۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

یکی از مادران پارک لاله: نامه‌ی سرگشاده به مردم

نامه‌ی سرگشاده به مردم

باز هم محمد نوری‌زاد ترفند دیگری را رو کرده و در دو نامه متوالی، نقشه‌های خود را در قالب مسئله آشتی ملی مطرح نموده است؛ طرحی که نمایان‌گر اهداف واقعی او از آغاز بازیش تا به امروز است.

نوری‌زاد فعالان سیاسی- اجتماعیِ زندانی، شکنجه یا اعدام شده و خانواده‌های آنان را در ردیف رهبر و مسئولین و سرداران نظام قرار می‌دهد و از همه می‌خواهد " از غرور و نفرت خود و منفعت‌های همین جوری (؟!) پایین بیایند " و می‌افزاید به خاطر ایران و فرزندان‌مان.

به عنوان یک مادر سوال می‌کنم، آیا فرزندان ما که در زیر خروارها خاک و در گورهای دسته جمعی و فردی خفته‌اند، فردایی نداشتند؟ وی طوری سخن می‌گوید که انگاری نظام دست از جنایات خود برداشته، و اعدام و حبس و شکنجه از این سرزمین رخت بربسته و رژیم آماده است تا پیشنهاد نوری‌زاد را بشنود و دست افشان و با پرچم سفید صلح به صحنه بیاید. وی از آشتی با حاکمیتی حرف می‌زند که دست‌هایش غرق در خون است و هم‌چنان سبعیت‌اش ادامه دارد و غیر از اعدام‌های بی‌رویه، جوان‌های ما را برای ساده‌ترین فعالیت مدنی، با احکام سنگین به بند می‌کشد و حتی در زندان نیز حق زندگی برای آن‌ها قایل نیست.

نوری‌زاد از نیکبختی ایران و ایرانی می‌گوید، در حالی‌که هزاران انسان فرهیخته و شریف در زندان‌ها به سر می‌برند و بسیاری از هموطنان‌مان به دلیل عدم تحمل شرایط طاقت فرسایی که رژیم به آنها تحمیل کرده، در بیرون از مرزها زندگی می‌کنند. نوری‌زاد می‌خواهد درها به روی " سفرکرده‌ها و قهرکرده‌ها " باز شود. گویا نمی‌بیند کسانی که بعد از سال 92 بازگشته‌اند هم‌اینک در زندان هستند.

نوری‌زاد جنبش دادخواهی را زیر سوال می‌برد و آن را لوث می‌کند؛"ما محو و تهی می‌شویم از هویت و خرد و ادب و مهربانی و انسانیت... اگر این بار سنگین را از سر راه برنداریم تا به آینده نیک دست یابیم." از او می‌پرسم، ما چون خواهان تشکیل دادگاه و محاکمه آمران و عاملان کشتارها هستیم، محو و تهی می‌شویم؟ یا فردی همچون نوری‌زاد – با چنان پیشینه‌ای که نگران آینده‌ی خود است؟ او از ادب و خرد حرف می‌زند تا جنایات را با اخلاقیات کتمان کند. از هویت می‌گوید، اما ما خوب می‌دانیم که هیچ گونه هویت مشترکی با نوری‌زاد نداشته و نخواهیم داشت.

در جای دیگری می‌نویسد " نفرت به حق و ناحق را کنار بگذاریم " پرواضح است که این فرد هم‌چنان بخشی از دادخواهی را ناحق می‌داند و آنچه را هم که ظاهراً حق می‌داند، به جای خانواده‌های جان‌باختگان تصمیم می‌گیرد و پیشنهاد آشتی ملی می‌دهد. او آشتی را راه نجات می‌داند و در واقع با این حرکت می‌خواهد پرده‌ای بر جنایات رژیم در گذشته و حال بکشد.

نوری‌زاد در چه جایگاهی است که راه نجات و " بخشایش همگانی " را مطرح می‌کند؟! او به ظاهر در مقطعی از خواب بیدار می‌شود و علیه رهبر و سپاه و... سخن می‌گوید، اما آزادانه به هر سویی که می‌خواهد می‌رود و در کار خانواده‌های جان‌باختگان سرک می‌کشد تا کنش خانواده‌ها را کنترل کند. او چگونه به خود اجازه می‌دهد از بخشایش و آشتی ملی صحبت کند، در حالی‌که مسئولین حکومتی حتی نپذیرفته‌اند جنایت کرده‌اند و هنوز هیچ پاسخی به پرسش‌های خانواده‌ها در مورد چرایی و چگونگی جنایت‌ها نداده اند و طلب بخشش هم نکرده اند؟   

از محتوای دو نامه او، اهداف و مسیرهایی را که تا به امروز طی کرده می‌توان به وضوح تشخیص داد. طبق نظر نوری‌زاد " راه نجات بخشایش همگانی " است. آیا مادران و خانواده‌های ستار بهشتی، مصطفی کریم‌بیگی، ریحانه جباری، بهنود رمضانی، سعید زینالی، پروانه اسکندری، محمدجعفر پوینده، انوشیروان لطفی، بهکیش‌ها و هزاران خانواده‌ی دیگر به توصیه نوری‌زاد باید ببخشند؟ اما آمران و عاملان کشتارها به حکومت خود ادامه دهند؟

نوری‌زاد می‌گوید " بسیجی و پاسدار و رهبر و سلطنت طلب و مجاهد و سنی و... آسیب دیده و آسیب زده همه باید ببخشند. در این 37 سال همه یک جور مقصر بوده‌ایم، بعضی‌ها کمتر و بعضی‌ها مثل من نوری‌زاد بسیار". وقاحت و گستاخی تا بدین حد!!! که حاکمیت 37 ساله ظلم و جنایت را با آسیب دیده‌ها – با کمی تخفیف – در یک حد مقصر ببینیم؟ این یعنی همان‌که موسوی و ابراهیم نبوی و... معتقد بودند که مقصرین اعدام‌های سال67 جریانات معاند بودند، این یعنی تأیید کشتارهای دهه60، این یعنی تأیید قتل‌های رنجیره‌ای و قتل‌های سال88 و جنایات کهریزک و غیره، این یعنی مقصر بودن زهرا کاظمی و ندا آقاسلطان و... و این یعنی آشکار شدن نقش مهره‌ای هم‌چون نوری‌زاد که آهسته آهسته جلو آمده تا امروز بتواند همه را "مقصر" بداند و آب تطهیر بر جنایات همه‌ی جنایت پیشه‌گان بریزد و دست آخر پیشنهاد آشتی ملی بدهد.

نوری‌زاد سعی دارد جنبش دادخواهی را انتقام جو، کینه ورز و با هدف خون ریزی جلوه دهد و می‌خواهد در سال 95 " ایرانیان با هم باشند تا دشمن هم ". این ناسیونالیسم کور وی، جان‌باختگان نظام اسلامی را هم‌ردیف قاتلان نظام قرار می‌دهد و در نتیجه گیری خزعبلاتش به یک رفراندوم سراسری می‌رسد که " خروجی آن را هر چه باشد می‌پذیریم " و همان خروجی را به مردم دیکته می‌کند که بپذیرند.

سطر پایانی نامه اول وی چنین است:" از این پس جز آنچه به آشتی ملی بینجامد، چیزی نخواهم نوشت." او تاکتیکش را تغییر داده و راه‌اش را مشخص کرده است؛ دیگر جدل نمی‌کند و فقط و فقط می‌خواهد از آشتی ملی بگوید. او با این ترفند آخر می‌رود تا خود را بازنشسته کند.

در نامه دوم نوری‌زاد می‌گوید که بیمار و کهنسالم و شاید تا مدتی ننوشتم. آه و ناله سر می‌دهد و از مخاطبان‌اش می‌خواهد تا درباره پیشنهاد آشتی ملی‌اش بنویسند. نوری‌زاد دراین نامه می‌بُرد و می‌دوزد، او می‌گوید " سلاخی شده‌های ما از هر درخت و تیر برق، ملایی و سرداری... را بیاویزند، نفس راحتی می‌کشند و سروقت کار و زندگی و اصلاح و سرفرازی می‌روند مثلاً. این تخیل خام و دم دستی است" چنان‌که می‌بینیم او تخیل پوچ و پوک خود را به خانواده‌های جان‌باختگان نسبت می‌دهد و هم‌چنان در نامه دوم نیز جنبش دادخواهی را لوث می‌کند.

نوری‌زاد هم مثل دیگر هم‌کیشان‌اش ما را از قیام مردم سوریه و اتفاقات پس از آن می‌ترساند و از اقوام تجزیه طلب می‌گوید و....

به راستی نوری‌زاد سخت به هراس افتاده و دیگر نمی‌تواند نقش بازی کند و آشکارا در پی نجات نظام است و نه ایرانیان. وی نقطه ضعف مردم را یافته و همانند اصلاح طلبانی که با ترفند بحران سوریه و از دست دادن آرامش نیم بند، مردم را به پای صندوق‌های رأی می‌کشانند، هشدار می‌دهد. در این موضوع، روشن است که ویژگی‌های سوریه، دولت مردان و فرهنگ مردم‌اش با کشور ما متفاوت است و مقایسه آن با ایران، فریب دادن مردم ِخسته از حکومت اسلامی مستبد است. آری نوری‌زاد دیگر" رو" بازی می‌کند.

یکی از مادران پارک لاله
31 فروردین 1395 
http://www.mpliran.net/2016/04/blog-post_69.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر