه استخوان او نباشید

"بازجو گفت بعد از یازده - دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم میخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهید اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهید بگویید که زنده نیست تا ما بدانیم سعید ما کجاست زنده یا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعید بگردد و پی گیری کند برای همه اعضای خانواده شما مشکل ایجاد می شود و یادت نرود برادر دیگری هم داری.."
اینها را الناز زینالی در مصاحبه با "روز" می گوید. الناز خواهر سعید زینالی که وقتی برادرش را چند روزی پس از 18 تیر ۷۸ در منزلشان بازداشت کردند تنها ۱۰ سال داشت او اما دو سال پیش به همراه مادر بازداشت شد و در اتاق‌های بازجویی، او را تحت فشار قرار دادند تا مادر را مجبور کند دست از پی گیری درباره سرنوشت سعید بردارد.
خواهر سعید زینالی می‌گوید که او را مجبور کرده‌اند در مقابل دوربین نشسته و علیه مادرش سخن بگوید "گفتند برای آرشیو وزارت کشور است".
سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم‌های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیو‌تر دانشگاه تهران در دست نیست.
خانواده آقای زینالی از ۱۴ سال پیش تاکنون برای گرفتن خبری از فرزندشان به همه مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کرده اند اما هیچ پاسخ درستی به آنها داده نشده است.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی دو سال پیش به "روز" گفته بود که نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم؟
او توضیح داده بود: مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده. فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم. پدرش عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. چهار سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و... تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.
اکرم نقابی مادر سعید به اتفاق دخترش الناز زینالی، ۱۷ تیرماه ۸۹ بازداشت شدند. الناز با قرار کفالت و خانم نقابی با قرار وثیقه آزاد شده اند.
مادر سعید زینالی آبان ماه امسال هم در مصاحبه با "روز" گفته بود: یک ماه پیش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعید زینالی آزاد شده. نمیدانید چقدر خوشحال شدم چه حالی پیدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را دیدیم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشید و ما پی گیر هستیم و خبرتان میکنیم. رفتیم دادستانی گفتند نماینده سپاه را خواسته ایم اینجا و با او جلسه می گذاریم و قضیه را روشن میکنیم. آقای خدابخشیان، دادیار ناظر زندان اوین بود که به پدر سعید گفته هر موقع میخواهیم جای سعید را پیدا کنیم و به شما اطلاعات بدهیم جایش را عوض می کنند. اما توضیح نداده که چه کسی جای سعید را عوض میکند اصلا سعید دست چه کسی است؟ اصلا زنده است؟ در نهایت هم گفتند پرونده سعید، دست حاجی یعنی آقای دولت آبادی است ایشان باید به شما جواب بدهند و وقت میدهیم با حاجی ملاقات کنید اما تا الان وقت نداده اند که بپرسیم چه بلایی سر بچه من آمده؟ من هم که نمی روم خودشان زنگ میزنند می گویند فلان روز بیا فلان جا درباره سعید صحبت کنیم. می رویم باز ما را بازی میدهند. میگویند درخواست ملاقات بنویس. می نویسیم می گویند خبر میدهیم و دیگر باز خبری نمی شود. دیگر بریده ام، نمیدانم چه باید بکنم، به کدام عدالت و کدام قانون شکایت ببرم. خودشان زنگ میزنند می روم میگویند یک ماه صبر کن. دو ماه صبر کن ما خبر میدهیم و مساله امنیتی است و...
مصاحبه "روز" با الناز زینالی، خواهر سعید زینالی را در ذیل بخوانید.

شما به اتفاق مادرتان تیرماه ۸۹ بازداشت شدید برگردیم به همان زمان. علت بازداشت شما چه بود؟
من به اتفاق دختر خانم ژیلا مهدویان قرار بود به ترکیه سفر کنیم. شب قبل از پرواز، حدود ساعت 12 شب بود که مامورها ریختند خانه ما؛ من و مادرم را بازداشت کردند. گفتند که تنها چند تا سوال داریم و قاضی کشیک قرار است سوالات را بپرسد و صبح به خانه برمیگردید. تمام وسایل خانه را گشتند و شناسنامه ها، دفترچه های بانکی، دفتر تلفن ها و هر چیزی که دست شان می رسید را هم با خود بردند. من اصلا نمیدانستم چرا چنین رفتاری انجام میدهند. ما را به سلول های انفرادی بردند و دیگر از مادرم هم هیچ خبری نداشتم و از صبح همان روز بازجویی ها شروع شد.

بازجویی ها به چه صورتی بود؟ از شما چه می خواستند در این بازجویی ها؟
بازجویی ها روز و شب ادامه داشت بازجویی های طولانی چند ساعته که اکثرا تا 5 ساعت همین طور ادامه داشت. بیشترین چیزهایی که از من می پرسیدند درباره خانم خدیجه مقدم و همین طور درباره مادرم بود. می گفتند باید بگویی که خانم مقدم شما را تشویق کرده که بروید و شکایت کنید و میخواستید بروید خارج از کشور و چهره نظام را مخدوش کنید. بعد از من می خواستند که علیه مادرم بنویسم.

چه چیزی را می خواستند علیه مادرتان بنویسید؟
می گفتند بنویس که مادرت عضو مادران پارک لاله است و برای براندازی نظام فعالیت میکند. می گفتم مادر من، آدم سیاسی نیست اصلا کاری به سیاست ندارد او فقط پی گیر سرنوشت برادرم است او فقط میخواهد بداند بعد از این همه سال چه بلایی سر سعید آمده. اما می گفتند که باید آنچه ما میخواهیم علیه او بنویسی. بعد هم از من و دختر خانم مهدویان جلوی دوربین فیلم گرفتند.

ممکن است توضیح دهید جلوی دوربین چه چیزهایی میخواستند شما بگویید؟
اول گفتند از برادرت بگو. گفتم من بچه بودم وقتی سعید را آمدند خانه ما و بازداشت کردند. من فقط ده سال داشتم. بعد گفتم که آمدند خانه و سعید را بردند و الان سالهاست که مادر من پییگری میکند و هیچ جوابی نمی دهند و ما نمیدانیم سعید زنده است یا نه. بعد گفتند درباره خانم مقدم بگو. یعنی از من میخواستند جلوی دوربین بگویم که ما از خانم مقدم خط گرفته ایم و علیه نظام فعالیت میکنیم. و بعد هم گفتند که درباره مادرت و مادران عزادار و جلساتی که در آن شرکت میکرد بگو که چه چیزی می گویند و چکاری میکنند. گفتم بله مادر من عضو مادران پارک لاله است حامی مادران است اما من هیچ وقت در جلسات شان نبودم که بدانم چه می گویند. دوربین را قطع کرددن و داد کشیدند که باید بگویی آنها در جلسات شان برای براندازی نظام طرح می ریختند و بعد هم در همین راستا اقدام میکردند. می گفتند که بگو مادرت دنبال براندازی نظام است و بعد در آخر هم گفتند باید بگویی که از همه کارهایی که کرده ای پشیمان هستی و تحت تاثیر ماهواره ها و صدای امریکا قرار گرفته ای.

و شما این چیزهایی که خواسته بودند را گفتید؟
بله. مجبور کردند همه آن چیزی که می خواستند را بگویم با اینکه هیچ یک از اینها واقعیت نداشت.

 فضایی اتاقی که جلوی دوربین نشستید چگونه بود؟
به ما گفتند که برای آرشیو وزارت کشور فیلم می گیرند. اما دروغ می گفتند و من نمیدانم فیلم را برای چه کاری می خواستند. میز گذاشته بودند روی میز گل و آب گذاشته بودند و به من هم گفتند چادرت را بردار و بنشین. سه بازجو جلوی من یعنی پشت دوربین نشسته بودند بعد گفتند انگار نه انگار که چیزی هست و اتفاقی افتاده و شما هرانچه می گوییم را راحت رو به دوربین بگو. خب من حالم خیلی بد می شد یکباره می زدم زیر گریه و قطع میکردند و داد می زدند که اگر گریه کنی نمی گذاریم مادرت را ببینی و شروع به تهدید می کردند. بعد که من کمی آرام می شدم دوباره فیلمبرداری را شروع میکردند.

گفتید درباره سعید از شما می پرسیدند در بازجویی ها خودشان درباره سعید و اینکه کجا است حرفی نمی زدند؟
توی بازجویی ها که من بازجوها را نمی دیدم و همیشه با چشم بند و رو به دیوار می نشستم. یکی از بازجو ها یکبار گفت که مادرت بعد از ۱۱- ۱۲ سال افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است همان دو تا تکه استخوان را بدهید. او همان دو تا تکه استخوان را هم میخواهد. استخوان بچه اش است. اگر مرده قبرش را نشان بدهید بگویید چه اتفاقی برای سعید افتاده و با او چه کرده اید؟ زنده است یا مرده؟ اگر مرده بگویید تا حداقل مادر من بداند پسرش مرده است. بعد دیگر درباره سعید نگفتند فقط مرا تحت فشار قرار دادند که مادرم را مجبور کنم دست از پی گیری بردارد و دیگر درباره سعید سوالی نپرسد. گفتند اگر مادرت بخواهد به پی گیری ادامه دهد برای سایر اعضای خانواده هم مشکل ایجاد می شود و تو یک برادر دیگر هم داری و.. شروع به تهدید کردند گفتند مادرت باید خانه بنشیند و از شما مراقبت کند.

شما در آن روزها از مادرتان خبر داشتید؟
نه از همان شب بازداشت تا ۱۲ روز بعد که مرا جلوی دوربین نشاندند هیچ خبری نداشتم بعد از آنکه از من فیلم گرفتند اجازه دادند چند دقیقه مادرم را ببینم و روز بعد هم مرا با کفالت ازاد کردند.

در واقع بازداشت شما و این فشارهایی که بر شما آوردند در این راستا بود که مادرتان دست از پی گیری درباره سعید بردارد. درست است؟
بله کاملا. به من می گفتند که باید با مادرت صحبت کنی و از او بخواهی دیگر پی گیری نکند. می گفتند اصلا میدانی تو برای چی الان اینجا هستی؟ به خاطر مادرت است تو موظفی با او صحبت کنی که دیگر سراغ سعید را نگیرد و برای شما مشکل ایجاد نکند.

بازجویی ها به چه شکلی بود؟
نمی زدند اما شکنجه روحی میدادند. تحقیر میکردند شخصی ترین مسائل زندگی مرا برایم بازگو می کیردند از شخصی ترین و خصوصی ترین حرفهایی که در خانه با مادرم زده بودم خبر داشتند و برای من بازگو می کردند. من شوکه شده بودم به همه شک کرده بودم حتی به نزدیک ترین آدم های زندگی ام که چطور اینها از شخصی ترنی مسائل من با جزئیات خبر دارند. تا مدتها بعد از آزادی هم با اینکه بازداشت من فقط ۱۳روز بود اما شوکه بودم و به همه شک داشتم.

بعد که آزاد شدید دیگر سراغ شما نیامدند؟
بازجوی من مدام به من زنگ میزد مدام مرا تهدید میکرد که اگر یک کلمه حرف بزنی باز هم بازداشت ات می کنیم. تا وقتی ایران بودم مدام بازجو تلفن میکرد و تهدید میکرد. می گفت حق نداری با کسی حرف بزنی.

الناز جان وقتی سعید را بازداشت کردند شما گفتی که ده سالت بود. یادت هست آن روزها؟ و روزهای بعد که از سعید بی خبر بودید؟
ان موقع من بچه بودم اما می فهمیدم که داداشم را بردند. خیلی وضعیت بدی بود چون چند بار با اسلحه ریخته بودند خانه ما. بعد که سعید را بردند تلاش های پدر و مادرم را می دیدم که هر روز می رفتند برای پی گیری و بی نتیجه باز می گشتند. این همه سال اینقدر پدر و مادر مرا اذیت کردند و هنوز ما نمیدانیم سعید کجاست سعید چی شد؟ من از لابلای حبت های پدر و مادرم می شنیدم که مثلا فلان مقام گفته هفته دیگر بیایید ملاقات میدهیم یا دیگر یگفته ده روز دیگر بیایید خبر میدهیم و.. پدر و مادرم می رفتند و باز خبری نمی شد هیچ کسی نمی تواند بفهمد این همه سال چی بر پدر و مادر من گذشته و هنوز هم نمیدانیم برادرم کجاست.

اخیرا دیداری با احمد شهید داشته اید ممکن است در این مورد توضیح دهید که این دیدار برای چه بود؟
بله پدر و مادر من ۱۴ سال تمام در ایران و از هر مقام و مسولی که بود درباره برادرم سوال کردند. هیچ کسی نگفت برادر من زنده است یا مرده. ۱۴ سال تمام، من از همان کودکی شاهد زجر کشیدن پدر و مادرم بوده ام. وقتی دیدم مسولان داخل کشور جوابی نمیدهند با احمد شهید دیدار کردم از او خواستم کمک کند ما فقط میخواهیم بدانیم سعید چی شده زنده است یا مرده. از او خواستم کمک کند بفهمیم برادرم کجاست. گفت اینقدر دستش باز نیست که بتواند در ایران پی گیری کند اما هر کرای از دستش بر بیاید انجام خواهد داد.

در پایان صحبت خاصی ندارید؟
من فقط ملتمسانه و عاجزانه خواهش میکنم به ما بگونید همان دو تکه استخوانی که گفتند کجاست. برادر من چی شده؟ مادر من خیلی شرایط بدی دارد داغش انگار روز به روز تازه تر می شود او چشم انتظار خبری از سعید است فقط به ما یک خبری بدهند از سعید و بگویند چی شده. ما انتظار زیادی نداریم فقط بگویند چه بلایی سر سعید آمده.

Freilassung von Reza Shababi und aller verhafteten Arbeiteraktivisten im Iran!



Freilassung von Reza Shababi und aller verhafteten Arbeiteraktivisten im Iran!

29.12.12 - Die Arbeiterbewegung im Iran entwickelt trotz Verhaftung, Folter und Hinrichtungen täglich unterschiedliche Formen des Kampfes gegen die faschistisch-islamistische Regierung. Reza Shahabi, ein kämpferischer Arbeiter, der im Gefängnis festgehalten und weiter misshandelt wird, befindet sich inzwischen in einem sehr schlechten gesundheitlichen Zustand. Der "Solidaritätsverein mit der Arbeiterbewegung im Iran (Nordrhein-Westfalen)" ruft deshalb auf:

"Freilassung aller verhafteten Arbeiteraktivisten und politischen Gefangenen im Iran!

Reza Shahabi ist Mitglied der Teheraner Busfahrergewerkschaft. Er ist seit dem 12. Juni 2010 wegen der Verteidigung und Einforderung der Arbeiterrechte, wie dem Recht auf Bildung von unabhängigen Arbeiterorganisationen und für bessere Arbeits- und Lebensbedingungen, im Teheraner Gefängnis. Er leidet unter starken Schmerzen in der linken Körperseite. Diese Beschwerden sind aufgrund der Verletzungen und Misshandlungen bei der Verhaftung und auch während der Vernehmung im Gefängnis entstanden. Es ist ihm durch einen Hungerstreik im Gefängnis und internationale Unterstützung gelungen, sich an der Halswirbelsäule operieren zu lassen. Trotz dieser Operation verschlechtert sich sein Gesundheitszustand Tag für Tag. ...

Das iranische Regime verweigert aber nicht nur seine Freilassung, sondern versucht mit aller Kraft, seine Behandlung aus 'Kostengründen' zu verweigern. Da er vor ein paar Tagen nach einer ärztlichen Behandlung außerhalb des Gefängnisses misshandelt wurde, ist er seit 19.12.2012 wieder in den Hungerstreik eingetreten. Da sein Leben durch diesen Hungerstreik ernsthaft in Gefahr ist, fordern wir seine sofortige und bedingungslose Freilassung.

Freiheit für alle verhafteten Arbeiteraktivisten und politischen Gefangenen im Iran!"


سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کنیم و همگی همصدا به مجازات اعدام بگوئیم نه!

سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کنیم
و همگی همصدا به مجازات اعدام بگوئیم نه!


دراجلاس ۲۰ دسامبر ۲۰۱۲ (۳۰ آذر ۱۳۹۱)، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت قاطع، نقض فاحش حقوق بشر در ایران و سرکوب مدافعان حقوق بشر را محکوم کرد. این اولین بار نیست که مجمع عمومی سازمان ملل پس از بررسی نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی ها در ایران، کارنامه سیاه و ننگین جمهوری اسلامی در این زمینه را محکوم می کند
در این قطعنامه، با اشاره به نقض آشکار و مستمر حقوق بشر در ایران، ادامه سرکوب مخالفین سیاسی و فعالین مدنی، شکنجه و سرکوب اعتراضات صلح آمیز کارگران، آموزگاران، دانشجویان، زنان، اقلیت های قومی و مذهبی، حکومت جمهوری اسلامی برای چندمین بار محکوم گردیده است. ما با تقدیر از این افدام جامعه جهانی در محکوم کردن نقض حقوق بشر در ایران و ادامه آن از طرف جمهوری اسلامی، توجه جامعه جهانی و تمام کوشندگان حقوق انسانی را به چند نکته مهم زیر جلب می نماییم:
-     در جمهوری اسلامی ایران، ارزش گذاری بر کرامت انسانی محور  قانونگذاری نیست. قوانین جاری در این حکومت بر اساس معیارهای شرع اسلام تدوین شده اند. قانون گذاران و مجریان قانون در جمهوری اسلامی برابری حقوق شهروندان را که اساس قوانین قضایی پذیرفته شده در جهان است قبول نداشته و ایرانیان را بر مبنایِ باورهایِ دینی یک اقلیتِ در حکومت، به شهروندان درجه یک و دو و ... تقسیم کرده اند. در حقیقت، قوانین جاری قضائی دراین حکومت، ناقض بسیاری از میثاق های بین المللی است.
-     قوه قضائیه که در یک جامعه مدرن و دموکراتیک مستقل از قوه مجریه و پاسدار حقوق شهروندان است، در جمهوری اسلامی آلتِ دست حکومتگران و به ویژه شخص ولی فقیه بوده و به مهمترین ابزار سرکوب شهروندان تبدیل شده است.
-     در  ۳۴ سال گذشته، روش اصلی برخورد جمهوری اسلامی با شهروندان ایرانی، سرکوب آزادی ها و نقض مستمر حقوق بشر بوده است. برای ایجاد وحشت در جامعه، اجرای مجازات های قرون وسطایی یکی از حربه های اصلی جمهوری اسلامی در همه این سال ها بوده و اجرای مجازات های وحشیانه ای مثل سنگسار و قطع اعضای بدن را از همان ابتدای روی کار آمدنش آغاز کرده است.
-     در این میان و از همان ابتدا، مجازات اعدام مهمترین حربه جمهوری اسلامی برای ایجاد وحشت در میان شهروندان بوده است. قوه قضائیه و یا در حقیقت ماشین کشتاری که از همان روزهای اول با ایجاد «دادگاه» های مختلف به راه افتاد، با دست آویزهای مختلف ده ها هزار حکم اعدام صادر کرده و به زندگی ده ها هزار شهروند ایرانی با بیرحمی تمام پایان داده است. تنها در پنج سال گذشته 2843 نفر در ایران اعدام شده اند[1].
-     در همه این سال ها، از ده ها هزار شهروند ایرانی که به دست جمهوری اسلامی اعدام شده اند بخش بزرگی را مخالفین حکومت تشکیل داده اند. به ویژه در سال های سیاه پس از انقلاب 1357، جمهوری اسلامی برای محکم کردن پایه های حکومتش دست به کشتار وسیع مخالفین زد. در سال های اخیر، گرچه حکم اعدام بیشتر برای جرائم عادی صادر و اجرا شده است، ولی قوه قضائیه که همچنان آلتِ دستِ دستگاه های امنیتی رژیم بوده و گوش به فرمان آنها دارد، به صدور حکم اعدام برای مخالفین جمهوری اسلامی و کشتار آنها ادامه داده است.

از آنجا که حکومت اسلامی در ایران همواره پس از محکوم کردن عملکردش توسط جامعه جهانی و ارگان های بین المللی ناظر به حقوق بشر، به اقدامات تلافی جویانه دست زده است، ما توجه آزادیخواهان جهان، نهادهای مدافع حقوق بشر و دولت ها را به خطری که جان تعدادی از زندانیان سیاسی ایرانی را تهدید می کند جلب می کنیم.
هم اکنون تعداد زیادی از کنشگران مدنی و فعالین اجتماعی و سیاسی محکوم به اعدام در سلول های مرگِ زندان های جمهوری اسلامی به سر می برند و هر لحظه ممکن است مجازات بیرحمانه اعدام در باره آنها اجرا شود. ما از فرصت تاریخی محکوم کردن دوباره حکومت ایران به وسیله سازمان ملل به خاطر نقض حقوق بشر و استمرار سرکوب شهروندان ایرانی بهره برده و توجه تمامی کنشگران حقوق بشر را به وضعیت محکومین زیر اعدام جلب می کنیم.

البته باید یادآوری کرد که بیشتر مخالفین جمهوری اسلامی که در سال های اخیر اعدام شده اند از کردها، عرب ها و بلوچ های ایرانی بوده اند. کردها، عرب ها  و بلوچ ها در محروم ترین مناطق ایران زندگی می کنند و در جمهوری اسلامی از ستم و تبعیض هایی چندگانه رنج می برند. هنرمندان، نویسندگان، فعالین مدنی و سیاسی آنها همواره نسبت به این شرایط اعتراض داشته اند. برای پیشگیری از گسترش این اعتراض ها به توده های عرب، کرد و بلوچ، و پیوند این اعتراض ها با جنبش سراسری ضد دیکتاتوری ایران، جمهوری اسلامی همواره با بیرحمی تمام به این کنشگران مدنی و فعالین سیاسی برخورد کرده است. و درست به این دلیل هم اکنون بخش اصلی فعالین محکوم به اعدام در زندان های جمهوری اسلامی بلوچ، عرب و یا کُرد هستند.
ما بار دیگر با استقبال از قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در محکوم کردن سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران، افکار عمومی جهان، نهادهای حقوق بشری، احزاب و سازمان های سیاسی و دولت ها را نسبت به واکنش انتقام جویانۀ جمهوری اسلامی هشدار می دهیم و از همه آنها می خواهیم اعتراض خود را نسبت به نقض حقوق بشر و اعدام شهروندان ایرانی قطع نکنند و از یاد نبرند که زندانیان سیاسی محکوم به اعدام ممکن است هر لحظه قربانی انتقام جویی جمهوری اسلامی شوند.
ما خواستار لغو مجازات اعدام در ایران هستیم و تاکید می کنیم که تمام مجرمین کیفری محکوم به اعدام باید دوباره در دادگاه های عادلانه محاکمه شوند و مجازاتی انسانی و برابر با جرم آنها برایشان در نظر گرفته شود.
ما همچون همیشه خواستار آزادی بی قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.

اسامی زندانیان سیاسی و کنشگران مدنی محکوم به اعدام به قرار زیر است :
1- رشید آخکندی 2- منصور آروند 3- یونس آقایان علیبگلو 4- جابر آلبوشوکه 5- مختار آلبوشوکه 6- بهروز آلخانی 7- رضا اسماعیلی 8- رزگار (حبیب) افشاری 9- علی افشاری 10- عبدالرضا امیرخنافره 11- غلامرضا خسروی سوادجانی 12- سمکو خورشیدی 13- سید سامی حسینی 14- هادی راشدی 15- هوشنگ رضایی 16- عبدالوهاب ریگی 17-  مهر الله ریگی 18- حبیب ریگی نژاد 19- عبدالغنی زنگی زهی 20- مصطفی سلیمی 21- نوید شجاعی 22- هاشم شعبانی نژاد 23- شهاب عباسی 24- غازی عباسی 25- محمدعلی عموری نژاد 26- ابراهیم عیسی‌پور  27- حبیب الله گلپری پور 28- حبیب الله لطیفی 29- عبدالامیر مجدمی 30- سید جمال محمدی 31- زانیار مرادی 32- لقمان مرادی 33- شیرکو معارفی 34- بختیار معماری 35- عبدالرحیم صحرازهی 36- سلمان میایی 37- سیروان نژاوی 38- سامان نسیم.
ما خواستار توقف و لغو بدون قید و شرط حکم اعدام این زندانیان سیاسی هستیم و از تمام نهادهای حقوق بشری و مجامع بین المللی می خواهیم به این احکام ضد انسانی در جمهوری اسلامی اعتراض کرده و در حمایت از خواست ما به کمپین سراسری علیه اعدام در ایران بپیوندند.
همبستگی برای حقوق بشر در ایران

رونوشت این بیانیه به سازمان ها و شخصیت های زیر ارسال می گردد :
  • بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد
  • ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
  • احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران
  • مارتین شولز، رییس پارلمان اروپا
  • هرمان فان رمپوی، رییس اتحادیه اروپا
  • کاترین اشتون، نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی
  • باربارا لوخبیلر، رئیس کمیسیون حقوق بشر پارلمان اروپا
  • تاریا کرونبرگ، رئیس هیئت نمایندگی امور ایران و اروپا در پارلمان اروپا
  • شیرین عبادی، برنده حایره نوبل صلح
  • عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر
  • سازمان عفو بین الملل
  • سازمان دیده بان حقوق بشر


اگر به عنوان یک نهاد می‌خواهید این بیانیه را امضا کنید، با ایمیل زیر تماس بگیرید :

 امضا کنندگان:
1.       اتحاد برای ایران / بلژیک
2.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران آمریکای شمالی
3.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / شیکاگو
4.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / لوس آنجلس
5.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / مونترال
6.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / نیویورک
7.       اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / واشنگتن
8.       انجمن پویا / کلن
9.       انجمن تئاتر ایران و آلمان / کلن
10.    انجمن حقوق بشر و دمکراسی / هامبورگ
11.    انجمن همبستگی دالاس / تگزاس
12.    بنیاد اسماعیل خویی / آتلانتا
13.    جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران / اتریش
14.    جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران / سوئد
15.    جامعه مدافعان حقوق بشر و دمکراسی / هامبورگ
16.    جمعیت کردهای مقیم فرانسه
17.    خانه همبستکی مهر / کلن
18.    حامیان مادران پارک لاله / ایتالیا
19.    حامیان مادران پارک لاله / دورتموند
20.    حامیان مادران پارک لاله / ژنو
21.    حامیان مادران پارک لاله / فرزنو
22.    حامیان مادران پارک لاله / کلن
23.    حامیان مادران پارک لاله / هامبورگ
24.    حامیان مادران پارک لاله / وین
25.    حامیان مادران پارک لاله - اسلو / نروژ
26.    حامیان  مادران پارک لاله - لوس آنجلس / ولی
27.    شبکه همبستگی ملی ایرانیان – فرزنو / کالیفرنیا
28.    شورای دفاع از حقوق بشر / سوئد
29.    فدراسیون اروپرس
30.    فعالین حقوق بشر و دمکراسی برای ایران / هامبورگ
31.    صدای موج سبز ـ جنبش سبز / لندن
32.    صدای موج سبز ـ جنبش سبز / کاردیف
33.    کانون ایران آزاد / آلمان
34.    کانون حقوق بشری سیمرغ / دورتموند
35.    کانون فرهنگ و هنر فرزنو
36.    کانون فرهنگی‌ نگاه / اسن
37.    کمیته برای دفاع از مبارزات مردم ایران / شیکاگو
38.    کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی / پاریس
39.    گروه 22 خرداد / هامبورگ
40.    همایش ایرانیان / هامبورگ



۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

دو دیدار در یک روز- دیدار با آقای سلطانی و همسر آقای شهابی

دو دیدار در یک روز



دیدار با آقای سلطانی و همسر آقای شهابی


ما تعدادی از مادران پارک لاله برای دیدار با آقای سلطانی به بیمارستان سینای تهران رفتیم، وارد بیمارستان شدیم و به بخش وی آی پی رسیدیم، برخورد پرستارها خیلی خوب بود و به محضی که ما را دیدند، گفتند: " به دیدار آقای سلطانی آمده اید؟ به اتاق شماره ... بروید."
اتاق پر بود، آقای سلطانی با روحیه ای بسیار عالی روی تخت وسطی نشسته بود. دور تا دور ایشان را همه دوستان گرفته بودند، دو مامور یکی در انتهای اتاق و دیگری جلوی در ایستاده بودند، ولی مشکلی در ملاقات ایجاد نمی کردند. ما خیلی نگران سلامتی و وضعیت ایشان بودیم ولی با دیدن روحیه خوب این وکیل مبارز و همراه همیشگی اش خانم معصومه دهقان، گویی تمامی ناراحتی های ما بر طرف شد. البته آقای سلطانی نسبت به قبل کمی لاغر و ضعیف شده بود ولی چون روحیه خوبی داشت، این مشکلات نمود چندانی نداشت و همه خوشحال بودیم که توانستیم ایشان را بدون دستبند و پابند ببینیم. 
آقای عرب سرخی نیز در تخت پهلوی آقای سلطانی بستری بود و تعدادی هم به دیدار ایشان آمده بودند. آقای عرب سرخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که پس از انتخابات سال 88 بازداشت و در زندان دچار عارضه ستون فقرات شد و حدود دو ماه نیز در بیمارستان خمینی تحت درمان بوده است. 
چرا آقای سلطانی و امثال او را به بند می کشند و از حق داشتن یک زندگی فردی و اجتماعی محروم می کنند؟ او تعهدی به خود و جامعه داده است که باید به آن عمل کند و برای همین مسوولیت پذیری و پایبندی به تعهدش، تحمل دیدن او را ندارند.
پس از آن به دیدار خانم ربابه رضایی همسر آقای شهابی رفتیم. خانه شان را تازه عوض کرده بودند و هنوز وسایل سر جای خودش نبود. این زن با مادر و دو فرزندش با شرایط بسیار سختی زندگی می کنند، ربابه خانم با ترشی درست کردن زندگی خانواده را می چرخاند. ایشان خیلی نگران همسرش بود و می گفت:" رضا را به بیمارستان بردند ولی قرار بود ام آر آی هم انجام دهد که ماموران نگذاشتند و گفتند باید سریع به زندان باز گردیم. رضا شاکی شد و مامور با بد رفتاری و توهین به وی گفت "شما هزینه زیادی روی دست های دولت می گذارید" رضا هم خیلی ناراحت شد و در پاسخ گفت من در اعتراض به وضعیت ام مدتی است اعتصاب غذا کرده ام، حالا هم تا زمانی که به من مرخصی درمان داده نشود، اعتصاب دارو می کنم تا بتوانم با هزینه خودم مشکلی که شما برایم درست کرده اید را درمان کنم."
ما به همسرش گفتیم سلام مخصوص ما را به آقای شهابی برسانید و از ایشان خواهش کنید این کار را نکند، اعتصاب دارو خیلی خطرناک است و ممکن است به سلامتی اش آسیب بزند. مادر ربابه خانم اشک می ریخت و می گفت:" آخر معلوم نیست سر رضا چه بلایی بیاورند، دخترم هم که دارد به سختی زندگی را می گذراند و خیلی تنهاست. آخر مگر او چه کار کرده است؟ "  
واقعا وقاحت هم حد و اندازه دارد، چطور می توانند این قدر بی شرم باشند، آقای شهابی راننده اتوبوس است که با کار بسیار تلاش می کرد زندگی خودش و خانواده را اداره کند. او را به دلیل اینکه می خواست از ابتدایی ترین حقوق صنفی خودش و همکاران اش دفاع کند، بازداشت کردند و زمان دستگیری نیز آنقدر او را با مشت و لگد زدند که گردن و کمرش دچار آسیب جدی شده است و حالا حتی حاضر نیستند پیگیر سلامتی اش باشند!!!!
این است آن حکومت عدالت گستر اسلامی که وعده اش را داده بودند؟ که زحمت کشان و انسان های آگاه و مسوول که حاضر نیستند برای گذران زندگی انسانیت را زیر پا بگذارند، هر روز ندارتر و ندارتر شوند یا سر از زندان ها در بیاورند یا ... و مفت خوران و بی کاره ها و دروغ گویان که حاضرند برای پولدار شدن به هر خفت و رذالتی تن دهند، هر روز پست و مقام بگیرند و گردن کلفت تر شوند.  
https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif

مادران پارک لاله ایران
7 دی ماه 1391
http://www.mpliran.org/2012/12/blog-post_27.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

درود بر شرف ژیلا

درود بر شرف ژیلا



ژیلای عزیزم، ششم دیماه، روزی است که برخلاف قوانین حقوقی و قضایی تو را در اداره ی گذرنامه ی تهران دستگیر و مستقیما به زندان اوین منتقل کردند. درست یک سال پیش بود. یک سالی که گرچه نمی توان گذشت سریع آن را باور کرد ولی با تمام رویدادهای تلخ اش گذشت. در این یکسال که از شنیدن صدای لطیف تو محروم هستم بارها و بارها به این فکر کرده ام که چطور سرنوشت به سرعت برای هر کدام ما ورقی ناخوانده زد و هر کدام ناباورانه در جایی  قرار گرفتیم که نمی خواستیم. با فرسنگ ها فاصله، دوریم از هم، بله دور دور ولی آنچه ما را به هم نزدیک می کند و دلگرمی ام می دهد باور به فردایی است که مطمئنا روشن خواهد بود. من، در این گوشه تنها هنرم ماندن بر باور خود بوده ولی تو، نازنین، با وجود اسارت در پشت آن دیوارهای سرد و ضخیم بسیار موثر، فعال و شفاف این ماندن بر عقیده را جلوه بخشیدی. مهربان، می دانم روزی نبوده که یکی از شماها مشکلی نداشته باشد: دوری از فرزند و خانواده، بیماری های جسمی، آزارهای مسئولان و ماموران زندان، اعتصاب غذا و ... ، همه و همه بوده و تو در حمل این بارهای سنگین با تک تک هم بندی ها شریک بوده ای و با این کار از درد آن ها کاسته ای. ولی همه ی این سختی ها باعث نشده تا تو در آنجا همچنان از مادران داغدیده حمایت نکنی. آنانی که با  هزار امید و خون دل فرزندان رشیدی به بار آوردند و هزار درد و دریغ، کسانی که خود را حاکم طلق مردم می دانند، بدون هیچ درنگی نورچشمان آنان را در خون خود درغلطاندند تا مدتی بیشتر بر سریر تطاول و تاراج شان بمانند.
بیشتر آن که تو و بقیه آنقدر حساس و آگاهید که جریانات خارج از زندان را لحظه به لحظه پیگیری کرده و به آن ها واکنشی درخور نشان می دهید. این همه بیانگر آن است که علیرغم خواسته ی حکومت دیکتاتوری برای خاموشی و به انزوا کشاندن شما عزیزان، شما در لحظه لحظه ی تاریخ این کشور نقشی فعال و چه بسا پیشرو دارید.
عزیز من تو و تمام کسانی که سال های ارزشمند عمرتان را درون زندان ها ی سیاه و دل گیر می گذرانید و هر لحظه دردی و محرومیتی بس بزرگ را متحمل می شوید و با این حال بر عهد خود پایبندید گواه محکمی هستید بر آن که گرچه می توان آزادی جسمی و ظاهری را از کسی گرفت ولی آزادی فکر کردن را هرگز نمی توان از او سلب کرد.
کوردلان نمی دانند، افراد مصمم و با اراده که راه خود را با آگاهی و شعور انتخاب کرده اند هیچ گاه، حتی با سخت ترین ناملایمات هم از آن بازنمی گردند گرچه گاه وقفه ای در گام برداشتن اجتناب ناپذیر می گردد. ژیلا جان ما از وجود تو و دیگرانی چون تو، استوار، به خود می بالیم. به قول رفیقی که از حالش جویا شده بودی: "ژیلا رفیق نازنینی است و مبارز بزرگی. به او افتخار می کنم. بگویید رنگین کمان پاداش کسانی است که تا آخرین لحظه زیر باران ماندند. درود بر شرف ژیلا".

لیلا سیف اللهی
پنجم دی 1391
http://www.mpliran.org/2012/12/blog-post_25.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

شرکت مادران پارک لاله در مراسم فوت مادر نسرین ستوده

شرکت مادران پارک لاله در مراسم فوت مادر نسرین ستوده



دوم دی ماه، ما تنی چند از مادران پارک لاله، برای شرکت در مراسم خاک سپاری مادر نسرین ستوده به بهشت زهرا رفتیم. خانواده نسرین ستوده جلوی غسال خانه منتظر بودند، مراسم شست و شو و نماز انجام شد. برای خاک سپاری به سمت مزار رفتیم، همه با  دلهره می پرسیدند نسرین را می آورند یا نه؟ وقتی به سر خاک رسیدیم ماشین ون سفیدی آنجا بود، اقای خندان (همسر نسرین)گفتند حتما نسرین را آورده اند. خواهر نسرین به طرف ماشین رفت وبا نسرین آمد "صحنه ای دیدنی بود" بچه هایش به طرف مادر رفتند و در آغوش او جای گرفتند، نیما از مادر جدا نمی شد.

لحظه وداع نسرین با مادر دیدنی بود. مادری که از زمان بازداشت ندیده بودش، روی مادر را باز کرد و با پرپر کردن گل بر روی او، با وی برای آخرین بار وداع کرد و مادر به خاک سپرده شد، یادش گرامی باد. ما خودمان را معرفی کردیم، نسرین از دیدن ما بسیار خوشحال شد و خیلی تشکر کرد.
بعد از خاک سپاری، نسرین همراه با فرزندان و همسرش در صندلی عقب ماشین خواهرش نشستند، در جلوی ماشین هم یک مامور اطلاعاتی زن نشست و به طرف سالن راه افتادند. در کل چند ماشین سواری بودند که ماموران اطلاعاتی هم آنها را اسکورت می کردند. دم در سالن غذا خوری هم ماموران ایستاده و مواظب بودند که بما بد نگذرد!  
برخورد نسرین عالی و صمیمی بود، با همه با آرامش و راحتی سلام و روبوسی می کرد، واقعا تحسین برانگیز بود. تا ساعت چهار آنجا بودیم. چند ساعتی نگذشت که لحظه جدایی فرا رسید نیما به سختی از مادر جدا شد. آقای خندان خیلی خوب و بدون استرس و هیاهو مراسم را اداره می کرد. آنان تصمیم داشتند که نسرین را تا زندان اوین همراهی و بدرقه کنند، برگزاری مراسم ختم را در مسجد نور به اطلاع همه رسانند. ما ضمن آرزوی صبر و تحمل صورت نسرین عزیز را بوسیدیم  و به او بدرود گفتیم.
چهارم دی ماه، به دنبال ممانعت از برگزاری مراسم ختم مادر نسرین ستوده در مساجد نور و رسول اکرم. مراسم  را در منزل آقای ستوده برگزار کردند. این بار هم تعدادی از مادران پارک لاله در مراسم شرکت کردیم تا بار دیگر مراتب همدردی خود را به نسرین و خانواده ی او برسانیم.
فضای منزل برای برگزاری مراسم بسیار کوچک و پذیرایی را کمی دشوار کرده بود. با ورود به منزل با چهره مهربان نسرین روبرو شدیم که با گرمی پذیرای همه بود و از دیدن مادران نیز بسیار خوشحال شد. تمامی افراد منزل با گرمی پذیرای هر کسی که وارد منزلشان می شدند، بودند.
نسرین عزیز را با چند نفر از ماموران زن آورده بودند،  آنها در انتهای سالن نشسته بودند و نظاره گر مراسم بودند. با مشاهده آنان یاد ضرب المثل سنگ را بسته اند و سگ را رها کرده اند، افتادم.
نسرین با ورود به منزل از اینکه دیگر مادردر آنجا نیست بسیار متاثر شد، صدای آرام قرآن به گوش می رسید. محور مراسم نسرین ستوده با آن جثه ای نحیف و لاغرش بود که با مهربانی همه را در آغوش می گرفت و باعث دلگرمی اطرافیان می شد. با صلابت در وسط جمع نشسته بود و با  دوستانش که دورش حلقه زده بودند سرگرم گفت و گو بود. دوستان اش با کسانی که به هر دلیلی غایب بودند یا در ایران نبودند، ارتباط برقرار می کردند و نسرین با آنان صحبت می کرد. 
تمامی بستگان نزدیک اش با عشق او را نگاه می کردند. نیما هر از گاهی روی پاهای مادر می نشست و صورت اش را بوسه باران می کرد، باز انگار که راضی نشده باشد آرام روسری او را کنار می زد و صورتش را به صورت مادر می چسباند. چیزی که در آن فضا موج می زد، عشقی والا و ستودنی بود. 
ما با آرزوی آزادی تمامی زندانیان سیاسی و هم چنین آزادی نسرین عزیز و برپایی جشن آزادی، منزل را ترک کردیم.
یاد و خاطره مادرش گرامی باد!

مادران پارک لاله
6 دی 1391
http://www.mpliran.org/2012/12/blog-post_26.html

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.