18 تیر که می آید، قلبم به تپش می افتد

سال 88، 89، 90، 91، 92، دور ترک هم سرک می کشم؛ سال 78، 77، 67، 60؛ ولی باز می گردم به خرداد و تیر، به غوغای 88، فکر می کنم به خردادش که خون بارش بود و تیرش دردناک تر از خرداد، 18 تیر 88، روزی که آسمان هم حالش دگرگون بود. آسمان شهر غبار گرفته، خورشید بیمار گونه از پشت ابرهای آلوده، گرد و غبار از زمین و بخار از آسمان شهر گرما زده بلند می شد.
همه در خیابان بودند، یادآور تیر 78، کشته شده ها، کسی نمی داند چند نفر ...
زندانی های جان بدر برده و گمشده هایی چون سعید زینالی که هنوز مادر به دنبالش است.
بچه ها به خیابان آمدند تا به مادر احمد و سعید و اکبر و بهروز و ابراهیم بگویند ما هستیم. ولی هجوم مردان قانون با لباس های نظامی با پوتین و ماسک و سپر امان نداد و داستان دیگری در کتاب شاهنامه ایران به ثبت رسید. باز کشته و زخمی و دستگیری، و این بار قرعه به نام لاله هایی افتاد که در دستان مردانی از جنس و تبار خود پرپر شدند و شقایق هایی که باد آنها را برد، خاک میزبان شان شد.
امروز که چهار سال گذشت ستاره های یادگار از امیر و محمد و محسن و هزاران لاله به خون خفته خرداد و تیر در آسمان وطن ام سوسو می زند. این روزهایی که با یاد لاله های 78 و 88 شمع ها روشن شد. باز خبری دیگر در زندانی دیگر و این بار نه 25 خرداد و 18 تیر. مردی از جنس زحمت کشان، از فرزندان خانه های کارگری، نه امیر و محمد و محسن، بلکه به نام افشین در زندانی نه کهریزک، به نام گوهردشت، به مرگ با عزت سلام گفت، او هم رفت تا اگر مردم سرزمین من به مهمانی سکوت نشسته اند و امیدوار، او در کنار دیگر ستارگان در آسمان وطن سوسو زند، اگر رازقی ها و اقاقیا هنوز عطرافشانی می کنند، او رفته تا چون لاله ها و شقایق های پرپر شده همراه نسیم، پیام همه این عزیزان به خون خفته را به صحراها و دشت های دور ببرد، چون همه یک حرف دارند و فریادشان مثل هم است. سهراب و ندا و اشکان و محرم و مصطفی و ستار و محمد و امیر و محسن، آزادی کجایی؟
یکی از مادران پارک لاله
19 تیر 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر