۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

ما همه جاسوس هستیم!

تا می توانید ما را متهم کنید و حکم برانید، ما همه جاسوس هستیم!

حکیمه شکری سی و هشت روز است که در زندان بسر می برد. او به همراه تعدادی از خانواده ها برای همدردی با خانواده امیرارشد تاجمیر در روز 14 آذر به بهشت زهرا رفته بود که با 13 نفر دیگر بازداشت می شوند. از آن 14 نفر تنها حکیمه در وضعیتی بلاتکلیف بسر می برد و همچنان در بند است. او هم اکنون در سلول های انفرادی بند 209 زندان اوین بازداشت است و خانواده اش و ما مادران، نگران سلامتی او هستیم. خانواده اش تنها توانسته اند یک بار یعنی پنج شنبه گذشته او را در پشت شیشه های زندان ملاقات کنند. او متهم به جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی شده است و می خواهند او را وادار به اعتراف های دروغین کنند.

حکیمه و حکیمه ها نه تنها جرمی مرتکب نشده اند، بلکه مستحق تقدیر نیز هستند. او نه مادر است و نه مادری کرده، ولی غم مادران را غم خود می داند تا بتواند مرهمی بر زخم هایشان باشد. آخر در کجای دنیا رفتن بر سر خاک و یا رفتن به خانه عزیز از دست داده جرم محسوب می شود، در کجای دنیا همدردی کردن جاسوسی محسوب می شود، کمی به خود آیید، این دوران نیز خواهد گذشت، فکر فردای خود کنید.

برخی از دوستانش که از اتهامات وارده به او متعجب اند می گویند:

"همیشه از زمانی که کتاب خواندن را یاد گرفتم و مطالعات خارج از کتب درسی را شروع کردم کتاب هایی خواندم که درآن کسانی بنام جاسوس، شخصیت های داستان بودند. ولی هر چه فکر می کنم و برخوردهای حکیمه را بیاد می آورم هیچیک از مشخصات و عملکردهای آن جاسوس ها به حکیمه نمی خورد."
دیگری می گوید: "حکیمه یک دنیا عشق به وطن و مردم محروم بود. او مهربان ترین مهربانان بود برای حل مشکلات دوستان و در دلداری دادن به خانواده های داغدار، چه آنهایی که در جنگ شهید شدند و چه آنهایی که به خاطر تفکرشان در این سالها جان باختند. به عکس های حکیمه که این روزها در همه جا منتشر شده نگاه می کنم می بینم برقی در نگاهش هست، برق مهربانی و صفا و انسان دوستی."

این روزها به کمک دنیای رسانه و مرحمت آقایان، خیلی ها حکیمه را می شناسند. اگر یکماه و اندی پیش یعنی قبل از دستگیری او، به غیر از دوستان و چند خانواده داغدار که حکیمه به دیدارشان رفته بود، کسی او را نمی شناخت، حال با حکم 4 ماه بازداشت در سلول انفرادی جناب قاضی و شکنجه های روحی، روانی و همچنین درخواست وثیقه 400 میلیونی از او چهره ای آشنا ساخته است. اینک حکیمه را تمام آزادی خواهان می شناسند و پیگیر وضعیت او هستند و خانواده های داغدار نگران سلامتی این یار روزهای ماتم شان.

روزگاری در باورهای عرفی و دینی ما ایرانیان رفتن به سر خاک، محترم شمارده می شد و کاری درست بود. حال چه شده که این کار جرم محسوب می شود و بازداشت و زندان و حتی سلول انفرادی به دنبال دارد. فکر می کنید با بستن گورستان ها یا حذف صورت مساله مشکلات کشور حل می شود، گیریم به تمامی گورستان ها قفل و بند زدید همان طوری که درب خاوران را قفل بزرگی زدید، ولی دل هایمان را چه می کنید، خانه هایمان را چه می کنید، خیابان ها را چه می کنید.

راستی چرا کشور به جایی رسیده است که حکیمه ها به خاطر مهربانی و دلداری خانواده های عزادار، وکلای انسان دوست برای حمایت ازموکلین شان، مادران و خانواده های عزیز از دست داده برای دادخواهی، نویسندگان و شاعران برای آزادی خواهی، دانشجویان و جوانان به خاطر احقاق حقوق مدنی خود، زنان برای رفع تبعیض جنسیتی و کارگران برای درخواست اولیه ترین حقوق صنفی خود زندانی، شکنجه، اعدام و یا دچار محرومیت ها و محدودیت های دیگر می شوند.

آیا همه جاسوسند و اقدام علیه امنیت ملی می کنند؟

آری ما همه جاسوس هستیم و حکیمه نیز یکی از ماست. ما همه جاسوس مادرانی هستیم که فرزندانی به جامعه تحویل داده اند که حاضر نیستند برای اولیه ترین حقوق خود سر خم کنند، ما جاسوس پدرانی هستیم که فرزندان شان برای دفاع از اولیه ترین حقوق شهروندی خود، زیر ماشین نیروهای حافظ امنیت جامعه و مردم کشته می شوند، ما جاسوس خانواده هایی هستیم که فرزندان شان تنها برای گفتن "نه" به چوبه های دار سپرده می شوند، ما جاسوس همسرانی هستیم که شریک زندگی شان را به خاطر برپا ماندن آزادی از دست داده اند، ما جاسوس فرزندانی هستیم که عزیزترین شان، یعنی پدر و مادرشان را از آنها ربودند، ما جاسوس مردمی هستند که می خواهند نفس بکشند و حق زندگی داشته باشند، آری همه ما جاسوس هستیم، ما را هم به زندان بیاندازید، ما را هم شکنجه کنید و به چوبه های دار بسپارید.

کشوری که امنیت اش به خاطر خواسته های حداقل مردم اش به خطر بیافتد و تمامی انسان های مسئول، با وجدان و آزادی خواه را جاسوس تلقی کنند، بایستی به اساس پایه های آن حکومت شک کرد!

آقایان قضاوت کار سختی است. ما مادران، بارها به شما هشدار داده بودیم که دست از این کارهایتان بردارید! مطمئن باشید اگر به همین شکل ادامه دهید، این صداهای به ظاهر خاموش، به فریاد تبدیل خواهد شد و روزی دامان شما را خواهد گرفت. ما را از زندان نترسانید و از تاریخ پند بگیرید.

ما مادران پارک لاله(عزادار)، یک بار دیگر ضمن درخواست آزادی بدون قید و شرط حکیمه شکری، بر دیگر خواسه هایمان همچنان پای می فشاریم .

لغو مجازات اعدام؛
آزادی کلیه زندانیان سیاسی- عقیدتی؛
محاکمه عادلانه و علنی آمرین و عاملین جنایت های سی و دو سال گذشته

ما ازسازمان های بین المللی حقوق بشری نیز می خواهیم که در راستای اهداف و مسئولیت های خود گام بردارند و آزادی حکیمه شکری و دیگر زندانیان سیاسی- عقیدتی را خواستار شوند.


دلم تنگ ست
براي تاب مشكين موي ات
لبخند شيرين ات
برق نگاه ات
كه چه آتش ميزند
بر دل ام
ميدانم دلتنگي
ميدانم در بند
تو در بند آزادي
من در بند تو
بي تو در سلول تنهايي ام
به يادات
روزها را روي ديوار خط ميكشم
به هواخوري كوچك انفرادي ميروم
بي تو بغض
بي تو آه
بي تو فريادم در ناي بريده

مادران پارک لاله(عزادار)
22 دیماه 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر