تعدادی از مادران پارک لاله (مادران عزادار) از سلطنت رضایی(مادر فرزاد کمانگر) که اخیراً در تهران جراحی چشم انجام داده ،
عیادت کردند. مادران در این دیدار ضمن دلجویی از خانم رضایی وهمدردی با وی، غم و اندوه خود از اعدام فرزاد و دیگر زندانیان کُرد را ابراز داشتند. مادارن پارک لاله حمایت و پشتیبانی مادران عزادار از یکدیگر در سراسر ایران را ضروری دانستند و بر حق خود در پیگیری ظلمی که برخود و فرزندان رفته تاکید کردند.
سلطنت رضایی نیز با سپاس از حضور مادران و همدردیهایی که طی این مدت با وی صورت گرفته است گفت: همهی ما به نوعی درد زندان یا مرگ فرزندان و عزیزانمان را تجربه کردهایم و همدردیم. برای من آن دختر جوانی که درخیابانهای تهران تیر خورد و کشته شد با پسرم که یعد از چهار سال تحمل زندان و شکنجه پای چویهی دار رفت فرقی ندارد و همه فرزندان من هستند.
وی در ادامه گفت: پسرم را به ناحق اعدام کردند و حتی جنازه اش را تحویلمان نداند. چهار روز همراه بقیه خانواده ها در زندان اوین بودیم جوابی ندادند. به مجلس رفت
یم و آنجا استاندار کردستان هم حضور داشت. به او گفتم به اینجا می گویند خانه ی ملت. اینجا جای من است نه شما! همین آقا گفت اگر جنازهها را تحویلتان بدهیم کردستان یکپارچه آتش میشود. بروید بعدا قبرها را نشان تان می دهیم. من هم گفتم گلی پرورش دادم و آن را تقدیم کردستان کردم. افتخارش برای من و شرمش برای شما.
یم و آنجا استاندار کردستان هم حضور داشت. به او گفتم به اینجا می گویند خانه ی ملت. اینجا جای من است نه شما! همین آقا گفت اگر جنازهها را تحویلتان بدهیم کردستان یکپارچه آتش میشود. بروید بعدا قبرها را نشان تان می دهیم. من هم گفتم گلی پرورش دادم و آن را تقدیم کردستان کردم. افتخارش برای من و شرمش برای شما.
بعد از چهلم هم به استانداری کردستان مراجعه کردم و گفتم قول دادید قبر فرزندم را نشانم دهید. استاندار باز جواب سربالا داد و گفت قبرشان را نشانتان دهیم میشود محل برپایی تجمع. تنها کاری که میتوانم بکنم این است که برای کم شدن عذاب قیامت شان دعا کنم. این حرف را که زد بلند شدم و با مشت روی میزش کوبیدم و گفتم قیامت اینجاست. اصلا من مشتی خاک نمی خواهم. پسر من در دل مردمش زنده است. از اتاق بیرون آمدم و از ساختمان استانداری که خارج شدم دیدم تعداد زیادی مامور آماده باش ایستاده اند. با صدای بلند گفتم قدرت یک مادر فرزنده مرده را ببینید که از ترسشان این همه مامور برایش آورده اند. یکی از نگهبانان زن دستم را گرفت و در حالی که خودش اشک می ریخت گفت مادر جان آرام باش، برو نگذار دستشان به دستت بخورد.
در ادامه ی این دیدار یکی از مادران که فرزندنش مدتی در زندان با فرزاد کمانگر همبند بوده ، خاطراتی را از زیان پسرش در تعریف از رفتار و منش فرزاد بیان داشت و گفت پسرم از شنیدن خبر اعدام فرزاد بسیار ناراحت شد . او احترام خاصی برای فرزاد قائل است و او را سمیل یک تا انسان دلسوز و آزاده می داند .
در پایان مادران بر خواسته های قانونی و برحق خود تاکید کردند وبار دیگر هم قسم شدند که تا پای جان از خون پاک فرزندان شان نگذرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر