۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

تقدیم به مردان دلیر سرزمینم

تقدیم به مردان دلیر سرزمینم

کارماهم شده هر روز زیر و رو کردن ایمیل ها و سایت ها، تا دل تنگی های خود را فرونشانیم به یاد عزیزان دربند و اسیر خاک!

امروز صبح طبق عادت معمول هر روزه که ایمیل ها را زیر و رو می کردم چشم ام به نامه ای افتاد که بهمن امویی برای همسرش ژیلا بنی یعقوب نوشته بود .
بهمن راهیچ گاه ازنزدیک ندیده ام فقط عکسی از او دیده ام ومطمئن ام امروز بعد از گذشت ماه و سالی از زندان، چهره اش با تصویری که از او پخش شده تفاوت فاحشی دارد. ولی ژیلای نازنین که صبورانه روزشماری می کند تا بهمن آزاد شود را چند بار دیده ام. زنی ظریف ولی با صلابت و جدی است.

نامه بهمن که ازروی دل تنگی نوشته شده بود، اشکهایم را سرازیر کرد. به یاد ژیلا افتادم با این نامه چه حالی شد؟

شاید هم برخود بالید که مردی که اسیر دیوارهاست ولی این گونه لطیف برایش نامه می نویسد و تمنای او را دارد. حتی اگر در زندان باشد ولی فاصله اش کمتر بشود. این است قدرت عشق!
بهمن برایش از دوری نوشت. از آسمان در یک شب مهتابی نوشت و از خود ماه نوشت. بهمن چنگ به میله های پنجره کوچک سلولش می زند تا ماه را ببیند. شاید همان موقع میلیون ها نفر چشم به آسمان دوخته بودند. کسانی هم بی خیال مردان بند 350 که ولع ماه را از پنجره های کوچک به مهمانی سلول خود بردند وهر کدام درحالی که چشم به آسمان دوخته بودند و در دل با عزیزی راز و نیاز می کردند ، بودند.

شاید آن شب من نیز از جاده ایی عبور کردم .از شهری کویری که آسمانش زیباست و ماه در آسمان همانند معشوقه ای زیبا رو و سیمین تن به زمین فخر می فروخت وعشوه گرانه حجاب ابر از چهره برگرفته و رخ خود را به زمین نشان می داد.

اما امروز با دیدن نامه بهمن از خود شرمنده شدم که من آن شب در جاده به تماشای ماه به آسمان نگاه می کردم، ولی در گوشه ای از وطنم در سلولی کوچک مردانی بزرگ برای دیدن ماه باید از پنجره آهنی بالا بروند.
آیا ماه نیز این را فهمیده بود که آن شب چنین عشوه گری می کرد. من و ماها روزشماری می کنیم برای روزی که دیگر زندان نباشد دیگرمردان و زنان شجاع اسیر دیوارها نباشند و دیگر کسی درخفقان آزادی را صدا نزند.
یکی از مادران پارک لاله
http://www.mpliran.com/2011/12/blog-post_15.html


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر