۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

رحمان هاتفی: جهان باید بوسه ای شود ، به شمار همه گونه ها

پا یتخت ِ رنج جهان کجاست؟
در کوچه باغ های غبار
می خواندی و میگذشتی :
- اجداد من
در کلمه ها خفته اند ،
دختران من در کوهستان ،
سنگینترین رویاها را
بر شانه های مجروح می بر ند
جغرافیای من همه تاریخ است -
در سنگلاخ ها
می خواندی و می گذشتی:
" رنگین کمان حادثه نزدیک است ،
مردانی از سحر
مردانی از مفرغ در راهند ،
مردانی از قصیده و ابریشم ،
این قافله هرگز از شب نمی گذرد".
از قلب چاک خورده ی غنچه ،
گلاب فواره می زد
و کلمات بشارت
با طنینی خون آلود
در باد و ابر تکرار می شدند :
" جهان باید بوسه ای شود ،
به شمار همه گونه ها "
در وزش نرم آفتاب سرسبز
که از گریبان تو سر می زد ،
طلسم معجزه ترک می خورد
و ماقبل تاریخ به پایان می رسد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر