۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

من حتی به دیکتاتوری نظامی برمه غبطه می خورم



من حتی به دیکتاتوری نظامی برمه غبطه می خورم

حدود یک ماهی از نجات جان 33 کارگر معدن در شیلی میگذرد، حادثهای که در پابان به افتخاری برای ملت و دولت شیلی انجامید: معدنی مسدود شد و نجات جان کارگران غیر ممکن به نظر میرسید چرا که هیچ راهی برای ورود امدادگران به داخل معدن وجود نداشت، پس از چندین روز دریافتند معدنچیان زندهاند، ا ین خبر با خوشحالی به سراسر دنیا مخابره شد و پس از آن تمامی گروههای امداد و نجات و مسئولان حکومت بسیج شدند و به کمک شتافتند، ابتدا راهی برای رساندن غذا تعبیه شد، امدادگران و پزشکان و خانوادهها در آن جا اطراق کردند تا هر مشکلی زیر نظر باشد، تمامی امکانات و فناوری از امداد و آتش نشانی گرفته و حتی ناسا به کار گرفته شد و در نهایت حوصله و دقت عملیات نجات پس از تقریبا دو ماه با موفقیتی به خاطر ماندنی پایان یافت. همان شیلی که زمانی نه چندان دور دیکتاتوری نظامی در آن خدایی می‌کرد که زبانزد دنیاست و کمتربن ارزشی برای زندگی و زندگان قائل نبود و کشور را به مثابه جزیره آرزوهای خود فرض کرده، با سرکوب و کشتارهای هولناک، کشتی مراد خود را بر دریایی از خون می‌راند اما امروز برای نجات جان کارگران معدن چندماه برنامه ریزی و فکر می‌شود، تمامی امکانات و تجهیزات به کار گرفته می‌شود، خواب و خیال مسئولین و مردم نجات جان آنان گشته و هنگام عملیات نهائی رئیس جمهور در بین خانواده‌ها و سایر مردم است تا در شادی و جشن نجات انسان ها شخصا حضور یابد.

این حادثه را در کنار دو حادثه در پایتخت کشورمان قرار می دهم:

چندی پیش در جریان نزاع بین دو نفر در میدان کاج سعادت آباد شخصی مجروح می‌شود، درحالی که همگان می‌دانیم حاکمیت و دولت مدتی است برای پیش‌گیری از اعتراضات احتمالی خیابانی به دلیل حذف یارانه‌ها تدابیر وسیع و هزینه بسیاری صرف نموده، از جمله این که سر هر میدان چه کوچک و چه بزرگ از جمله میدان کاج چندین نفر از نیروهای انتظامی و یا بسیج مستقر شدند تا کمترین تحرکی از چشمان تیزبینشان دور نماند و بلافاصله وارد عمل شوند. در این شرایط می‌بینم درست جلوی چشمان ماموران حفظ نظم و امنیت درگیری تا انجا بالا می‌گیرد که یک نفر مجروح می‌شود و باز آن‌ها وارد عمل نمی‌شوند و مجروح سر فرصت و ذره ذره جان می‌دهد، در حالی که بیمارستانی در همان حوالی میدان وجود دارد کسی برای نجاتش نمی‌شتابد و وقتی بالاخره پس از مدتها او را با برانکارد و نه آمبولانس به بیمارستان می‌رسانند خیلی دیر شده بود و به همین سادگی یک نفر می‌میرد.

ماموران انتظامی تنها زمانی جلو می آیند که ضارب، وقوع جرم را خود تشخیص داده و چاقو را انداخته و تسلیم می‌شود و بعد از تسلیم او ماموران می‌آیند و با موفقیت او را دستگیر می‌کنند! و به طبع او را به دستگاه قضائی تحویل می‌دهند تا بقیه عملیات را تکمیل نماید و با کمک حکم قصاص قتل بعدی را دستگاه فضائی به انجام رساند. بدین ترتیب در حالی که می‌شد دو نفر را از مرگ نجات داد در اثر تعلل و سهل انگاری یکی کشته شده و دیگری به پای چوبه دار می‌رود. در زمان حادثه چون افراد زیادی بودند که فیلم بگیرند، این خبر سریعا به سراسر دنیا مخابره شد و بنابراین اذهان حاکمان مشوش شد که چرا ماموران فرصت مخابره خبر را به مردم دادند؟!

درست به فاصله چند روز از این حادثه روی یکی از پل‌ها در بزرگراه آزادگان شخص دیگری نا امید از زندگی حوالی ظهر خود را حلقه آویز می‌کند و باز هم کسی برای کمک یافت نمی‌شود، این بار اما نیروهای موتور سوار سریع‌تر وارد عمل می‌شوند و تمامی موبایل‌هایی که از جسد آویران شده از پل عکس و فیلم گرفتند را جمع کرده و جلو ارسال و انعکاس خبر را گرفته و بدین ترتیب اذهان حاکمیت از تشویش مصون می‌ماند، ده تا پانزده دقیقه پس از موتور سواران تیم آتش نشانی سر می‌رسد و بالاخره جسد را از پل پایین می‌آورند. من به ارزانی و حتی مفت بودن جان انسان ها در کشورم افسوس و به شکوه زندگی در شیلی غبطه می‌خورم.

باز همین روزها خبر دیگری در تمام دنیا انعکاس یافته: آنگ‌سان‌سوچی رهبر حزب اتحاد ملی و دمکراسی مردم برمه پس از تحمل 20 سال زندان و حبس خانگی آزاد شد. آن چه می‌بینم این است که با این که حاکمیت برمه دیکتاتوری آن هم از نوع نظامیش هست اما حزب مطبوع خانم سان سوچی استقبال وسیع از او را تدارک می‌بینند و مردم نیز قادرند در جشن آزادی او حضور یابند، او در میان مردم حضور می‌یابد و سخنرانی می‌کند. در جریان این استقبال پرشور ندیدم یا نشنیدم به کسی شلیک شود، زیر خودرو‌های نظامیان له شود، بازداشت شود و یا حتی سرش به جسمی سخت در دست ماموران اصابت کند ولی شنیدم آنگ‌سان‌سوچی گفت تلاش می‌کند تا با انقلاب نرم به دمکراسی برسند و پس از آن هم نشنیدم حکومت نظامیان او را تهدید کرده باشد.

او چند روز بعد در سخنانش گفت: نباید آزادی او را به مثابه نرمش حکومت دیکتاتوری نظامی برمه تلقی نمود بلکه چون مدت قرار بازداشتش به سر آمده بود و حاکمیت به دلیل آن که بهانه ای دیگر برای اسارت او نداشت به ناچار آزادش ساخت .

با این که این سخنان او قطعا درست است و ما بهتر از سایر مردم دنیا دیکتاتورها را از انواع پادشاهی و نظامی گرفته تا نوع نظامی– مذهبی آن می‌شناسیم و با پوست و گوشتمان لمسش کردیم و من اگر چه خجالت می‌کشم ولی چون حکومت نظامی برمه حداقل به قوانین خودش پابند است، اعتراف می‌کنم که حتی به دیکتاتوری فقط نظامی برمه نیز غبطه می‌خورم.

راستش را بخواهید دیگر نگران غبطه خوردن‌های بعدی خود می‌شوم و بهتر است بیش از این حوادث را کنار هم قرار ندهم و فکر هم نکنم چرا که بیم دارم ازدیکتاتوری‌های ایدئولوژیک کره شمالی و یا حتی دیکتاتوری دینی قرون وسطی سر در بیاورم.

یکی از مادران پارک لاله

28/8/89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر