قانونی که دفاع از حقوق بشر را جرم می داند!
روز بیستم فرودین، دادگاه خانم ها لیلا سیف الهی و ژیلا کرم زاده مکوندی، دو تن از حامیان مادران عزادار به همراه آقای نادر احسنی برگزار شد. این دو تن و خانم ها فاطمه رستگاری نسب و الهام احسنی به اتفاق آقای نادر احسنی در 19 بهمن سال 1388 در منزل شان دستگیر و روانه زندان اوین شدند، نزدیک به 40 روز در زندان بودند و سپس با قید کفالت آزاد شدند.
شایان ذکر است در همان موقع نادر احسنی به یک سال زندان محکوم می شود که دوره یک ساله زندان خود را در سال 1389 طی می کند و قبل از عید به آغوش خانواده و مادرش باز می گردد. حال دوباره به 2 سال زندان محکوم شده است. هنوز گرمای محبت مادر و خانواده را حس نکرده است که دوباره بایستی به زندان باز گردد.
خانم سیف الهی و کرم زاده مکوندی از آن تاریخ تا به امروز چندین بار احضار شده و تحت فشارهای روحی روانی قرار گرفته اند. سوم بهمن سال 1389 نیز قرار بود دادگاه شان تشکیل شود که به درخواست وکیل شان به تعویق می افتد. در دادگاه روز شنبه 20 فروردین که قاضی مقیسه آن را به عهده دارد، 4 سال حبس برای این دو تن در نظر می گیرند که قرار است وکلای هر یک نسبت به این حکم ها اعتراض کنند. خانم مکوندی در دادگاه می گوید: "کسی نباید به خاطر فکر و اندیشه اش زندانی شود" و قاضی مقیسه هم او را "حقوق بشری" می نامند.
جمهوری اسلامی عملاً با دادن این حکم ها، نشان می دهد که نه تنها به حقوق بشر احترام نمی گذارد، بلکه به بدترین شکل ممکن حقوق بشر را زیر پا می گذارد. حکومت می تواند زندگی را از ما بگیرد، دهانمان را بدوزد، زبانمان را از حلقوم بیرون بکشد، دستانمان را ببندند، پایمان را بشکند، ولی نمی توانند با زور و تهدید و ارعاب فکر و قلب ما را تسخیر کند، فکر و قلبی که از اندیشه های انسانی پر شده است. هر چه بیشتر بگیرد، ببندند، بکشد؛ مردم عزم شان راسخ تر می شود. زندان و حبس یک بار ممکن است ایجاد ترس کند، ولی برای کسی که عاشق است، وقتی آن را تجربه می کند، حتی بدترین اش را، می تواند بهترین تجربه باشد و چیزهای زیادی از آن بیاموزد و این آموختن ها را به دیگران نیز منتقل کند و با انرژی و تجربه بیشتری پا به عرصه زندگی انسانی بگذارد.
اگر توانستند با کشتارها و محدودیت ها و محرومیت های سی و دو سال گذشته، فکر و اندیشه مردم را بگیرند، حال نیز در این کار موفق خواهند شد. با این تفاوت که آن زمان شرایط داخلی و جهانی فرق می کرد. حال که مردم نسبت به مسایل و رویدادها و پستی و بلندی های حکومتی شناخت پیدا کرده اند، دیگر حاضر نیستند که به هر حداقلی تن دهند، توسری بخورند و صدایشان در نیاید.
مردم به این رسیده اند که حق دادنی نیست و بایستی آن را به چنگ آورد. مردم به این رسیده اند که برای رسیدن به مطلو بشان مجبورند هزینه کنند، فقط بایستی بهترین و کم هزینه ترین راه را بیابند.
ما مادران پارک لاله(عزادار)، ضمن محکوم کردن تمامی محاکمات ناعادلانه، بر خواسته های قبلی خود نیز پای می فشاریم و از سازمان های بین المللی و نهادهای حقوق بشری در سراسر دنیا می خواهیم که به نقض آشکار حقوق بشر در ایران اعتراض کنند و نگذارند که این روند ادامه یابد.
1- آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی ،
2- لغو مجازات اعدام و توقف حکم های صادر شده،
3- محاکمه و مجازات عادلانه و علنی آمرین و عاملین جنایت های سی و دو سال گذشته.
مادران پارک لاله(عزادار)
21 فروردین 1390
مادرم داغدار
فرزندم
با گلوله در گلو
بر سنگفرش خيابان در يادها بر جاي ماند
برادرم
آه زنداني
همسرم مفقود
دلم پاره پاره
وتنم از ضربه هاي باتوم بت پرستان زخمي
خسته نيستم
هنوز پاي رفتنم ست
با زنجيرهاي پوسيده بر پا
بسويت مي آيم
وفريادت خواهم زد
آ ز ا د ي
فرزندم
با گلوله در گلو
بر سنگفرش خيابان در يادها بر جاي ماند
برادرم
آه زنداني
همسرم مفقود
دلم پاره پاره
وتنم از ضربه هاي باتوم بت پرستان زخمي
خسته نيستم
هنوز پاي رفتنم ست
با زنجيرهاي پوسيده بر پا
بسويت مي آيم
وفريادت خواهم زد
آ ز ا د ي
ژيلا مكوندي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر